منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
▪ کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
▪ تاریخ و محل تولد : اوایل قرن پنجم هجری -
▪ تاریخ و محل وفات :
▪ اواخر قرن پنجم هجری
▪ تخصص : ادیب
▪ آثار : قابوس نامه
▪ زندگی نامه : کیکاوس بن اسکندر ملقب به عنصر المعالی از امرا و پادشاهان آل زیار است که یک چند نیز بر قسمتی از کوهستانهای فراخ مازندران حکمرانی میکرده است. وی نوه شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر حاکم بزرگ آل زیار بود و در کودکی و نوجوانی علوم و فنون زمان خود را در دربار پدر و پدربزرگ فراگرفت و طبق رسوم آن روز آداب حکومت و ملکداری را نیز آموخت. کیکاوس ظاهرا اطلاعات عمیقی در ادبیات فارسی و عربی، منطق و حکمت، فلسفه و آئین حکومت واخلاق داشتهاست و در دوران حکومت خود بر بخشی از متصرفات دولت آل زیار، رعایت عدل و انصاف را سرلوحه اعمال خود قرار داده بود. امیرکیکاوس عنصرالمعالی در جوانی به سیر و سیاحت پرداخت و یک چند نیز در دستگاه سلطنت دوره دوم غزنویان، سلطان مودود غزنوی به سر برد و با این سلطان در جنگهای هند شرکت کرد. وی همچنین در جنگهای مسلمانان با رومیان نیز حضور یافت و به سفر حج رفت. این سفرها به همراه مطالعات عمیق علمی و ادبی و آشنایی با شیوه ملکداری و حکومت وی را بر آن داشت تا در اواخر عمر کتاب بزرگی به نام (قابوس نامه) را در اخلاق و رفتار و طریق رفتار با دیگران و... به رشته تحریر درآورد که این کتاب از لحاظ سبک نگارش و تنوع موضوعات در نوع خود بینظیر است. حکیم کیکاوس قابوس نامه را در پند و اندرز و خطاب به فرزند عزیزش گیلان شاه نوشت و نصایح گوناگونیرا که حاصل یک عمر تجربه وی بود در اختیار پسرش نهاد. در قابوس نامه، امیر عنصرالمعالی به ▪ نکات اخلاقی مختلفی نظیر: رعایت حقوق و احترام پدر ومادر، نحوه خوردن و آشامیدن اغذیه واشربه گوناگون، عشق و محبت، شکار، ورزش (چوگان بازی) نحوه مدیریت، رعایت حق و حقوق مردم، لزوم فراگیری دانشهای روز و... اشاره کرده است. بیان جزئیات در مسائلی چون طب قدیم وجدید، نجوم و ستارهشناسی، بردگان، طبقات مختلف مردم، چگونگی تجارت و خرید و فروش وغیره حکایت از وسعت دید و دانش نویسنده دارد و رنج او را در فراهم آوردن این اطلاعات نشانمیدهد. عنصرالمعالی در پندنامه بزرگ خود به صراحت از اشتباهات و خطاهای خود که در جوانی و بر اثر بیتجربگی انجام داده اظهار ندامت کرده و خواهان پند گرفتن خوانندگان از این خطاها شده است; لذادر بخش پایانی کتاب خود آورده است: (آنچه به خویشتن پسندیدم، اکنون تو را همان خواستم و آموختم. اگر تو بهتر از این خصلتی وعادتی همی داری، چنان باش که بهتر بود وگرنه این پندهای من به گوش دل شنو و کار بند). کتاب قابوس نامه که به سبب نصایح و اندرزهای فراوان آن به نصیحت نامه و پندنامه نیز معروف گشته است همواره محبت را اصل اساسی در ارتباط با دیگران دانسته است و نویسنده در اکثر فرازهای کتاب خطاب به فرزند خود مثالهایی از تاریخ گذشته ایران و در گذشتگان را ذکر کرده که هریک جنبه عبرت آموزی دارد و به حق حتی هم اکنون نیز خوانندگان خود را به تأملی عمیق واداشته و آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. حکیم عنصرالمعالی در کتاب قابوس نامه، علاوه بر پند و اندرزهای فراوان، گذشته پرشکوه ایرانقبل و بعد از اسلام را نیز ورق زده و در هر بخش و فصل حکایت و مثالی از تاریخ ایران پیش از عصر خود را ذکر نموده است. متن روان و شیوای قابوس نامه نشان دهنده پختگی قلم نویسنده و پیشرفت ادبی ایران در قرن پنجم هجری است به گونهای که این کتاب از لحاظ محتوا و عمق بینش با بسیاری از کتب ادبی فعلی قابل مقایسه بوده و حتی برتر شمرده میشود. امیر عنصرالمعالی در اواخر قرن پنجم هجری و ظاهرا چندی پس از تألیف کتاب بزرگ خود درگذشته است. وی یکی از ستارههای بزرگ فرهنگ و هنر میهن کهنسال ما به شمار میرود که برگزرین دیگری بر افتخارات ایران زمین اضافه نموده است.
