سلام
شما اصولا از جز به کل می رسید یا در طراحی تان از کل به جز می رسید؟
با مثال توضیح دهین؟
به نظر شما کدام روش بهتر هست و چرا؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
شما اصولا از جز به کل می رسید یا در طراحی تان از کل به جز می رسید؟
با مثال توضیح دهین؟
به نظر شما کدام روش بهتر هست و چرا؟
سلام.من طراحی خاصی نداشتم اما بنظرم تو طراحی، اول باید بدونیم چی میخایم انجام بدیم یعنی کلیت رو مشخص کنیم بعد متناسب با اون جزئیاتش رو هم کامل کنیم درکل،از کل به جزء.ببخشیدکدومش حالا بهتر ودرستره؟؟؟؟؟؟
نظر بقیه دوستان چی هست.
البته در همه کار میشه ایین روش را تعمیم داد. حتی تو فلسفه و ....
سلام...
کل به جز
اول یه کلیتی در نظر میگیریم از اون چیزی که میخوایم طراحی کنیم،بعد توی جزء، ریزبین و دقیق میشیم ....
معمولا هم وقتی کسی یه طراحی جدید میکنه،از همون اول طرح نمیزنه،بر فرض مثال برای طراحی یه ماژیک(طرح خیلی ساده)،میایم اول میریزیمش بهم،از نو میسازیم،و بعد تغییراتی که لازم میدونیم روش (روی در،بدنه،استقامت در برابر نیرو و...)ایجاد میکنیم...
این روش کلیه برای طراحی...
بله ما باید از کل به جز حرکت کنیم دوستان عزیز توضیح دادن.
حالا شما با چه تفکراتی در طراحی آشنا هستین؟
آیا تفکر تحلیلی یا سیستمی را شنیده اید؟
به نظراتان کدام روش بهتر است؟
ببخشید تفکر تحلیلی وسیستمی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[tafakor]
معمولا کل به جز....
اما از جز به کل هم میشه به کارای پخته ای رسید....
هدفم اینا اینجا با رویکردهای جدید طراحی آشناتون کنم برای شروه از کل به جز شروع کردیم حالا روش ها و متدهای متفاوتی در طراحی وجود داره.
این دو تفکر کلیات شون را معرفی می کنم شما مبانی آن را بفرمایید و خودتان انتخاب کنید که کدام بهتر هست و بیشتر روی اون مانور بدیم.
آیا شما مشکلات و دلایل شکست پروژه های بزرگ دنیا را مطالعه کرده اید؟
تفکر تحلیلی مبتنی بر :
تفکیک علوم به حوزه های تخصصی تر و ریز تر است.
تفکر سیستمی مبتنی بر :
ترکیب یافته های رشته های گوناگون علمی است.
مبانی و مزیت و معایب هر کدام را بفرمایید؟
یا چه توضیحی برای این دو تفکر می تونید بدین یا چه چیزی از این دو مورد متوجه میشین و چه تحلیلی می کنید؟
معمولا اول یک ایده کلی در نظر میگیرم؛ بعد به جزییات می پردازم.گاهی هم رفت و برگشتی کار میکنم.یعنی اول یه سری جزییاتی رو بدون ایده اولیه کنار هم میذارم؛ در این بین یک ایده کلی و جامع بنظرم میرسه؛ که بعد برای تکمیل اون قدم به قدم جزییات لازم رو ایجاد میکنم.
در تفکر سیستمی صحت کارکرد همه اعضا برامون به یک اندازه اهمیت دارند،هرکدوم از اجزا جدا از عملکردشون،وجودشون اهمیت یکسانی دارند...و نبود هرکدوم منجر به شکست طرح میشه...
آیا شما مشکلات و دلایل شکست پروژه های بزرگ دنیا را مطالعه کرده اید؟
در این نوع تفکر،ندید گرفتن عملکرد و نقش هر جز
بنظرمن بستگی به زمان هم داره..........اگه کمبود وقت وجود داشته باشه،تفکرسیستمی بهتره واز مزایای این تفکر محسوب میشه چون بدون نیاز به صرف زمان اطلاعات لازمو میشه شاید راحت پیداکرد.اماتفکر تحلیلی خیلی دقیقتر وبهتره.شاید ترکیبه این تفکرات عالی باشه......
