► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه مجنونیم(دختر یا پسر)! همه ادعای اینو داریم که عاشقیم و دلباخته لیلی(اونم فرقی نداره دختر باشه یا پسر)!
من تا حالا شعری از زبان لیلی نخوندم, هر چی بوده از دله خونه مجنون بوده! پس لیلی کیه؟
یه خورده به دورو برمون نگاه کنیم...از درد
بی وفایی لیلی فریاد میزنیم,همه مون مجنونیم دیگه,نه؟شاید یه لذتی توی مجنون بودن هست که دلمون نمی خواد
لیلی باشیم؟
خدا انسان را با درد ورنج آفرید و به انسان معنای انتظار را آموخت! شاید واسه همینه که فطرتا
مجنونیم,عاشقیم وبرای
لیلی مون جون میدیم واشک میریزیم ومنتظرش می مونیم...!
آره مجنونا... مجنون بودن یعنی همه چیز,یعنی محبت ,یعنی عشق,یعنی فدایی لیلی...!
یه خورده فکر کنید... به نظرتون مجنون بودن یه نعمت خدایی نیست؟این که آدم مجنون شاعره ,عاشقه,لطیفه, با
محبته, دل رحمه, با وفاست , با صداقته, بی ریاست , با گذشته و ... خلاصه هر خصوصیتی رو که انسان رو
به کمال می رسونه رو داره
این عالیه,محشره! نه؟ پس به خاطر همینه که میگن عشق آدم رو به کمال می رسونه!
اما لیلی به هیچ کدام از اینها نیاز ندارند , تازه اگه داشته باشه که دیگه لیلی نمیشه , میشه مجنون! لیلی هر چی
سنگدلتر,
بی وفاترو نا مهربونتر ارزش مجنون رو بالا تر می بره! چون مجنون برای کم کردن اثر نا مهربونی وبی
وفایی لیلی جون باید با محبت تر با گذشت تر وخلاصه انسان تر باشد.
مجنون ها تا قبل از این ,از مجنون بودنم احساس بدی داشتم وفکر می کردم آفریده شدم تا همش منتظر لیلیم
باشم وبا فکرش شبم رو به صبح برسونم...! اما حالا افتخار می کنم از اینکه مجنونم ودیونه لیلی... و این
لیاقت رو دارم که به کمال برسم و
این ظرفیت رو دارم که به غیر خودم به کس دیگری نیز عشق بورزم وخودخواه نباشم..!
آره لیلی جونم تا می تونی نا مهربون تر, سنگدل تر ,بی وفا ترباش منو بیشتر عذاب بده ,از من عشق
بیشتری رو طلب کن
از من بخواه تا قلبم رو بهت هدیه بدم...! بزار بیشتر به کمال برسم...!
آره لیلی جون بزار با ضجه هام به خدا نزدیکتر بشم, براز با دعا هام برات, با خدا بیشتر رفیق بشم,بزار با
گریه هام گناهانم رو بشورم, بزار با بی تابی هام دست به دامن خدا بشم,برو منو دیونه خودت کن بزار تو
عشقت غرق بشم تا خدا غریق نجاتم بشه ...!آره برو ...برو عزیزم... من مجنونم وتولیلی ...
.؟؟.... جونم دوست دارم...منتظرتم...اما قول بده زود بر نگردی ها... بزار بیشتر تو عشقت بسوزم...
آفرین دختر خوب!!
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بهشت و جهنم
بهشت توئی
مگر بهشت کجاست؟
بهشت نقطه ی اوج زیباییهاست
و تو...
یاد آور عطر بهشتی
یادت می آید؟
با خط خودت نوشتی
که دوستم داری
و من...
از هرم نفسهایت
داغ شدم
به تنهایی تک درختی
در باغ شدم!
و تو...
حرارتم آبت کرد
خسته بودی؟!...آغوش گرمم خوابت کرد
و من...
از دوریت در جهنمی سوزانم
بهشت من ، سالها درنگ کن
بدون تو لحظه ای نمی مانم
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از او شوریده تر بود
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش می دانستی
بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت
من چه حالی بودم!
خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید
پلک دل باز پرید
من سراسیمه به دل بانگ زدم
آفرین قلب صبور
زود برخیز عزیز
جامه تنگ در آر
وسراپا به سپیدی تو درآ .
وبه چشمم گفتم :
باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟
که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است !
چشم خندید و به اشک گفت برو
بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه .
و به دستان رهایم گفتم:
کف بر هم بزنید
هر چه غم بود گذشت .
دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده !
وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند
خاطرم راگفتم:
زودتر راه بیفت
هر چه باشد بلد راه تویی.
ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی
بغض در راه گلو گفت:
مرحمت کم نشود
گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست .
جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم
پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم
و به لبها گفتم :
خنده ات را بردار
دست در دست تبسم بگذار
و نبینم دیگر
که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی
مژده دادم به نگاهم گفتم:
نذر دیدار قبول افتادست
ومبارک بادت
وصل تو با برق نگاه
و تپش های دلم را گفتم :
اندکی آهسته
آبرویم نبری
پایکوبی ز چه برپا کردی
نفسم را گفتم :
جان من تو دگر بند نیا
اشک شوقی آمد
تاری جام دو چشمم بگرفت
و به پلکم فرمود:
همچو دستمال حریر بنشان برق نگاه
پای در راه شدم
دل به عقلم می گفت :
من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد
هی تو اندیشیدی که چه باید بکنی
من به تو می گفتم: او مرا خواهد خواند
و مرا خواهد دید
عقل به آرامی گفت :
من چه می دانستم
من گمان می کردم
دیدنش ممکن نیست
و نمی دانستم
بین من با دل او صحبت صد پیوند است
سینه فریاد کشید :
حرف از غصه و اندیشه بس است
به ملاقات بیندیش و نشاط
آخر ای پای عزیز
قدمت را قربان
تندتر راه برو
طاقتم طاق شده
چشمم برق می زد /اشک بر گونه نوازش می کرد/لب به لبخند تبسم می کرد/دست بر هم می خورد
مرغ قلبم با شوق سر به دیوار قفس می کوبید
عقل شرمنده به آرامی گفت :
راه را گم نکنید
خاطرم خنده به لب گفت نترس
نگران هیچ مباش
سفر منزل دوست کار هر روز من است
عقل پرسید :؟
دست خالی که بد است
کاشکی ...
سینه خندید و بگفت :
دست خالی ز چه روی !؟
این همه هدیه کجا چیزی نیست !
چشم را گریه شوق
قلب را عشق بزرگ
روح را شوق وصال
لب پر از ذکر حبیب
خاطر آکنده یاد ....
http://avazak.ir/gallery/albums/user...r-Light121.jpg
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خودت را پس از سالیان حضور
به مغز نم کشیده ام آشنا کن ،
و بگذار که از شناختن حیات بگیرم
و ملائکه ی آسمان جل
جسم کفرآلودم را
به دم آتشین تو آغشته کنند
چرا که من از راه نزدیکی این جا نیامده ام
،
من استحقاق یک زمین خوردن اتّفاقی را
هر جایی ، دارم
و دستان تو
طبق محاسبات شاعرانه ام
پس از هفده سال ، باید مهیّا باشند
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
فریاد بعد از این همه سکوت.......
.
.
.
میگن چرا تحت فشارش گذاشتی ؟
سکوت می کنم
میگن چرا نمی ذاری هر کاری می خواد بکنه؟
سکوت می کنم
میگن چرا وقتی از پیش تو می ره ناراحت می شی؟
سکوت می کنم
میگن چرا اگه بهت توجه نکنه ازش دلخور می شی؟
سکوت می کنم
میگن چرا وقتی با می ره با یکی دیگه اشک می ریزی؟
سکوت می کنم
میگن چرا تموم لحظه هاتو در حسرت با اون بودن خراب میکنی؟
سکوت می کنم میگن چرا به یاد خاطرات قدیمت غصه می خوری ؟
سکوت می کنم
میگن چرا تموم کارهاشو زیر نظر داری؟
سکوت می کنم
میگن چرا در حسرت دیدنشی در صورتی که می دونی ناراحتت می کنه؟
سکوت می کنم
میگن چرا از عالم بریدی و چسبیدی به کسی که برات از یه نفر هم نمی گذره؟
سکوت می کنم
میگن چرا واسش هر کاری می کنی در حالی که می دونی فراموشکاره؟
سکوت می کنم
میگن چرا در برابر توهین وتمسخرش سکوت می کن؟
.
.
.
چرا؟چرا؟چرا؟
.
.
.
فریــــــــــــاد مـــــــــی زنم....!
.
.
.
چــــــون دوستـــــــــــش دارم
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !
و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !
چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !
بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... !
چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !
برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نمی دانم امروز تو را کجای خاطراتم قرار دهم/تو راکه بی وفایی میکنی/
واژگان مخیله ام خالی شده اند/
از بی رنگی عشق تو/
چیزی بگو/
بیتاب حرف زدنت هستم /
از سکوت نوشته هایت حوصله ام سر ریز شده/
و چرخ زنان و دوان دوان گیسوانم را به باد میسپارم/
و قاصدک های خیالمان را فوت میکنم تا جدا جدا و رها به پرواز در ایند/
زمین سفید گشت از قاصدک پرپرشده ی این احساس/
و من هنوز منتظرم/
تا شاید قاصدک خبر بیتابیم را به گوشت رساند/
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مهربانم
به اندازه اسمانی بی كران و دریایی زلال تو را تقدیس می كنم
و كلام ابی رنگت را بر خانه دلم می نگارم
و تنها واژه محبتم از ان توست
دیگر نسبت به هم بیگانه نیستم
احساسمان،ارزوهایمان و نگاهمان با هم گره می خورد
من تو را در قصه های شیرین عاشقانه ام جا داده ام
اكنون،فصلی سبز را با هم اغاز می كنیم
فصل خوش شكفتن،فصلی پر از احساس ،همدلی و دلدادگی
پنجره های زندگی مان را به روی امید و شادی باز خواهیم كرد
و ترانه خوش اهنگ صمیمیت را با هم خواهیم خواند
گل هایی از مهربانی و خوشبختی در باغچه دلمان خواهیم كاشت
تا بعد از این صداقت مان
صدای زلال خوشبختی ما را به افق های دور دست برساند
من همیشه با قلم محبت بر روی گلبرگ های عشق
با دستانی پر از مهر و چشمانی لبریز از باران
از میان هزاران واژه برای تو
دوستت دارم
را انتخاب می كنم
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
گیسوان بلندش را به باد می داد
دست های سپیدش را به آب می بخشید
شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
کلاس عشق ما دفتر ندارد
شراب عاشقی ساغر ندارد
بدو گفتم که مجنون تو هستم
هنوز آن بی وفا باور ندارد
زمان ! به من آموخت که :
دست دادن معنی رفاقت نیست ...
بوسیدن قول ماندن نیست ...
و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ...
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-97717.jpg