Gestalt Psychology... What do you see?
نمایش نسخه قابل چاپ
Gestalt Psychology... What do you see?
- - - به روز رسانی شده - - -
قوانین گشتالت :
روانشناسان گشتالت معتقدند که در گشتالت نیروی خاصی وجود دارد که مسائل و امور را در طرح ها ، شکل ها و قالب های معینی سازمان می دهد و بنیاد ادراک وبینش راپایه ریزی می کند.
به این سبب سازماندهی از ویژگی های گشتالت و کل رفتار به شمار می آید و از قانون هایی به شرح زیر تشکیل یافته است:
- 1- قانون پراگنانز یا فراگیری Law of pragnanz
- 2- قانون مجاورتLow of proximity
- 3- قانون مشابهت Low of similarity
- 4- قانون بستگی یا تکمیل Low of Closure
- 5- قانون ادامه خوب یا جهت مشترک Low of good cntinuation or low of common direction
- 6- قانون شکل وزمینه Low of figure-ground
قانون پراگنانز یا فراگیری :
یک شکل ترکیبی به صورت بهترین شکل ممکن (ساده ترین شکل نزدیک به آن) تجزیه و درک می شود. بهترین در این جا یعنی متقارن، ساده و اصلی.
یکی از مهمترین قانون های گشتالت قانون فراگیری یا جامعیت است . منظور از این قانون آن است که سازمان روانی همواره به روی کمال و شایستگی گرایش دارد و آن چنین است که سازمان ادراکی هر محرکی را در جهت هیأت مطلوب یا وضعی که شرایط موجود اجازه می دهند دریافت می دارد.
از ویژگی های قانون فراگیری نظم و ترتیب ، تقارن ، سادگی ، تناسب و استواری است که از اصل بایستگی و خیر مطلق پیروی می کند.
قانون فراگیری را باید قانون تعامل (equilibrium) نیز نامید. زیرا وقتی انسان در زندگی شکست می خورد یا ناکام می شود برای بازیافتن تعادل روانی خود ، دوباره با پیش بینی های بیشتری در کار شرکت می کند ، یا تغییر وضع می دهد و آنقدر تلاش می کند تا تعادل روانی خود را به دست آورد. طرفداران نظریه گشتالت این حالت را گشتالت مطلوب می نامند. (روانشناسی یادگیری - محمد پارسا)
قانون مجاورت:
عناصر به هم نزدیک به صورت جسمی منسجم و یکپارچه دریافت می گردند.
قانون مجاورت بیانگر عوامل سازنده ای است که در یک صنحه حضوردارند و شکل ووضع خاصی را بوجود می آورند. هر چه این عوامل یا واحدها به هم نزدیکتر باشند احتمال وابستگی آنها بیشتر است .
در این قانون نه تنها فاصله مکانی ونزدیکی عوامل سبب ایجاد دسته های جداگانه می شود ، بلکه این امر در مورد فاصله های زمانی نیز صادق است . اصوات و الفاظی که نزدیک به یکدیگر ادا می شوند با هم یک واحد مستقل صوتی را تشکیل می دهند . و آنهایی که دور از یکدیگرند دارای چنین خصوصیتی نیستند.
در واقع وقتی فاصله ها از یکدیگر زیاد باشند هیچ نوع وحدتی پدید نمی آید . اما هرچه این اجزا به هم نزدیکتر باشند واحدهای متشکل تر وپایداتری بوجود می آورند. بر همین اساس هر چه خاطره ای قدیمی تر ودورتر باشد احتمال به یاد آوردن آن کمتر است . (روانشناسی یادگیری - محمدپارسا)
قانون مشابهت :
عناصر شبیه به هم، به صورت یک شکل واحد درک می شوند.
در قانون مشابهت موارد مشابه بر حسب ویژگی های همانندی که دارند مانند شکل ، رنگ و جز آن گروههای مشترکی را بوجود می آورند. به شرط آنکه ویژگی های قانون مجاورت در آنها حکم فرما نباشد. به سخن دیگر بنا به قانون مشابهت اشیایی که از لحاظ شکل و رنگ مشابه و همانند ادراک می شوند به صورت گروههای مشخص سازمان می یابند.
