-
► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه مجنونیم(دختر یا پسر)! همه ادعای اینو داریم که عاشقیم و دلباخته لیلی(اونم فرقی نداره دختر باشه یا پسر)!
من تا حالا شعری از زبان لیلی نخوندم, هر چی بوده از دله خونه مجنون بوده! پس لیلی کیه؟
یه خورده به دورو برمون نگاه کنیم...از درد
بی وفایی لیلی فریاد میزنیم,همه مون مجنونیم دیگه,نه؟شاید یه لذتی توی مجنون بودن هست که دلمون نمی خواد
لیلی باشیم؟
خدا انسان را با درد ورنج آفرید و به انسان معنای انتظار را آموخت! شاید واسه همینه که فطرتا
مجنونیم,عاشقیم وبرای
لیلی مون جون میدیم واشک میریزیم ومنتظرش می مونیم...!
آره مجنونا... مجنون بودن یعنی همه چیز,یعنی محبت ,یعنی عشق,یعنی فدایی لیلی...!
یه خورده فکر کنید... به نظرتون مجنون بودن یه نعمت خدایی نیست؟این که آدم مجنون شاعره ,عاشقه,لطیفه, با
محبته, دل رحمه, با وفاست , با صداقته, بی ریاست , با گذشته و ... خلاصه هر خصوصیتی رو که انسان رو
به کمال می رسونه رو داره
این عالیه,محشره! نه؟ پس به خاطر همینه که میگن عشق آدم رو به کمال می رسونه!
اما لیلی به هیچ کدام از اینها نیاز ندارند , تازه اگه داشته باشه که دیگه لیلی نمیشه , میشه مجنون! لیلی هر چی
سنگدلتر,
بی وفاترو نا مهربونتر ارزش مجنون رو بالا تر می بره! چون مجنون برای کم کردن اثر نا مهربونی وبی
وفایی لیلی جون باید با محبت تر با گذشت تر وخلاصه انسان تر باشد.
مجنون ها تا قبل از این ,از مجنون بودنم احساس بدی داشتم وفکر می کردم آفریده شدم تا همش منتظر لیلیم
باشم وبا فکرش شبم رو به صبح برسونم...! اما حالا افتخار می کنم از اینکه مجنونم ودیونه لیلی... و این
لیاقت رو دارم که به کمال برسم و
این ظرفیت رو دارم که به غیر خودم به کس دیگری نیز عشق بورزم وخودخواه نباشم..!
آره لیلی جونم تا می تونی نا مهربون تر, سنگدل تر ,بی وفا ترباش منو بیشتر عذاب بده ,از من عشق
بیشتری رو طلب کن
از من بخواه تا قلبم رو بهت هدیه بدم...! بزار بیشتر به کمال برسم...!
آره لیلی جون بزار با ضجه هام به خدا نزدیکتر بشم, براز با دعا هام برات, با خدا بیشتر رفیق بشم,بزار با
گریه هام گناهانم رو بشورم, بزار با بی تابی هام دست به دامن خدا بشم,برو منو دیونه خودت کن بزار تو
عشقت غرق بشم تا خدا غریق نجاتم بشه ...!آره برو ...برو عزیزم... من مجنونم وتولیلی ...
.؟؟.... جونم دوست دارم...منتظرتم...اما قول بده زود بر نگردی ها... بزار بیشتر تو عشقت بسوزم...
آفرین دختر خوب!!
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بهشت و جهنم
بهشت توئی
مگر بهشت کجاست؟
بهشت نقطه ی اوج زیباییهاست
و تو...
یاد آور عطر بهشتی
یادت می آید؟
با خط خودت نوشتی
که دوستم داری
و من...
از هرم نفسهایت
داغ شدم
به تنهایی تک درختی
در باغ شدم!
و تو...
حرارتم آبت کرد
خسته بودی؟!...آغوش گرمم خوابت کرد
و من...
از دوریت در جهنمی سوزانم
بهشت من ، سالها درنگ کن
بدون تو لحظه ای نمی مانم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از او شوریده تر بود
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش می دانستی
بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت
من چه حالی بودم!
خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید
پلک دل باز پرید
من سراسیمه به دل بانگ زدم
آفرین قلب صبور
زود برخیز عزیز
جامه تنگ در آر
وسراپا به سپیدی تو درآ .
وبه چشمم گفتم :
باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟
که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است !
چشم خندید و به اشک گفت برو
بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه .
و به دستان رهایم گفتم:
کف بر هم بزنید
هر چه غم بود گذشت .
دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده !
وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند
خاطرم راگفتم:
زودتر راه بیفت
هر چه باشد بلد راه تویی.
ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی
بغض در راه گلو گفت:
مرحمت کم نشود
گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست .
جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم
پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم
و به لبها گفتم :
خنده ات را بردار
دست در دست تبسم بگذار
و نبینم دیگر
که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی
مژده دادم به نگاهم گفتم:
نذر دیدار قبول افتادست
ومبارک بادت
وصل تو با برق نگاه
و تپش های دلم را گفتم :
اندکی آهسته
آبرویم نبری
پایکوبی ز چه برپا کردی
نفسم را گفتم :
جان من تو دگر بند نیا
اشک شوقی آمد
تاری جام دو چشمم بگرفت
و به پلکم فرمود:
همچو دستمال حریر بنشان برق نگاه
پای در راه شدم
دل به عقلم می گفت :
من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد
هی تو اندیشیدی که چه باید بکنی
من به تو می گفتم: او مرا خواهد خواند
و مرا خواهد دید
عقل به آرامی گفت :
من چه می دانستم
من گمان می کردم
دیدنش ممکن نیست
و نمی دانستم
بین من با دل او صحبت صد پیوند است
سینه فریاد کشید :
حرف از غصه و اندیشه بس است
به ملاقات بیندیش و نشاط
آخر ای پای عزیز
قدمت را قربان
تندتر راه برو
طاقتم طاق شده
چشمم برق می زد /اشک بر گونه نوازش می کرد/لب به لبخند تبسم می کرد/دست بر هم می خورد
مرغ قلبم با شوق سر به دیوار قفس می کوبید
عقل شرمنده به آرامی گفت :
راه را گم نکنید
خاطرم خنده به لب گفت نترس
نگران هیچ مباش
سفر منزل دوست کار هر روز من است
عقل پرسید :؟
دست خالی که بد است
کاشکی ...
سینه خندید و بگفت :
دست خالی ز چه روی !؟
این همه هدیه کجا چیزی نیست !
چشم را گریه شوق
قلب را عشق بزرگ
روح را شوق وصال
لب پر از ذکر حبیب
خاطر آکنده یاد ....
http://avazak.ir/gallery/albums/user...r-Light121.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خودت را پس از سالیان حضور
به مغز نم کشیده ام آشنا کن ،
و بگذار که از شناختن حیات بگیرم
و ملائکه ی آسمان جل
جسم کفرآلودم را
به دم آتشین تو آغشته کنند
چرا که من از راه نزدیکی این جا نیامده ام
،
من استحقاق یک زمین خوردن اتّفاقی را
هر جایی ، دارم
و دستان تو
طبق محاسبات شاعرانه ام
پس از هفده سال ، باید مهیّا باشند
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
فریاد بعد از این همه سکوت.......
.
.
.
میگن چرا تحت فشارش گذاشتی ؟
سکوت می کنم
میگن چرا نمی ذاری هر کاری می خواد بکنه؟
سکوت می کنم
میگن چرا وقتی از پیش تو می ره ناراحت می شی؟
سکوت می کنم
میگن چرا اگه بهت توجه نکنه ازش دلخور می شی؟
سکوت می کنم
میگن چرا وقتی با می ره با یکی دیگه اشک می ریزی؟
سکوت می کنم
میگن چرا تموم لحظه هاتو در حسرت با اون بودن خراب میکنی؟
سکوت می کنم میگن چرا به یاد خاطرات قدیمت غصه می خوری ؟
سکوت می کنم
میگن چرا تموم کارهاشو زیر نظر داری؟
سکوت می کنم
میگن چرا در حسرت دیدنشی در صورتی که می دونی ناراحتت می کنه؟
سکوت می کنم
میگن چرا از عالم بریدی و چسبیدی به کسی که برات از یه نفر هم نمی گذره؟
سکوت می کنم
میگن چرا واسش هر کاری می کنی در حالی که می دونی فراموشکاره؟
سکوت می کنم
میگن چرا در برابر توهین وتمسخرش سکوت می کن؟
.