در طراحی اگر دقت کنید از
امکان پذیری شروع میشه
بعد امکان سنجی
و مرحله بعدی طراحی مفهومی
طراحی اولیه
طراحی جزئیات
ساخت
این مراحل را در همه جا می بینید و می تونید به راحتی پیدا کنید اما نکته قابل توجه مرز بین این مراحل طراحی هست. که هیچ کجا اینا بیان نکردن.
برای اینکه به اینجا برسیم یا باید 10 الی 15 سال تجربه کاری داشته باشیم یا ............
اول برای اینکه بتونیم مرز بین این موارد را بیان کنیم
بهتره نوع تفکر طراحی را بشناسیم و سپس مرز بین این مراحل را بیان کنیم.
این نکته هم قابل تامل هست آیا پروژه هایی که ما انجام میدیم این پارامتر را ندارن؟
در این روش یکی از مبانی سلسله مراتب هست. یا کل نگری هست. و ...........
بله یکی از مزایا یا مبانی این تفکر افزایش دقت این روش هست.
برای تصمیم گیری هنوز زود هست باید با این دو کامل آشنا بشیم تا بتونیم تصمیم بگیریم.
بازم در صورت امکان خواهش می کنم فکر کنید چه مزایایی این روش ها دارین
بله درست می فرمایید برای موفقیت یک دستگاه همه اجزای آن عملکردشان باید مناسب آن چیزی که خواسته ایم کار کنند تا آن دستگاه کار کند.
پس می تونیم یک نتیجه بگیریم تصور ارگانیگ هست یعنی منظم ، مرتبط با محیط ، هدفمند هست.
تمرکز بر کل با ماهیتی جدا از اجزا هست.
و ..........
لطفا بیشتر فک کنید
این یک امر سلیقه ایه بعضی ها روی جزئیات تمرکز دارن بعضی ها روی کلیات
اگه فقط روی جزئیات تمرکز کنیم نتیجه این میشه: اتوبوس های پاکستانی و هندی رو دیدین؟ اونها فقط رئی جزئیات تمرکز کردن اون منگوله به تنهایی زیباست اما نه روی اوبوس یا مثلا تو همین عید یکی اوند خونمون دخترشون یک مدلیه مثلا چادرش خوشگله ها اما به شلوار جین تنگ نمیاد در حالی که هردو به تنهایی خیلی خوبن اما ترکیبشون خوب نمیشه
اما اگه فقط به کلیات توجه کنیم:ببنید مثلا همون چادر با شلوار مشکی خیلی شیک میشه اما اگه از دور بهش نگاه کنیم ما میتونیم یک شلوار مشکیه خیییییییییییلی قدیمی بپوشیم که فقط رنگش مشکی باشه خب این هم خوب نیست کلی خوب میشه ها اما جزئیات خوب نیست
س نتیجه میگیریم که باید بدونیم طرح کلیمون چیه (مثلا چادر با شلوار مشکی)اما باید به جزئیات هم دقت کنیم (مثلا شلوار یا چادر خیلی قدیمی نباشه و مد باشه) به عبارت دیگه باید همزمان به کلیات و جزئیات بپردازیم
این نکته مسلم هست ما از کل به جز می رسیم اگر می خواهیم کاری موفق بشیم انجام بدیم. اول کلیات برایمان مهم است کم کم وارد جزئیات میشیم.
یک مثال بزنم
اگر شما طراح یا مهندس یا ریاضیدان، یا هنرمند و پزشک و ......... باشین مطمئنا در زمینه تخصصی خودتان خیلی گسترده وارد میشین اما اگر کاری که آشنا نیستین در زمینه کاری تون وارد نمیشین درسته.
مثال واضح بزنم قابل ملموس برای همه باشه طراحی هواپیما.
من اگر طراح اون باشم اگر تخصص سازه داشته باشم بیشتر طرح و طراحی را روی سازه می زارم و سازه توپی طراحی می کنم. همکارم اگر تحلیل گر باشه تحلیل گسترده ای انجام میده. اگر شما طراح پیشران (موتور) باشین ان قسمت را گسترش می دین.
