سنت ارسطويي در فلسفه اخلاق غرب: ديدگاه هاي مک اينتاير
مقاله "سنت ارسطويي در فلسفه اخلاق غرب: ديدگاه هاي مک اينتاير"
فصلنامه : انديشه ديني، شماره 27، 1387
چکيده
اخلاق ارسطو يکي از عناصر اصلي فلسفه او است که به سبب برخوردار بودن از عناصر مهم و غايت انگارانه و توجه به سعادت و فضايلي عقلاني چون حکمت، شجاعت، اعتدال و عدالت، داراي جايگاه مهمي در انديشه فلسفي غرب است. اين سنت اخلاقي در سايه همين خصوصيات، در قرون وسطي و در برخورد با اديان ابراهيمي چون مسيحيت، يهوديت و اسلام، نه تنها انسجام خود را از دست نداد، بلکه ضمن تاييد از سوي آنان، عناصري نيز بر آن افزوده گرديد و به ويژه در مکتب توماسي، با خلاقيت اکويناس، عناصر اگوستيني و الهيات مسيحي نيز بر آن افزوده گرديد و آن را تکميل کرد.
اما در دوره جديد، در پي تغيير نسبت انسان با جهان و خدا، اخلاق معناي ديگري يافت و عواطف و اميال انسان محور اخلاق قرار گرفت. در واقع، عقل که محور اخلاق و فضايل آن بود، به کنار نهاده شد که اين امر را مي توان در ديدگاه هاي فيلسوفاني چون هيوم، ريد، کانت، هاچسون، نيچه، بنتام و جان استوارت ميل ملاحظه کرد. در نتيجه، اخلاق دوره مدرن را مي توان به اخلاق عاطفه گرا تعبير کرد که در آن، گزاره هاي اخلاقي، در واقع، انشاي عواطف و احساسات است و صدق و کذب در آن راه ندارد.
مک اينتاير با بيان مطالب فوق، بر آن است که تنها راه نجات اخلاقي غرب، بازگشت به سنت اخلاقي ارسطو است؛ زيرا تنها اين سنت است که به واسطه غايت انگاري و تکيه بر فضايل عقلاني، توانايي لازم را براي رسيدن به سعادت حقيقي دارد؛ البته مي توان کاستي هاي سنت ارسطويي را با بازسازي آن برطرف کرد.
كليد واژه: سنت ارسطويي، مک اينتاير، فلسفه اخلاق غرب
پاسخ : سنت ارسطويي در فلسفه اخلاق غرب: ديدگاه هاي مک اينتاير
نکته جالب در رابطه با مقاله فوق
وجود خلاء تفسیر و تشریح و عدم توجه به ریشه و خاستگاه فکری ارسطو بوده که همین موضوع موجب انحراف و بنوعی اشتباه بودن راه حل ارائه شده از سوی مك اينتاير برای خلاصی از بحران فلسفی امروز جوامع غرب بوده که این راه حل را بازگشت به سنت اخلاقی ارسطو البته با بازنگري و اصلاحات در سنت ارسطويي دانسته .
اما این خلاء که ناشی از عدم توجه و تمرکز به خاستگاه فکری ارسطو بوده . ارسطو شاگرد افلاطون بوده و افلاطون شاگرد سقراط و سقراط در ۴۷۰ یا ۴۶۹ پیش از میلاد در آتن بهدنیا آمد. نکته مهم در اینجا توجه به منشا و اساس اموزه های فکری سقراط بوده که به زبان ساده باید گفت : سقراط از تربیت شدگان مکتب حضرت ابراهیم (ع) بوده و حتی این موضوع را بسادگی در عقاید و دیدگاه او هم میتوان دید >
تا حدی که در ویکی پدیا هم میتوان به این مهم دست یافت ،
(تا آن زمان بیشتر تلاشهای فیلسوفان و اندیشمندان، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده اصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهانشناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت، شعار او خودت را بشناس بود )
سرانجام در سال 399 قبل از میلاد در دادگاهی به اعدام محکوم شد .......
اما چه بر سر جامعه ای امده است که چنین افرادی را به اعدام محکوم و بر حذف این افراد بر می اید. با کند و کاو بیشتر در می یابیم طبق سنت الاهی هرگاه جاهلیت در جامعه ای به حدی برسد که دست به چنین اعمالی بزند نتیجه نزول فرستاده ای الاهی صاحب شریعت بوده است که بنوشته ابوریحان اوج جاهلیت در ان دوران به حدی رسید که خداوند حضرت مسیح (ع) را ظاهر کرد و متاسفانه این جاهلیت حتی بعد از حضرت مسیح هم با ظواهر دینی (دین تحریف شده) به اوج خود رسید که موجب محاکمه و اعدام دانشمندان و فلاسفه ان زمان شد و البته در زمان کنونی هم شاهد ظهور جاهلیت مدرن هستیم که لاجرم با حضور انسانهای اگاه موجبات ظهور اخرین منجی فراهم خواهد امد .
اما در ادامه مبحث عبور از بحران فعلی فلسفه اخلاق غرب . مستلزم توجه و تامل به این خاستگاه فکری و سیر تکامل این خاستگاه از دریچه اخرین مکتب اصیل الاهی بوده که در حال حاضر این مهم مورد توجه بسایری از از عقلا و فلاسفه عصر فعلی بوده و هست و در حال تدوین برنامه ای جامع و شامل جهت تعالی و رشد بشری ...