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
باب اول – در شناختن ایزد تبارک و تعالی
بدان ای پسر که هیچ چیز نیست از بودنی و نابودنی و شاید که بودآن شناخته مردم نگشت چنانکه اوست و تو در شناخت آفریدگار عاجزی، چه شناخت را در وی نیست. و جز او همه را شناخته گشت و شناسنده خدا آنگاه شوی که ناشناس شوی، و مثال شناختن چون منقوش است و شناسنده چون نقاش، که تا در منقوش قبول نقش نبود، هیچ نقاش بر وی نقش نتوان کرد. نه بینی که چون موم نقش پذیرتر از سنگ است، ازو مهر سازند و از سنگ سازند؟ پس در همه شناختن قبول شناس است و آفریدگار قابل شناختن نیست. و تو بگمان در خود نگر، در آفریدگار منگر، در ساخته نگر و سازنده را بشناس، و نگر تا درنگ شناخت راه سازنده را از تو نرباید، که همه درنگی از زمان بود و زمان گذارنده است، و گذرنده را آغاز و انجام بود. و این جهان را که بسته همی بینی، بند او خیره نمان و بی گمان باش که بند او ناگشاده ماند. و با آلا و نعمای آفریدگار اندیشه کن و در آفریدگار اندیشه مکن، که بی راه تر کسی بود که در جایی که راه نبود راه جوید؛ چنانچه پیغمبر (ص) گفت : ( تذکروا فی آلاء الله و لا تفکروا فی ذاته ) و اگر کردگار به زیان خداوندگار شرع، بندگان را گستاخی ندادی، هرگز کسی را دلیری آن نبودی که در شناخت راه خدای تعالی سخن گفتی، به هر نامی و به هر صفتی که خدای را بخوانی، موجب عجز ...
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
چنانچه پیغمبر (ص) گفت : ( تذکروا فی آلاء الله و لا تفکروا فی ذاته ) و اگر کردگار به زیان خداوندگار شرع، بندگان را گستاخی ندادی، هرگز کسی را دلیری آن نبودی که در شناخت راه خدای تعالی سخن گفتی، به هر نامی و به هر صفتی که خدای را بخوانی، موجب عجز و بیچارگی خویش دان نه بر موجب الوهیت و ربوبیت وی، که خدای را بسزای او نتوانی ستودن. پس چون او را چنانکه سزای اوست نتوانی ستودن، شناختن چون توانی؟ اگر حقیقت توحید خواهی، بدانکه هر یزی که در مجاز است، در ربوبیت صدق است. و هر که یکی را بحقیقت بدانست از محض شرک بری گشت؛ یکی بحقیقت خدای غز و جل است، باقی همه دو اند، که هر چه بصفت دو گردد یا بترکیب از دو بود چون جسم، یا بتفرقت دو بود چون عدد، یا بجمع دو بود چون صفات، یه بصورت دو بود چون مبسوطات، یا باتصال دو بود چون طبع و صورت، یا در مقابلۀ چیزی دو بود چون جوهر و عرض، یا بتولد تو بود چون اصل و فرع، یا بمکان دو بود چون مثل و شبه، یا از جوهر چیزی چیزی زاده بود چون هیولی و عنصر، یا از راه عدد دو بود چون مکان، یا از راه مد دو بود چون زمان، یا از راه حسد بود چون گمان و نشان، یا از راه قبول چیزی دو بود چون خاصیت، یا پیش و هم دو بود چون مشکوک تا هستی و نیستی، یا خود دو بود چون ضد و ند، و فرق این همه نشان دوئیست، جز از خدای بی مانند. و قیقت آنست که بدانی هر چه در تصور تو آید نه خدای بود، بلکه خدای عز و جل آفریدگار آن چیز بود، بری از شرک و شبه.
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
باب دوم- در آفرینش پیغمبران و رسالت ایشان
بدان ای پسر! که ایزد تعالی این جهانرا نه از بهر نیازخویش آفرید و نه بر خیره آفرید،بلکه بر موجب عدل آفرید و بیاراست بر موجب حکمت.چون دانست که هستی به از نیستی و کون به از فساد و زیادت به از نقصان و نیکو به از زشت.و بر هر دو نوع توانا و دانا بود و آنچه نشاید بود نکرد و بر خلافدانش خود نکرد و بهنگام کرد و آنچه کرد بر موجب عدل بود،بر موجب جهل نشاید که بود،پس نهادش بر موجب حکمت آمد تا چنانکه زیباتر بود بنگاشت.چنانکه توانا بود که بی آفتاب روشنایی و بی ابر باران دادی و بی طبایع ترکیب کردی و بی ستاره تآخیر نیک و بد در عالم پدید آوردی،اما چون کار بر موجب حکمت بود،بی واسطه هیچ پیدا نکرد واسطه را سبب کون و فساد گردانید،زیرا که چون واسطه برخیزد،شرف و منزلت ترتیب برخیزد و چون ترتیب نبود نظام نبود.و فعل را از نظام لابدست و واسطه نیز لابد،پس واسطه نیز پدید و یکی قاهر بود و یکی مقهور و یکی روزی خوار و یکی روزی ده،و این دو کی بر یکی بودن ایزد تعالی گواه است،پس چون تو واسطه بینی،و غرض نه بینی،نگر تا بواسطه ننگری و کم و بیش از واسطه نه بینی ،از خداوند واسطه بینی.اگر زمین بر ندهد،تاوان بر زمین منه،واگر ستاره داد ندهد،تاوان ستاره منه که ستاره از داد و بیداد چندان آگاه است که زمین از بر دادن،چو زمین را آن توان نیست که
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
از خداوند واسطه بینی.اگر زمین بر ندهد،تاوان بر زمین منه،واگر ستاره داد ندهد،تاوان ستاره منه که ستاره از داد و بیداد چندان آگاه است که زمین از بر دادن،چو زمین را آن توان نیست که تخم نوش در وی افکنی زهر بار آورد ، ستاره همین حکم دارد ، نیکی و بدی نتواند نمودن ، چون جهان بحکمت آراسته شد ، آراسته را اززینت دادن لابد بود ، پس نگر درین جهان تا زینت وی را بینی از نبات و حیوان و خورشها و پوششها و انواع خوبی ، که این همه زینتی است از موجب حکمت پدید کرده چنانکه در کتاب خود می فرماید ( ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عیین ما خلقنا هما الا بالحق )چون دانستی که ایزد در جهان هیچ نعمتی بیهوده نیافریده ، بیهوده آن باشد که داد نعمت و روزی نا داده ماند . و داد روزی آنست که بروزی خوار دهی ، چون داد چنین بود ، مردم آفرید تا بخورند ، چون مردم پدید کرد ، تمامی نعمت بمردم بود و مردم را لابدست از سیاست و ترتیب ، و سیاست و ترتیب بی رهنمائی خام بود ، که هر روزی خواری که روزی ترتیب و عدل خورد ، سپاس روزی دهنده را نداند ، و این عیب روزی دهنده را بود ، که روزی بی دانشان و نا سپاسان را داده باشد و چون روزی ده بی عیب بود ، روزی خوار را بی دانش نگذاشت ، چنانکه در کتاب خود یاد کرد ( وما ...
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
و این عیب روزی دهنده را بود ، که روزی بی دانشان و نا سپاسان را داده باشد و چون روزی ده بی عیب بود ، روزی خوار را بی دانش نگذاشت ، چنانکه در کتاب خود یاد کرد ( وما خلقت انس و جن والانس الالیعبدون ) و در میان مردم پیغامبران فرستاد تا راه دانش و ترتیب روزی خوردن و شکر روزی گذاردن به مردم آموختند تا آفرینش جهان به عدل باشد و نمامی عدل به حکمت و تمامی حکمت به نعمت و تمامی نعمتبه روزی خواره و تمامی روزی خواره به پیغامبران راهنمای، که از این ترتیب هیچ کم نشاید تا به حقیقت راهنمائی باشد، پس از سر خرد نگری، چندان حرمت و فضیلت که روزی خوار، را به نعمت و روزیست، واجب کند که حق راهنمایی خویش بشناسد، و از روزی ده خویش منت دارد و فرستادگان او را حق شناس باشد و دست بدیشان زند و همه پیغامبران را به راست گویی داند، از آدم تا پیغامبر ما محمد(ص)، و فرمانبردار باشد در دین، و در شکر منعم تقصیر نکند و حق فرایض دین را نگاهدارد تا نیکنام و ستوده باشد.
باب سیوم – در سپاس داشتن از خداوند نعمت
بدان ای پسر که سپاس خداوند نعمت واجب است بر همه خلق، بر اندازه فرمان و نه بر اندازه استحقاق،که اگر هم همه همگی خود را شکر سازند، هنوز شکر یک جزو از هزار جزو نگزارده باشند، بدانکه اندازه طاعت در دین اسلام پنج است،دو از آن خاص منعمان و سه از آن عموم خلایق را، یکی از آن سه اقرار بر زبان و تصدیق به دل است و دوم نماز پنجگانه گزاردن و سیوم روزه سی روزه داشتن، اما شهادت دلیل نفی است بر حقیقت هر چه جز از حق است و نماز به صدق قول اقرار بندگی است و روزه سی روز تصدیق قول و اقرار دادن، به خداوندی خدا. و چون تو گفتی که من ...
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
یکی از آن سه اقرار بر زبان و تصدیق به دل است و دوم نماز پنجگانه گزاردن و سیوم روزه سی روزه داشتن، اما شهادت دلیل نفی است بر حقیقت هر چه جز از حق است و نماز به صدق قول اقرار بندگی است و روزه سی روز تصدیق قول و اقرار دادن، به خداوندی خدا. و چون تو گفتی که من بنده ام، در بندگی باید بود، اگر خواهی که بندۀ تو ترا اطاعت دارد، تو از اطاعت خداوند خویش مگریز، و اگر بگریزی، از بندۀ خویش چشم مدار، که نیکی تو بر بندۀ تو بیش از آن نیست که نیکی خداوند بر تو، و بندۀ بی طاعت مباش، که بندۀ بی طاعت خداوندی جوی باشد، و بندۀ خداوندی جو رود هلاک شود.