این طوری از چند نظر خوبه اما چند نکته قابل توجه داره یکی اون چیزی که می خواستیم طراحی کنیم یا انجام بدیم چون براش مرز و حدود تعریف نکردیم نمی دونیم چقدر در حوزه های تخصصی باید جلو بریم. زمان طولی تر میشه ، هزینه بیشتر میشه . برای همین اول کلیات را مشخص می کنیم بعد میریم سراغ جزیات تا حدود ها مشخص شده باشه.
با توجه به تفکر سیستمی این تیپ و لباس پوشیدن را میشه پوشش داد. با لباس هایی که به تنهایی زیبایی ندارن با ترکیب می تونید تیپ بزنید.
بله برای اینکه بهتر منظورم را برسونم یک جور دیگه توضیح می دم.
ايجاد تعادل و بالانس بين اجزاء مختلف يك سيستم(محصول، دستگاه، کار ، فکر ، پروژه و ...) يكي ديگر از كاركردهاي طراح هست. در شكل زیر متخصصان تصوير يكساني از طراحي يك موشك یا هواپیما یا هر وسیله دیگه نخواهند داشت و هر كسي دوست دارد ويژگيهايي از طرح را بهينه كند كه در خصوص آن بيشتر ميداند و بيشتر ميفهمد.
بنابراين از كاركردهاي مهم مهندس یا طراح یا هر فرد دیگه ای که داره فعالیتی می کنه ايجاد تعادل بين اين تخصصهاي مختلف و نيز ايجاد تعادل در خصوص بهينهسازي اجزاء سيستم و مشخص نمودن ميزان توجه به هر يك از جنبههاي مختلف طراحي (هدايت،آيروديناميك و ) است.
با اين توصيف در طراحي يك محصول یا دستگاه یا مجموعه یا سیستم همواره با تصميماتي از جنس ايجاد تعادل بين موارد گفته شده مواجه هستيم.
اول ببینیم چی میخوایم طراحی کنیم.بعد جز جزئشو برسی میکنیم تا کل ساخته شه
سلام
در زمینه اختراعات و ... ، تخصصی ندارم و نمیتونم نظر بدم ولی گفتم شاید بد نباشه منم در خصوص رسیدن به هدف ( که برای فرد، در هر زمینه و تخصصی وجود داره )نظری بدم [cheshmak]
در مورد رسیدن به یک هدف ... ابتدا یک هدف رو به صورت کل درنظر بگیرید و سپس این هدف رو به اهداف کوچکتر تقسیم کنید و بعد برای رسیدن به هریک از این اهداف برنامه مشخص بریزید
و گام به گام جلو برید تا به هدف مدنظر برسید ... در هر مسیر با کسب موفقیت ، به خودتون یک پاداش بدین
در مورد تفکر سیستمی و تحلیلی فکر کردین کدام بهتر هست ؟ مزایای هر کدوم این تفکرات چیست؟
به نظر من هر دو رو بنا به موقعیت هر موضوعی میشه استفاده کردو وسیله و هدف رو هر دو باهم مدنظر قرار بدیم.مثلا کشور چین از طریق مهندسی معکوس که به نوعی جزء به کل هست به پیشرفت کنونی رسیده. ولی کشوری مثل امریکا از کل به جزء به پیشرفت و توسعه رسیده در حالی که هدف هر دو رشد و تعالی بوده.میبینیم که هر دو موفق شده اند.اینهم خدمتتان عرض کنم که هر دوی اینها مکمل هم هستن مثلا الان دیگه چین خودش راهشو با کل به جزء همراه با نوع دیگر ادامه میده. ومتقابلا امریکا هم برعکس.البته این موضوع خیلی مفصلتر هست.
salam
bahse khubi matrah shode
mamulan vagti hadaf tolide 1 mahsul ya tarhe jadid hast raveshe kol b joz ya bala b payin behtar mibashad vali baraye eyb yabi ya behbude amalkarde systemhaye mojud mamulan az raveshhaye joz b kol ya payin b bala estefade mishe
albatte in osul mom;kene hamishe roayat nashe
vali omuman estefade mishe
braye mesal vagti mikhahid 1 karkhune ra tarrahi konid ebteda proce ra morur mikonid ,bad az on dastgah har entekhab mikonid va dar akhar varede jozeiat va rabt dadane madar mishavid (albatte na b in khelasegi)
vali vagti mikhahid karayi ra dar in karkhune bala bebarid ebteda 1 dastgah ya nogteye moasser ra entekhab mikonid va ertebat ba sayer gesmatha ra dar nazar migirid va ...
