پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
ای بی تو دل تنگم بازیچه توفانها
چشمان تب آلودم باریکه بارانها
مجنون بیابانها افسانه مهجوری است
لیلای من اینک من... مجنون خیابانها
آویخته دردم ، آمیخته مردم
تا گم شوم از خود گم ، در جمع پریشانها
آرام نمی یارد ، گویی غم من دارد
آن باد که می زارد در تنگه دالانها
با این تپش جاری ،تمثیل من است آری
این بارش رگباری ، برشیشه دکانها
با زمزمه ای غم بار ، تکرار من است انگار
تنهایی فواره ، در خالی میدانها
در بستر مسدودم با شعر غم آلودم
آشقته ترین رودم در جاری انسانها
دریاب مرا ای دوست ای دست رهاننده
تا تحته برم بیرون از ورطه توفانها
از : حسین منزوی
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
هـــی لعنتــــی !
خیــــال کــــردی وقتـــی بـــه همـــراه ديگــــری از کنــــارم مــــی گذری ،
دنیــــا بــــه آخــــر مــــی رســـد ؟!
دنیــــایــت مـــن بـــودم ، کـــه بـــه آخـــر رسیــــدم ...
و تــــو اکنـــــون هیـــــچ نیــــستی !
- - - به روز رسانی شده - - -
گفت دعا کنی،
می آید ...
گفتم آنکه با دعایی بیاید
به نفرینی می رود؛
... خواستی بیایی،
با دعا نیا؛با دل بیا... با دل
- - - به روز رسانی شده - - -
تظاهر به عادی بودن
یعنی داشتن لبخند بر لب
وقتی که میل به گریه دارد
آدم را میکشد
(پائولو کوئلیو)
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
به ته سیگارهایتان احترام بگذارید...نیندازیدشان زیرپا...چرا آدم ها عادت دارند...هرکه به پایشان سوخت را...می اندازند زیر پا؟
http://www.pic1.iran-forum.ir/images...0677767542.jpg
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
معيني كرمانشاهي
تو با يك چشم با خلق و به ديگر چشم با مايي
بدين منظور گم كردن، مشوّش ساز ِ دل هايي
نمي گويي و مي سوزي، نمي جويي و مي خواهي
به باطن تشنه ي عشق و به ظاهر غرق ِ حاشايي
درون سوز و برون آرا، زبان خاموش و دل گويا
برون خاكسترِ سرد و درون آتش سراپايي
حكايت مي كند چشمت، ز ميخواران ِ هوشياري
گواهي مي دهد قلبت، ز خاموشان ِ گويايي
نگاهي گر مرا باشد، تو پا تا سر نظر بازي
نيازي گر مرا سوزد، تو سر تا پا تمنّايي
تو مي خواهي مرا امّا، ز دل بر لب نمي آري
تو مي جويي مرا امّا، به هر بزمي نمي آيي
ز چشم من اگر پرسي ، كه مجنون تر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زيبا ، تو ليلاتر ز ليلايي
سخن با من بگو تا من، بگويم از چه غمگيني
نظر بر من فكن تا خود، بداني در چه رويايي
منم كاهي كه با آهي، بلرزد دامن ِ صبرم
تويي سنگ و به طوفان ها شكيبايي، شكيبايي
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن كوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
بیراهه هم برای خودش راهیست
وقتی من را به تو برساند
و حوصله چه زود بی طاقت می شود
در ادامه ی راهی که به تو ختم نمی شود
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
دارم می ترسم از خوابی
که شاید هر دو مون دیدیم
از اینکه هر دو مون با هم
خلافِ کعبه چرخیدیم!
واسه کندن از این برزخ
گریزی غیر ِ دنیا نیست
نمی دونم ولی شاید
بهشت اندازه ی ما نیست
ته ِ این راه روشن نیست
منم مثل تو می دونم
نگو باید بُرید از عشق
نه می تونی، نه می تونم
نه می تونیم برگردیم
نه رد شیم از توو این بن بست
منم می دونم این احساس
نباید باشه؛... اما هست!
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
هنوزهم ازتمام کارهای دنیا،
دل بستن به دلت بیشتربه دلم می چسبد!
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
از رفتنت من پر میشم از غم شب دلهره ..شب اضطراب
وقتی تو نیستی دنیا شب میشه ..شب از دل من شب تا همیشه..............
بی تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ی ساز
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
کودک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش رااز نگاهش میشد خواند،اما اکنون اگر
فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد ودلخوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphoto...30230774_n.jpg