بیت
سزو گر بری بنده را گلو که آید خداوندیش آرزو
آگاه باش که نماز و روزه خاص خدای است، در و تقصیر مکن، که چون در خاص تقصیر کنی، ازعام جهان باز مانی. و بدان که نماز خداوند شریعت برابر کرد با همه دین، کسی که از نماز دست باز داشت، چنان دان که از همه دین دست باز داشت، و بی دین را درین جهان جزای کشتن است و بدنامی و در آن جبان عقوبت خدای تعالی، زینهار ای پسر! که بدل راه ندهی که در نماز تقصیر بتوان کرد، که اگر از روی دینیا از روی خرد بنگری، بدانی که فایده نماز چندست، اول آنست که هر که نماز فریضه بجای آورد تن و جامۀ او پاک باشد، و بهرخالی پاکی به از پلیدی و دیگر نماز کن از تکبر خالی باشد، از آنکه اصل نماز بر تواضع نهاده آمد، چون طبع بر تواضع عادت کند، تن نیز متابع گردد، و معلوم دانایان باشد که هر که خواهد که تابع گروهی گردد، صحبت با آن گروه باید کرد، و اگر کسی با بدبختان صحبت دارد، بدبخت شود، و اگر کسی نیکبختی و دولت جوید، متابع خداوندان دولت باید بود، و اجماع خردمندان آنست، که هیچ دولتی نیست قویتر از دوست دین اسلام و هیچ امری نیست روانتر از امر اسلام، پس اگر تو خواهی که مادام با دولت و نعمت باشی....
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
و اگر کسی نیکبختی و دولت جوید، متابع خداوندان دولت باید بود، و اجماع خردمندان آنست، که هیچ دولتی نیست قویتر از دوست دین اسلام و هیچ امری نیست روانتر از امر اسلام، پس اگر تو خواهی که مادام با دولت و نعمت باشی خداوندان دولت جوی،و فرمان بردار دولتیان باش،و خلاف این مجوی تا بدبخت نباشی،و زنهار ای پسر!که در نماز سبکی استهزا نکنی،بر ناتمامی رکوع و سجود و مطایبت کردن!ندر نماز،که این نه عادت دین دار بود.
فصل
و بدان ای پسر!که روزه طاعتیست که در سالی یکبار باشد،نامردی بود تقصیر کردن و خردمندان چنین تقصیر روا ندارند،و نگر تا گرد تعصب نکردی،از آنچه ماه روزه بی تعصب نبود،اندر گرفتن روزه و گشادن،تو تعصب مکن،هر گه که دانی که پنج مرد عالم متعقل روزه گرفتند،تو نیز با ایشان روزه بگیر و با ایشان بگشای و بگفتار جهال دل مبند و آگاه باش که ایزد تعالی از سیری و گرسنگی تو بی نیازست ولیکن غرض در روزه مهریست از خداوند ملک بر ملک خویش،و این نه بر بعضی آن ملکست،بلکه بر همه تن است،بر دست و پای و چشم و دهان و گوش و شکم و عورت،این جمله را مهر باید کرد تا چنانکه شرط است منزه داری.و این اندامها را از فجور ناشایست دور دار،تا داد روزه داده باشی،و بدانکه بزرگترین کاری که در روزه آنست که چون نان روز بشب افکنی،این نان را که نصیب روزی داشتی به نیازمندان دهی تا فایده ی رنج تو پیدا آید و شفقت و منفعت آن به مستحق رسد.و زینهار که درین سه طاعت که عام جهان راست تقصیر روا نداری،که یتقصیر این سه طاعت هیچ عذری نیست، اما این دو طاعت که بتونگران مخصوص است،در و عذر بتقصیر روا بود،و در این باب سخن بسیارست،اما آنچه ناگریز است گفتم.