ماشاا... مطلب را واکاوی فرمودید.
بیشتر شرایط تحمیل میکنه
گذشته از مواردی که در بالا به ان اشاره شد، گاهی ممکنه یک بخش از سیستم از جز طراحی بشه و در اتمام طراحی جز،تصویری از کل سیستم پدید بیاذ و ادامه طراحی از کل به جز باشد.
برای مثال میدونین که موتور اتومبیل بیشترین تاثیر را در مصرف انرزی داره.در طراحی یک ماشین کم مصرف، ابتدا موتور طراحی میشه و با توجه به هندسه و ژئومتری موتور بدنه و شاسی و ... طراحی می شود
ولی در طزاحی اتومبیل ابتدا پلیت فرم ،سپس بدنه و ...
البته ممکنه منظورم را در این مورد نتونم درست بیان کنم چون با رشته من مرتبط نیست
ولی در مورد رشته تخصصی خودم(یعنی طراحی کارخانه های کانه آرایی) حدود 60 درصد انرژی در بخش خردایش و آسیا کنی مصرف می شود و عمدتا ابتدا این جز از کارخانه طراحی شده و با مشخص شدن نوع دستگاه خردایش بقیه قسمتهای کارخانه(جدا کننده ها، انتقال مواد و ...) انجام می شود.
در کل انتحاب روش طراحی(کل به جز و جز به کل) تابع شرایط می باشد
تفکر سیستمی یا تحلیلی چیه؟[tafakor]
نگرش سیستمی فکر میکنم در اکثر اوقات روش بهتری باشد ، هرچند که نگرش تحلیلی نیز کاربردهای خودش رو دارد.
در نگرش سیستمی برای شناخت یک شی یا موضوع ، به جای تجزیه آن ، آن را جزیی از کل بزرگتر درنظر می گیرد و با توجه به نقشی که در اون کل بزرگتر دارد ، به
شناخت می پردازد . در این تفکر ، موضوع مورد مطالعه به عنوان جزيي از يك كل بزرگتر مورد بررسي قرار مي گيرد
درواقع تفکر سیستمی مسیر مکتب و تفکر گشتالتی رو طی میکنه
در نگرش مورد نظر ، به جای برخورد تحلیلی با مسایل رویکرد ترکیبی را پیش می گیرد و به فهم و تبیین و چرایی یک موضوع می پردازد . با توجه به این نگرش ، می توان
اثربخشی یک سیستم یا نظام را افزایش داد و همچنین دیدی تعاملی و چرخه ای دارد .
** رویکرد سیستمی ، به عنوان یکی از رویکردهای موردنظر در خانواده درمانی می باشد .
سلام سال نو مبارک[golrooz][shaad]
خیلی خب سوالات تا الان نگاه میکردم چند بار تغییر کردند میشه یه لیست به من بدید پر کنم؟[labkhand]
سوال تغییر نکرده
از یک جا شروع شده و داره به تکامل می رسه.
اولین سوال مطرح شده ما در کارهایمان از کل به جز می رسیم یا از جز به کل
دومین سوال تفکر سیستمی و تحلیلی چه نوع تفکری هستند و مبانی و مزایای آنها چیست.
سومین سوال مقایسه این دو تفکر که کدام بهتر است؟
سوال بعد (البته فاز دوم و سوم به پایان نرسیده ) .....
بخشی از متن این مبحث را از آقای علی اکبر داستان پور نقل قول می نمایم.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
تفکر تحلیلی تفکری مبتنی بر تفکیک علوم به حوزه های تخصصی و ریز هست
مبانی تفکر تحلیلی: (گیخ 1979)
تاکید بر اینکه هر پدیده ای حاصل از تجزیه یا ترکیب سایر پدیده هاست.