.
.
چرا؟چرا؟چرا؟
.
.
.
فریــــــــــــاد مـــــــــی زنم....!
.
.
.
چــــــون دوستـــــــــــش دارم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !
و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !
چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !
بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... !
چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !
برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نمی دانم امروز تو را کجای خاطراتم قرار دهم/تو راکه بی وفایی میکنی/
واژگان مخیله ام خالی شده اند/
از بی رنگی عشق تو/
چیزی بگو/
بیتاب حرف زدنت هستم /
از سکوت نوشته هایت حوصله ام سر ریز شده/
و چرخ زنان و دوان دوان گیسوانم را به باد میسپارم/
و قاصدک های خیالمان را فوت میکنم تا جدا جدا و رها به پرواز در ایند/
زمین سفید گشت از قاصدک پرپرشده ی این احساس/
و من هنوز منتظرم/
تا شاید قاصدک خبر بیتابیم را به گوشت رساند/
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مهربانم
به اندازه اسمانی بی كران و دریایی زلال تو را تقدیس می كنم
و كلام ابی رنگت را بر خانه دلم می نگارم
و تنها واژه محبتم از ان توست
دیگر نسبت به هم بیگانه نیستم
احساسمان،ارزوهایمان و نگاهمان با هم گره می خورد
من تو را در قصه های شیرین عاشقانه ام جا داده ام
اكنون،فصلی سبز را با هم اغاز می كنیم
فصل خوش شكفتن،فصلی پر از احساس ،همدلی و دلدادگی
پنجره های زندگی مان را به روی امید و شادی باز خواهیم كرد
و ترانه خوش اهنگ صمیمیت را با هم خواهیم خواند
گل هایی از مهربانی و خوشبختی در باغچه دلمان خواهیم كاشت
تا بعد از این صداقت مان
صدای زلال خوشبختی ما را به افق های دور دست برساند
من همیشه با قلم محبت بر روی گلبرگ های عشق
با دستانی پر از مهر و چشمانی لبریز از باران
از میان هزاران واژه برای تو
دوستت دارم
را انتخاب می كنم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
گیسوان بلندش را به باد می داد
دست های سپیدش را به آب می بخشید
شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
کلاس عشق ما دفتر ندارد
شراب عاشقی ساغر ندارد
بدو گفتم که مجنون تو هستم
هنوز آن بی وفا باور ندارد
زمان ! به من آموخت که :
دست دادن معنی رفاقت نیست ...
بوسیدن قول ماندن نیست ...
و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ...
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-97717.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
عاشق نشوید اگر توانید
تادر غم عاشقی نمانید
این عشق به اختیار کس نیست
دانم که همین قدر بدانید
هرگز نبرید نام عاشق
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید
معشوقه وفای کس نجوید
هرچند زدیده خون چکانید
این است رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانید
این است سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر مخوانید
بسیار جفا کشید آخر
او را به مراد او رسانید
این است نصیحت سنایی
عاشق نشوید اگر توانید
[golrooz][alaghemand][alaghemand][golrooz]
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
حسرت شبهای خوش را روزگار از ما گرفت
ای خوش آن روزی که ما هم روزگاری داشتیم....
گویی در امتداد جاده زندگی،من باید بی همسفر راهی شوم!
بی تو موج می زند بر دلم غمی غریب
آیینه ها دچار فراموشی اند
و نام تو
ورد کوچه های خاموشی
امشب
تکلیف پنجره
بی چشم های باز تو روشن نیست!
