پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
تو زیبایی و من بی تو پر از احساس کم داشتن. . . . . .
چگونه دوست داشتنت را فریاد بزنم . . . . . . . . . . . . . . . . .
وقتی که بغض ترس از رفتنت گلویم را میفشارد . . . . . . .
قلبم. . . .
هیس،فریاد نکن. . . . . . ....
بگذار عشقت را کسی نفهمد.
و چه سخت است کسی را پنهانی بخواهی . . . . . . . . . . . . . .
و چه سخت است نداند. . . . .
و چه سخت است نگوئی. . . . .
آرام،یواش،دوستت دارم
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست....
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
نــــــدارم چشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازيهــــا
من يكـرنگ بيزارم، از اين نيـــرنگ بازيها
زرنگـــي، نارفيقــــــا! نيست اين، چون باز شد دستت
رفيقــان را زپا افكـــندن و گـــردن فرازيها
تو چون كركس، به مشتي استخوان دلبستگي داري
بنــــازم هــــمت والاي بـاز و بي نيازيها
به ميـــــداني كـــــه مـي بنـــدد پاي شهســـــواران را
تو طفل هرزه پو، بايد كني اين تركتازيها
تو ظاهــــرساز و من حقگـــو، ندارد غيــر از اين حاصل
من و از كس بريدنها، تو و ناكس نوازيها
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
سـاقــی بده پیمانه ای ز آن می کـــه بی خویشم کنـــد
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان مــی کـــه در شبهـــای غـــم بـارد فــروغ صبحـــــدم
غافل کنـد از بیش و کم فارغ ز تشویشم کنـد
نــور سحــرگـــاهی دهــد فیضی کـــه می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
ســـــوزد مــــــرا ســـــازد مــــــرا در آتـــش انــدازد مــــرا
وز من رهــا سازد مــــرا بیگانه از خویشم کند
بستانــد ای ســـرو سهـــی! سودای هستــی از رهی
یغما کنـد اندیشـه را دور از بـــد اندیشــم کند
رهی معیری
پاسخ : شعرهای و نامه هاي عاشقانه !
بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد
دستهای “تــــــــــو” که باشد ملالی نیست…
با نگاه “تـــــــــــو”
گره از همه چیز باز میشود
حتی از دل گره خورده من!