برای مثال اگر به فردی قالب های در هم ریخته ای بدهند و از او بخواهند از آنها دسته های معینی بسازد ، او معمولاً قالب هایی را که از لحاظ شکل و رنگ به نحوی با یکدیگر مشابهت دارند در یک دسته قرار می دهد . (روانشناسی یادگیری - محمد پارسا)
قانون بستگی یا تکمیل :
انسان ها به وسیله ی تکمیل فضاهای باز و ایجاد فرم اصلی در ذهن خود، شکل مربوطه را درک می کنند.
یکی دیگر از قانون های سازماندهی قانون بستگی است .کوشش روانشناسان گشتالت بر این بوده است که نشان دهند در امر ادراک ، سطوح بسته یا شکل های کامل از سطوح باز یا شکل های ناتمام دارای وضعی پایدارتر و مطلوب تر می باشند.
به طور کلی در فرد گرایشی وجود دارد که همواره می خواهد شکل ها وموقعیت های ناجور ومتقارن را تکمیل کند. حقیقت این است که سازمان دادن به اوضاع یا رفع نقص حالت رضامندی و خشنودی در فرد فراهم می آورد . در صورتی که وضع ناتمام تنش و ناراحتی ایجاد می کند. (روانشناسی یادگیری - محمد پارسا).
اصل بستن که مستقیما به قوانین یادگیری و حافظه مرتبط می شود ، به ما می گوید که در ما این تمایل وجود دارد که تجربه های ناکامل را کامل کنیم.
برای مثال اگر شخصی به خطی نگاه کند که تقریبا به صورت یک دایره است اما شکاف کوچکی در آن وجود دارد ، آن شخص از لحاظ ادارکی آن شکاف را پر می کند و به شکل مانند یک دایره کامل پاسخ می دهد.
این اصل از همان قانون پراگنانز تبعیت می کند. تجارب سازمان یافته معنی دار حاصل نیروهای میدانی مغز هستند که اطلاعات حسی را تغییر شکل می دهند ، لذا دایره ناقص آن چیزی است که ما حس می کنیم و دایره کامل همان است که ادراک می شود.
قانون ادامه خوب یا امتداد :
انسان ها معمولاً جهتی را که توسط اشکال القا می شوند دنبال می کنند.
ادامه خوب یا جهت مشترک ، قانونی است که می گوید : سازمان ادراکی به نحوی تشکیل می شود که یک خط مستقیم به صورت مستقیم ، یک پاره دایره به صورت دایره و غیره ادامه می یابد. این نوع بسط مطالب در مسائل مربوط به تکمیل حروف و آزمون های هوش به کار می رود.طبقه این قانون ما پدیده ها را به صورت ساده شده ادراک می کنیم.
قانون شکل و زمینه
شکل از زمینه ی خود جدا شده و به صورت مجزا درک می گردد.
طبق قانون شکل و زمینه خواص پدیده های گشتالتی این است که در زمینه ای که یافت می شوند ، به طور مشخص جلوه می کنند. شکل در هر زمینه ای همان گشتالت است ، یعنی چیزی که ادراک می شود.
زمینه عبارت است از صحنه ای که در آن شکل ظاهر می شود. به عبارت دیگر بخشی از حوزه ادراکی که به خوبی سازمان یافته است و توجه شخص را به خود جلب می کند شکل نام دارد و بخش مبهم و نامتمایز حوزه ادراکی که شکل در آن بارز می شود زمینه نام دارد.
نـــگاهی می اندازیم به رویکرد درمانــــــی " درمان گشتالــتی " ، اگرچه با روانشناسی گشتالت تفاوتهایی دارد .
گشتــالت درمانی
گشتالت درمانی به وسیله فردریک پرز و براساس آموزشها و تجارب قبلی او در زمینه روانکاوی ، روانشناسی گشتالت ، نقش گزاری روانی و نهضت توانایی بالقوه آدمی ، توسعه
داده شده است .