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-27794.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
به دلم گفتم ای ساده فراموشش کن تا کجا چشم بر این جاده فراموشش کن
دست برداراز او خاطره بازی کافیست
فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن ان نگاه اخر رو دلم
جامانده پیش او برده و پس داده فراموشش کن
مردمان قله نشینند هنوز دل که در دره نیفتاده فراموشش کن
گفتم تکه غزل را بفرستم نزد دلش دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن
به شما برنخورد غزل بودو گذشت اتفاقی یست که افتاده فراموشش کن
نمی دانم خدای اشکها کیست؟تفاوت بین چشمها چیست؟تو چشمت موقعیت را می شناسد
ولی من گریه ام دست خودم نیست گریه هایم گریه های بی صداست عشق من دریای بی انتهاست
ردپای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه ی عاشق کجاست
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-72802.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اگر بعد از مرگم از تو پرسیدند : آن وجودي را كه زماني با تو ميديدند كه بود؟
بگو: دنيايي از عشق بود كه درحسرت رسیدن به كرانه عشق مرد.
بگو: ديوانه ی بت پرستی بود كه بتش را ديوانه وار دوست مي داشت.
بگو: اشك در بدری بود كه به هيچ ديده اي به جز ديده ی من آشيان نداشت.
بگو: برای اندك زمانی با من بود ولی تا آخرين لحظه هايش می گفت:
تــا ابـــد دوستت دارم
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-45616.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دید مجنون را یکی صحرانورد
در میان بادیه بنشسته فرد
صفحه ای از خاک و انگشتان قلم
مینویسدنام لیلی دم به دم
چیست این مجنون شیدا کیست این
بهرکه نامه نویسی چیست این
گفت مشق نام لیلی میکنم
خاطر خود را تسلی میکنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی میکنم با نام او
http://shubuni.persiangig.com/image/86_03_21_nature.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مي خواهم از باهم بودن حرف بزنم ميخواهم از با تو بودن بگويم از اينكه
چه لذتي داره گرفتن دست گرم تو غرق شدن در نگاه مهربانت.
ميدانم حضور تو در زندگي من ريشه دوانده ومن حيران حضور ت و در وجودم هستم
باز مي خواهم برايت بنويسم از نوشتن خسته نمي شوم . . . . . چون مخاطبم تو
هستي چون مي خواهم از عشق بگويم.
امشب باز هم براي تو مي نويسم ..... آري تو باز هم تو فقط تو
براي تويي كه آبي ترين آبي ها هستي
هنگامي كه با چشمان پر تمنا به دنبال واژه اي براي گفتگو با تو مي گردم
آن هنگام كه تمام توان باقي مانده ام براي گفتن چند حرف ساده از چشمانم بيرون مي زند
ديگر احتياجي به گفتن و خواستن نيست چشمانم با تو مي بينند و لبانم با تو مي گويند
من هميشه خيال مي كردم كه خودم را مي شناسم و مي ديدم كه نوع نگاهم با بقيه متفاوت است
خيال مي كردم كه متفاوت هستم و راستش بيشتر دلم مي خواست كه اينطور باشم
دلم ميخواست نكته و كانونم تو باشي و از سر همين موضوع به خودم مي پيچيدم
حال ميبينم نسبت به همه چيز احساس تازه اي يافته ام چرا كه تو لطيفترين احساسات مرا بر انگيخته اي
. . . .