تاکید بر کمی کردن روابط علی
معطوف شدن ذهنیت غالب محقق به وجه فیزیکی
افزایش دقت
---------------------------------------------------------
تفکر سیستمی
مبتنی بر ترکیب یافته های رشته های گوناگون علمی
مبانی تفکر سیستمی (برتالانفی 1968)
تصور ارگانیک: هر پدیده به منزله موجودی زنده، منظم، مرتبط با محیط و هدفمند
کل نگری:تمرکز بر کل با ماهیتی متفاوت از اجزا
بهبود شناخت : 1)پدیده ارگانیک و پیوسته هستند. 2)شناخت آدمی از یک کل، از طریق مشاهده ارتباطات پیرامونی آن به دست می آید نه از طریق اجزای آن 3)آنچه فرد مشاهده می کند خود واقعیت نیست بلکه ادراک وی از واقعیت است.
به طور کلی همه با هم.
ادعای تفکر سیستمی توجه به اهداف، تغییرات، محیط، روابط اجزا، خود اجزا، منابع و ......
تفکر سیستمی چارچوب و روش و قانون و منطقی برای شناخت یک مسئله است که جنبه های تجزیه ای و تحلیلی و جنبه های ترکیبی آن مسئله را در برمی گیرد.
–جنبه های تجزیه ای و تحلیلی ( اجزاء مسئله)
–جنبه های ترکیبی (کلیت مسئله)
[soal]
همش.سنگینه باهاش آشنایی ندارم
این مثال شما را با رویکرد سیستمی توضیح بیشتر می دم.
در طراحی خودرو یا موتور الان عملکرد نهایی ان را مشخص می کنند اگر موتور سبز هست الزامات ان را مشخص می کنند این الزامات محیط کاری این نوع موتور ، تعاملات ان با سازه خودرو، شرایط محیطی، ورودی و خروجی ها، تهدیداتی که وجود داره و .... سپس به سمت اچزا می رن تا اون ها را طراحی کنن. بعد از طراحی اجزا انها را تست می کنند و بعد مجوعه ها را تست می کنند و در نهایت کل موتور را تست می کنند تا ببین اون عملکردی که از موتور سبز می خواستن برآورده شده و قابل تصدیق هست یا خیر.
اگر اخرین متدهای یا فرآیندهای طراحی را ببینید بر اسا مدل w یا v هست که مدل رفت و برگشتی می گن . الان بیشتر شرکت های بزرگ به این سمت امده اند و بر این اساس کار طراحی را انجام میدن یک در قسمت تجزیه از کل به جز می آیند و در قسمت ترکیب از جز به کل می روند اما متد مدیریت پروژه های آنها کل به جز هست.
آقا شرمنده اسباب زحمت شدیم[shaad][golrooz]
برای سوال اول دو تا جواب دارم اینکه من چی فکر میکنم و اینکه چی درسته؟
من فکر میکنم معمولا ما تو کارهامون از کل به جز میرسیم.
ولی چیزی که درسته و اثبات پذیره اینه که ما همیشه تو کارامون از جز به کل میرسیم.
یه مثال من میخوام از اختراع پول در بیارم. این مسئله رو خورد میکنم مسائل زیرتری مثل ایده پردازی و ثبت اختراع و پیوست فنی میشه.
از نظر ظاهری من از کل به جز رسیدم اما واقعا از جز به کل رسیدم. میدونی فرقش اینجاست که خواسته های نسبت به کل ماجرا خیلی کوچیکه.
این نظام طبیعته معمولا برای انجام یه خواسته انسان باید انرژی و وقت زیادی صرف بشه.
سوال دومت تفکر سیستمی و تحلیلی:
این نوع تفکر از دید من نوعی اتبات گرایی منطقی با محور سکولاریزه سازی علوم هستش.
مبانی این علم دوری از واقعه گرایی با فلسفه "هرچیزی که نمیتوان احساس کرد پس وجود ندارد" هست.
سوال سوم به نظر من برای داشتن یک روحیه خلاق و کنجکاو واقعه گرایی بهتره چون به عالم رویا وصله هر کی که بگه از واقعه گرایی به اثبات گرایی نرسیده دروغ گفته.
عزیزمی منتظرم[shaad][golrooz]