پرلز از اصطلاح گشتالت ، برای نشان دادن نوع خاص و یکتایی از " طرح یابی " استفاده کرده است که در آن ، اجزا باهم یکپارچه می شوند و به صورت کلهای ادراکی ، در می آیند .
در واقع این فرآیند خود یکی از کارکردهای اساسی موجود زنده می باشد . برای آدمی ، سازمان جهان از طریق واقعیت ذهنی حاصل از ادراکهای وی تعریف می شود . بدین ترتیب
گفته می شود که رویکرد گشتالتی ، پدیدارشناختی ، است . یعی در آن سعی نمی شود یک واقعیت مطلق تعریف شود . ضمنا به دلیل آنکه رویکرد گشتالتی با موجود زنده آغاز و
با آن پایان می پذیرد ، بنابراین اصطلاحا وجودی است .
می توان گفت که کانون توجه و فعالیت گشتالت درمانگر ، و نیز تلاش او در جهت افزایش آگاهی مددجو نسبت به این نکته است که مسئولیت منع یا جلوگیری از خودآگاهی ، به
عهده خود او می باشد .
نقش درمانگر این است که به طرح آزمایشهایی بپردازد و نیز مددجو را وادار به انجام آزمایشهایی کند تا فهم و درک و نیز هشیاری او نسبت به آن دسته از عادات رفتاری خود که
مانع از آگاهی وی می شوند افزایش یابد .
به هرحال ، برای اینکه فرد رشد پیدا کند ، لازم است تنشهای حاصل از نیازهای شخصی وی ، تااندازه ای خاصی در او وجود داشته باشد . برای اینکه شخص رفتار مبتنی بر حمایت
از خود را بیاموزد ، لازم است تا حدودی احساس ناکامی را تجربه کند و برای رفع این تنش یا در جهت ارضای این نیازها ، به کوشش و فعالیت بپردازد .
درواقع ، درمانگر موجباتی فراهم می آورد تا کوششهای مددجو برای ترک مسئولیت نسبت به خدش ، ناکام باقی بماند و او را یاری می دهد تا یاد بگیرد چگونه به خود متکی باشد
و احساس استقلال کند . به طور خلاصه ، فرایند گشتالت درمانی شبیه فرایندی است که در تمایل اساسی فرد برای رشد و نمو ، طی می شود . درمانگر به فرد کمک می کند تا
نسبت به نیازی که در او به وجود آمده است ، آگاه شود ، تماس وی را با شیوه های ارضای این نیاز تسهیل می کند و سپس درمانجو را در زمینه ارضای چنین نیازی و خاتمه آن ،
یاری می دهد .
ادامه دارد ...
در نظریه شخصیت از دیدگاه رویکرد گشتالتی ، گفته می شود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت " تعادل حیاتی ( توازن ) " ، انگیخته می شود .
اینگونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی ، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجه نواخت ( وزن و دوره ) طبیعی و
خودگردان موجود زنده یا جاندار ( ارگانیسم ) - در بین حالتهای تعادل و عدم تعادل یا توازن - به جریان می افتد .
برای توصیف نظریه گشتالت در زمینه شخصیت ، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کل نگری ، آشنا باشیم . در توضیح اصل کل نگری باید گفت : در این اصل ، دو
نوع رابطه ، تعریف ( معنی ) می شود . در اولین رابطه ، که اصطلاحا به آن ماهیت کل نگر آدمی گفته می شود ، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی ، نوعی ذات
وابسته به هم و غیرقابل تفکیک را تشکیل ی دهد . بدین معنی که آدمی موجودی اصطلاحا یکی شده و کل است و شامل کلیت ( تمامیت ) ، روانی و جسمانی می باشد
. دومین جنبه مربوط به اصل کل نگر آن است که انسان و محیط او ، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی - محیطی را می دهند ، یعنی آدمی و محیط او ، به هم بسته می
باشند . هرچند فرد و محیط از یکدیگر جدا هستند ، اما فرایند کنش متقابل بین آنان ، نمی توانند از یکدیگر جدا باشند ( کل نگر ) .
ادامه دارد ...
Cant see any thing,would u say the asnwer