در گذشته عشق براي من واژه اي نا شناخته بود اما حالا مي بينم كه در اعماق وجودم ، هر بافت ، هر عصب
هر هيجان ، هر احساس من در التهاب است در شور شگفت انگيز .... عشق
حال دريافتم كه عشق ما حتي از آنچه در روياها مي ديدم نيز زيبا تر است و آن عشق تنها از آنٍ توست
من عاشق تو هستم. . . . تو همان ستاره در اوج آسمان روياهايم هستي كه من هر شب تو را در آسمان رويايم مي بينم
و تو نيز با حضورت شبم را روشن مي كني و با درخشندگيت مهتاب را گوشه گير
بدون تو هميشه ويرانم ، آبي تر از وجود تو پيدا نمي شود
دريا بدون تو معنا نمي شود اما. . . . افسوس كه بين ما فاصله اي است ، فاصله اي كه عشق من وتو را زير سوال مي برد
عاشقت هستم اما فاصله بين من و تو اين رنگ عشق را كم رنگ و اسير خودش كرده
ولي من همان آسمانم كه عاشق تو هستم اي دريا
http://shubuni.persiangig.com/image/2m46m9g.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من شكستم آري تو شكستم دادي باده رنگ و ريا را تو به دستم دادي من غريبم آري تو غريبم كردي بي خبر از آيينه ها پر فريبم كردي تو مرا همچون شمع از سر جور و جفا سوزاندي تو مرا سوزاندي تو مرا بر در و ديوار بدي كوباندي من شكستم آري تو شكستم دادي تو مرا از بودن تو مرا از من و از ما و تو پنجره ها ترساندي... تو مرا از فردا... تو مرا از دريا... تو مرا ترساندي من اسيرم آري تو اسيرم كردي... بي خبر از باران.. تو كويرم كردي
از شراب دوري تو چه سيرم كردي من شكستم آري ..
http://sl.glitter-graphics.net/pub/8...bf0rwcljoj.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گفتمش دل ميخري ؟
پرسيد چند؟
گفتمش دل مالتو تنها به خند
خنده كرد و دل زدستانم ربود
http://galory59.persiangig.com/image/VuAJG1.jpg تا به خد باز آمدم او رفته
دل زدستش روي خاك اوفتاده بود
جاي پايش روي دل جا مانده بود
نمي دانم براچي
و چرا؟
اونيكه دوسش داري ميره و تنهات ميزاره
شايد دنيا رو اينجوري ساختند
حداقل مجنون كه تونست به ليلي بفهمونه كه دوسش داره اما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دست من نيست گاهي وقتا روزم آفتابي نميشه
حتي با معجزه ي عشق آسمون آبي نميشه
دست من نيست گاهي وقتا تلخ و بي حوصله مي شم
بين ما بين من و تو من خودم فاصله مي شم
دست من نيست...دست من نيست
يه شبايي باد و بارون ميزنه به برگ و بارم
اون شبا هواي آشتي حتي با خودم ندارم
يه روزاي ابر تيره منو ميبره از اينجا
مي بره اونوره ديروز گم مي شم اون دور دورا
مي دونم گاهي بلور قلبتو مي ***ه حرفام
صبر تو به سر رسيده از من و سرگشتگي هام
با گذشت به من نگاه کن تو که مي بيني چه تنهام
رو نگردون از من اي خوب اگه بدترين دنيام
وقتي که دور مي شم از تو اي هواي مهربوني
غمو تو چشات مي بينم اما اي کاش که بدوني
من گمشده.....من بد....با همه سرگشتگي هام
تو را از هميشه بيشتر بيشتر از هميشه مي خوام ..
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-41112.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
با هم ولی تنها......
دل ما چون به هم شد آشنا آهسته آهسته
شکوفا شد بهار عشق ما آهسته آهسته
تو را من دوست می دارم هزاران بار دیگر هم
کنم تکرار باز این جمله را آهسته آهسته
و من یک عمر هستم همسفر با تو
که هر دم می شوم خوشبخت تر باتو
اگر بار دگر هم در جهان آیم شوم باز آشنا باتو
بسان پیچکی گردم ،شوم مجنون تو آهسته آهسته
تو را جویم ز آب دیدگان خود
شوم از دوریت گریان و آشفته
خدایا بار دیگر بینم آن زیبا رخ لولی وشم را ؟؟؟
تا کنم شکر تورا آهسته آهسته؟؟؟
در میخانه را کوبم
می میخانه را جویم
ولی دانم که سرمستی من با آن نمی آید
تورا بینم بدون می ، شوم سرمست و دیوانه
در این بازار رنگارنگ پر حیله
چگونه دل ببندم بار دیگر من
اگر دستت ز دست من جدا گردید وای من!!!!