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
باب پنجم – در شناختن حق مادر و پدر
بدان ای پسر! که آفریدگار چون خواست که جهانرا آبادان دارد ، اسباب نسل پدید کرد و شهوت جان پدر و مادر را سبب وجود فرزند گردانید ، پس بموجب وجود ، بر فرزند واجب است بجای آوردن حق ایشان و تا نگویی پدر و مادر را بر من چه حق است ؟ ایشان را غرض شهوت بود و مقصود نه من بودم ، که بیرون از شهوت ایشان را بسیار شفقت است و بسیار تحمل کرداند ، حق کمتر مادر و پدر آنست که واسطه اند میان تو و آفریدگار تو ، پس باید که همچندانکه آفریدگار خود را حرمت داری ، واسطه را در خود آن حرمت دار و فرزند مادام که خورد باشد ، از حق راه نمودن و از مهر مادر و پدر خالی نباشد و خدای عزوجل اینها را اولوالامر میگوید ، و بیک قول در تفسیر چنین خوانده ام که اولوالا هر مادران و پدران اند که حقیقت امر بتازی دو است ، هم فرمانست و هم کارست . و اولوالامر آن بود که او را هم فرمان بود و هم توان و پدر و مادر را توانست به پروردن تو و فرمان است به نیکی آموختن تو ، ای پسر ! رنج دل مادر و پدر خوار مدار ، که آفریدگار عز اسمه ، بحق پدر و مادر بگیرد ، میگویند که از امیرالمومین علی رضی الله عنه ، از حق مادر و پدر پرسیدند گفت : که این ادب که ایزد تعالی در مر پدر و مادر پیغمبر صلعم نهاده گفتند : چه نوع . فرمود : که اگر ایشان روزگار پیغمبر صلعم را یافتندی ، بر صلعم واجب بودی ، ایشانرا برتر از خود نشاندن و تواضع کردن و فرزندی بنمودن ، آنگاه این سخن ضعیف آمدی که گفت : ( انا سید ولد آدم و لافخر ) پس پدر و مادر را ...
پاسخ : منتخبی از قابوسنامه؛ اثری ماندگار از کیکاوس بن اسکندر عنصر المعالی
از حق مادر و پدر پرسیدند گفت : که این ادب که ایزد تعالی در مر پدر و مادر پیغمبر صلعم نهاده گفتند : چه نوع . فرمود : که اگر ایشان روزگار پیغمبر صلعم را یافتندی ، بر صلعم واجب بودی ، ایشانرا برتر از خود نشاندن و تواضع کردن و فرزندی بنمودن ، آنگاه این سخن ضعیف آمدی که گفت : ( انا سید ولد آدم و لافخر ) پس پدر و مادر را اگر از روی دین ننگری، از روی مردی خود نگر، که پدر و مادر سبب نیکی و اصل پرورش تواند، چون در حق ایشان مقصر باشی، چنان نماید که تو سزای هیچ نیکی نیستی، که آن کس که او حق شناس نیکی اصل نباشد نیکی فرع را هم قدر نداند، با ناسپاسان، نیکی کردن از خیر کی باشد؟ تو نیز خود مجوی.و با پدر و مادر خود چنان باش که از فرزندان خود طمع داری، زیرا که آنکه از تو زاید، همان طبع دارد که تو از پدر داری، که مثل آدمی چون میوه است و مادر و پدر چون درخت. هر چند درخت را تعهد بیشتر کنی، میوه نیکوتر دهد، چون پدر و مادر را آزرم بیشتر داری، دعا و آفرین ایشان در حق تو زود مستجاب گردد و به خشودی خدای عزوجل نزدیکتر باشی، و زینهار که از جهت میراث، مرگ پدر نخواهی، که بی مرگ مادر و پدر آنچه روزی تو بود، به تو می رسد، که روزی مقسوم است، بهر آن کس رسد که در ازل قسمت شده است، تو از بهر روزی خود رنج بسیار بر خود منه که به کوشش روزی افزون نگردد، که گفته اند: ( الرزق بالجد لا بالمکد ) و اگر خواهی که از بهر روزی از خدای عزوجل خشنود باشی، در آن کوش تا به خرد، توانگر باشی، که خرد از توانگری بهتر باشد، که به خرد ...