چگونه پا به پایت من روم آهسته آهسته
دل دیوانه ای دارم که از غربت مثال شمع رو پایان
هویدا میکند هردم خمار چشم مستش را
نمیداند چگونه باز گویداین غم هجران
دگر دیر است باید رفت
همان سوسوی آخر را ببوس آهسته آهسته
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-26093.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
آهسته تر بیا
غوغا نکن که دلم
با شور دردناک نفس های گرم تو
بی تاب می شود .
آهسته تر بیا ، دلواپسم نکن ،
برای خاطره بازی
فرصت ، همیشه هست
وقتی تو می رسی
احساس می کنم
سکوت می شکند
ثانیه ها گرم می شوند
فاصله ، از لای انتظار پنجره
فرار می کند
آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو
جایی برای کلام نیست
خاطره ، خود با تمام آنچه هست
میان چشم های عاشق ما
حرف می زند
و آرام
برگ می خورد وقتی تو می رسی
زندگی ، با تو می رسد
لبخند ، با تو می رسد ...
http://www.kocholo.org/forum/customa...atar5504_1.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تا به حال حرفهايم را با لبهاي نگاهم بازگو مي کردم ولي امشب مي خواهم با زبان قلم برايت سخن بگويم تا بار
ديگر ثابت کنم که لحظه لحظه زندگي ام تو را فرياد مي زند .
امشب آمده ام با اشک هايم با تو سخن بگويم , با دانه هاي شفاف عشق که از اعماق جانم جاري مي شوند ...
صفحات دفتر آشنايي ما هر روز با عطر جديدي از عشق ورق مي خورد و من مانده ام
که آيا خواهم توانست بار عشق تو را به مقصد برسانم يا نه ؟
دوست دارم تو در کنار من بهترين لحظه ها را تجربه کني ,
دوست دارم تو نيز به مانند من طراوت عشق در چشمانت حلقه زند ,
دوست دارم در کنار من مملو از عشق باشي , مملو از عطر اميد
شبها که بي حضور تو , خاطرات مشترکمان را با ديدگاني اشکبارمرور مي کنم
تصوير چشماني را مي بينم که مهربانانه چشم به چشمانم دوخته اند
و من براي استشمام عطر تو آن را در آغوش خواهم کشيد
کاش مي شد با تو و در کنار تو عشق را در آغوش کشيد
مهربان ياور زندگي ام
در اين شب مهتابي که مي دانم دلتنگ عطر باراني , اشکهايم را تقديم قلب درياييت مي کنم
اما نه . . . مي دانم دوست نداري اشکي از چشمانم جاري شود
پس با صدايي که از اعماق وجودم بيرون مي آيد فرياد مي زنم
از صميم قلبي که به راهت باختم دوستت دارم
http://www.kocholo.org/forum/customa...tar35879_4.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
كاش مي دانستي عشق من معجزه نيست
عشق من رنگ حقيقت دارد اشك هايم به تمناي نگاه
تو فقط مي بارد كاش مي دانستي کسي هست كه احساس تو را مي فهمد
کسي از تب عشق تو
دلش مي گيرد کسي از غمت امشب به خدا مي ميرد
كاش مي دانستي تو فقط مال مني تو فقط مال
همين قلب پر از احساس مني شب من با تو سحر خواهد شد
تو نمي داني من چه قدر عشق تو را مي خواهم
تو صدا كن من را تو صدا كن مرا كه پر از رويش يك ياس شوم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی.
وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد .
وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی .
وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند .
وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد .
وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود .
وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که:
« ای خدای بزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند
http://i6.glitter-graphics.org/pub/2...u2t00814zt.jpg
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تو خواهی رفت
تو خواهی رفت و من دور از تو جدالی سخت
با اندوه خواهم داشت
تو خواهی رفت
من دیگر کسی راهمزبان خود نخواهم کرد
تمام دستها بیگانه با دستم
تمام چشمها بیگانه با چشمم
کسی درد مرا هرگز نمی فهمد
واندوه مرا از چشمهای من نمی خواند
تو خواهی رفت
اشک من،تو را بدرود خواهد گفت
اما هرگز،
تو از یادم نخواهی رفت...
http://i4.glitter-graphics.org/pub/2...ze9v67uqyx.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش ميدانستي که درون قلبم خانه اي داري
تو که هميشه آنرا با شفق مي شويم و با آن ميگويم که تويي مونس شبهاي دلم
کاش ميدانستي باغ غمگين دلم بي تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است
کاش ميدانستي که درون قلبم با تبشهاي عشق هم صدا هستي تو .
کاش ميدانستي که وجود تو و گرماي صدايت به من خسته و آشفته حال زندگي مي بخشد
کاش ميدانستي....... کاش مي دانستي........
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دردم ایــــن نـــیـسـت کـــــه
او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت کــــــــه...
...
مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت ،
دردم ایــــــن است کــــــه......
بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا ...
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم؟!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تنهــآیــی هـــایــَم را دانــه دانـــه میشمارَم...! چه کـــــم میشوَم از حس ِ عاشقی...!
وَ چه راحــَت میشوَم از تعلق ِ خاطر....!
چه آسوده میشوَم از دغدغه..!
وَ آرام....
آرام میشوَم از تنهــآیی اَم...
حس ِ خیس ِ چشمآنـــَم را درک میکنم...
از بی همدمــی نیستــ....
گاهی وقتـــــها با خود میگویــَم کاش هیچوقت هیــچ عشق ِ نافرجامی در گذشته ام نبود...
کاش هنوز هم معصــوم بودَم...
کاش...!
چه دنیای ِ عجیبیســت!!!
این روزهــــآ تنهــآیی هایــَم را با دنیای ِ کوچکـــــَم قسمت میکنم....!
من به این تنهــآیی راضی تر از عاشقی ام!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اي
همراه
مـــــــــن
تنــــــها با تو
تا اوج عشـــــــق
هـم پـــــــــــــروازم
با قلب تودلدارمن هم آوازم
توهمپـــــــــای من، تنـــها با من
هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی
با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی
تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدائی
ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب
دلگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــدائیــــــ ــــم
ما، دل میبازیم دریادریا ،تابیکران،عاشقای بی پروائیم
تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــرب ان
چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب
تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتــــــــــــــــــــــ اب
مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان
بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب
ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی
عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدا ئیم .
http://i4.glitter-graphics.org/pub/8...opg8q0dg8a.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدرجایت خالیست
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد
لمس کن نوشته هایی را که لمس نشدنیست و عریان
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار
لمس کن لحظه هایم را
این با تو نبودن ها را
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یاد سهراب بخیر.
آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم.
آرزویم همه سرسبزی توست
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بگذار اسوده برايت بگويم
ترا دوست دارم.....
به قدر سکوت تنهايي اتاقم.....
به اندازه سرخي گل هاي شقايق....
با همه دردها و رنج هايت!!!
به من نگاه کن....بين ما فاصله اي عميق خواهد افتاد
ميدانم به تو نخواهم رسيد....اما
تو مرا فراموش نکن!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نهاینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگارنیست
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ,مستم
باز می لرزد,دلم,دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خانه ام آتش گرفته ست,آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را,تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم,تلخ
و خروش گریه ام,ناشاد
از درون خسته ی سوزان
می کنم فریاد ای فریاد
خانه ام آتش گرفته ست,آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقش هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من,سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانم
روز های سخت بیماری
از فراز بامهاشان شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم,گریان از این بیداد
.....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گله هارو تو بگو
فاصله هارو تو ببر
من دراین حادثه ی تلخ
گرفتارم
من اسیر چشم تو و درد دلتنگی و دوری
...همچو مرغی به قفس
در بندم
راز دل را تو بگو
اشک چشم را تو ببر
من به مستانه نگاهی از دور
دلشادم....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یکشبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق...دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه..لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا...نشد
گفتم عاقل می شوی...اما نشد
سوختم در حسرت یک یا رَبت
غیر لیلا ..بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم