-
✿دل نوشتههاي عرفاني✿
با سلام
در این جستار دل نوشته های عرفانی درج خواهد شد
.....و گنجشك روي بلند ترين درخت دنيا نشسته و چشم به آدميان دوخته بود عده اي را خوش بخت ديد و عدهاي را بدبخت ، جمعي غرق در ثروت و جمعي دگر در فقر و تنگدستي ، دسته اي در سلامت ودسته اي به بيماري و ... هزاران گروه كه هر يك را حالي بود .
خدا گفت : به چه مي نگري ؟
گنجشك گفت : به احوال آفريده هايت .
خدا گفت : چه مي بيني ؟
گنجشك گفت : درعجبم ، از عدل و احسان تو به دور است كه عده اي بدين سان و عده اي ...
خدا گفت : آياپاسخي بر شگفتيت مي يابي ؟
گنجشك گفت : تنها بر اين باورم كه در حق آفريده هايت ظلم نخواهي كرد .
خدا گفت : تندرستان را آفريدم تا به بيماران بنگرند و مرا براي سلامتي خود سپاس گويند وبيماران را تا نظر بر تندرستان انداخته با شكيبايي به درگاهم دعا كنند كه سلامتی نصيبشان گردانم .
توانگران راآفريدم تا به تهي دستان بنگرند و مرا به واسطه توانگرييشان شكر كنند و به فراموشي نسپارند تهيدستان را ... و تهيدستان را كه چشم به توانگران دوخته و مرا در رفع تنگدستيشان بخوانند.
واين همه را آفريدم تا در خوشحالي و بدحالي ، در سلامت و بيماري و در هر حال بيازمايمشان... .
کل تاپیک تقدیم به یک دوست
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
الهی !
تا با توأم، بیشتر از همه ام
وتا با خودم،کمتر از همه ام
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
اي بنده من اطاعت من كن تا تو را مثل خود سازم من به هر چيز كه
مي گويم باش بوجود مي ايد تو را هم چنان كنم كه كه
به هر چيز كه بگويي باش بو جود بيا يد[golrooz]
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
من آن خاكم كه عاشق ميشود
سر تا پاي خودم را كه خلاصه ميكنم، ميشوم قد يك كف دست خاك كه ممكن بود يك تكه آجر باشد توي ديوار يك خانه، يا يك قلوه سنگ روي شانه يك كوه، يا مشتي سنگريزه، تهته اقيانوس؛ يا حتي خاك يك گلدان باشد؛ خاك همين گلدان پشت پنجره.
يك كف دست خاك ممكن است هيچ وقت، هيچ اسمي نداشته باشد و تا هميشه، خاك باقي بماند، فقط خاك.
اما حالا يك كف دست خاك وجود دارد كه خدا به او اجازه داده نفس بكشد، ببيند، بشنود، بفهمد، جان داشته باشد. يك مشت خاك كه اجازه دارد عاشق بشود، انتخاب كند، عوض بشود، تغيير كند.
واي، خداي بزرگ! من چقدر خوشبختم. من همان خاك انتخاب شده هستم. همان خاكي كه با بقيه خاكها فرق ميكند. من آن خاكي هستم كه توي دستهاي خدا ورزيده شدهام و خدا از نفسش در آن دميده. من آن خاك قيمتيام. حالا ميفهمم چرا فرشتهها آنقدر حسودي شان شد.
اما اگر اين خاك، اين خاك برگزيده، خاكي كه اسم دارد، قشنگترين اسم دنيا را، خاكي كه نور چشمي و عزيز دُردانه خداست. اگر نتواند تغيير كند، اگر عوض نشود، اگر انتخاب نكند، اگر همين طور خاك باقي بماند، اگر آن آخر كه قرار است برگردد و خود جديدش را تحويل خدا بدهد، سرش را بيندازد پايين و بگويد: يا لَيتَني كُنت تُراباً. بگويد: اي كاش خاك بودم...
اين وحشتناكترين جملهاي است كه يك آدم ميتواند بگويد. يعني اين كه حتي نتوانسته خاك باشد، چه برسد به آدم! يعني اين كه...
خدايا دستمان را بگير و نياور آن روزي را كه هيچ آدمي چنين بگويد.
" عرفان نظرآهاري "
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
"آن سوی گستاخی "
ما اینجاییم و خدا آنجا و بین ما آتش است.آتش نمی گذارد دستمان به خدا برسد.
ما اینجاییم و خدا آنجا و بین ما دریاست.دریا نمی گذارد دستمان به خدا برسد.
گاهی اما برای رسیدن به او نه طاعت به کار می آید نه عبادت.نه ذکر و نه دعا.نه التماس و نه استغفار.
تنها بی باکی است که به کار می آید .بی باکی عبور از آب و بی باکی عبور از آتش .
گذشتن از آتش اما نه به امید آنکه آتش گلستان شود و تو ابراهیم.
گذشتن از دریا اما نه به امید آنکه دریا شکافته شود و تو موسی.
آتش را به امید سوختن گذشتن و دریا را به امید غرق شدن.
جاده ایمان خطرناک است.پر آب و پر آتش.مسافرانی بی پروا می خواهد.آنقدر بی پروا که پا بر سر هر چیز بگذارند و از سر همه چیز بگذرند.از سر دنیا و آخرت از سر بهشت و از سر جهنم.آنان که می ترسند از لغزیدن و می ترسند از افتادن به راه ایمان نمی مانند.
ایمان را به گستاخی باید پیمود نه به ترس .زیرا خداوند آنسوی گستاخی است.نه این سوی تردید و ترس.
" عرفان نظر آهاری "
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
" قالی بزرگیست زندگی "
هر هزار سال یکبار فرشته ها قالی جهان را در هفت آسمان می تکانند،تا گرد و خاک هزار ساله اش بریزد و هر بار با خود می گویند:
این نیست قالی که قرار بود انسان ببافد،این فرش فاجعه است.با زمینه ی سرخ خون و حاشیه های کبود معصیت ، با طرح های گناه و نقش برجسته های ستم.
فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را می تکانند و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می کنند.
رنگ در رنگ ،گره در گره،نقش در نقش.قالی بزرگی است زندگی که تو می بافی و من می بافم و او می بافد.همه بافنده ایم .می بافیم و نقش می زنیم ،می بافیم و رج به رج بالا می بریم .می بافیم و می گستریم.
دار این جهان را خدا بر پا کرد.و خدا بود که فرمود:ببافید.و آدم نخستین گره را بر پود زندگی زد.
و هر که آمد،گره ای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت.و چنین شد که قالی آدمی رنگ رنگ شد .آمیزه ای از زیبا و نازیبا.سایه روشنی از گناه و صواب.
گره تو هم بر این قالی خواهد ماند.طرح ونقشت نیز.وهزارها سال بعد،آدمیان بر فرشی خواهند زیست که گوشه ای از آن را تو بافته ای.
کاش گوشه ای را که سهم توست،زیباتر ببافی
" عرفان نظر آهاری "
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
هفت بار روح خویش را آزردم:
اولین بار زمانی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی خود را فروتن نشان می داد.
دومین بار آن هنگام بود که در مقابل فلج ها می لنگید.
سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت،آسان را برگزید.
چهارمین بار وقتی مرتکب گناهی شد، به خویش تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.
پنجمین بار آنگاه که به دلیل ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد،و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.
ششمین بار که چهره ای زشت را تحقیر کرد، درحالیکه ندانست آن چهره یکی از نقاب های خودش است.
و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است .
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
چشم یک روز گفت" من در آن سوی دره ها کوهی را می بینم که از مه پوشیده شده است. این زیبا نیست؟" گوش لحظه ای خوب گوش داد. سپس گفت" پس کوه کجاست؟ من که کوهی نمی شنوم." آنگاه دست در آمد و گفت"من بیهوده می کوشم آن کوه را لمس کنم. من کوهی نمی یابم." بینی گفت"کوهی در کار نیست. من او را نمی بویم." آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید و همه درباره وهم شگفت چشم گرم گفتگو شدند و گفتند " این چشم یک جای کارش خراب است."
"جبران خلیل جبران"
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
قسم به بزرگی ات
و لحظه هایی که از آن من کرده ای
دنیا و دار و ندارش
به چشم بر هم زدنی هم نمی ارزد
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
گفتند: چله نشینی کن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت.
شب چهلمین بر بام آسمان خواهی رفت. و من چهل سال از چله ی بزرگ زمستان تا چله ی کوچک تابستان را به چله نشستم،
اما هرگز بلندی را بوی نبردم. زیرا از یاد برده بودم که خودم را به چهلستون دنیا زنجیر کرده ام.
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
گفتند: چهل شب حیاط خانه ات را آب و جارو کن.
شب چهلمین، خضر علیه السلام خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و روبیدم و خضر علیه السلام نیامد.
زیرا فراموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم.
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
گفتند: دلت پرنیان بهشتی است. خدا عشق را در آن پیچیده است.
پرنیان دلت را وا کن تا بوی بهشت در زمین پراکنده شود.
چنین کردم، بوی نفرت عالم را گرفت.
و تازه دانستم بی آن که با خبر باشم،
شیطان از دلم چهل تکه ای برای خودش دوخته است
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
هنگامي که پروردگار جهان را خلق مي کرد ، فرشتگان مقرب در گاهش را فراخواند .
خداوند از فرشتگان مقرب خود خواست در تصميمش ياري اش دهند که اسرار زندگي را کجا
جاي دهد يکي از فرشتگان پاسخ داد :در زمين دفن کن.
ديگري گفت : در اعماق دريا جاي بده .
يکي ديگر پيشنهاد کرد : در کوه ها پنهان کن .
خداوند پاسخ داد : اگر آنچه را شما مي گوييد انجام دهم ، تنها اشخاص معدودي اسرار زندگي را
مي يابند . اسرار زندگي بايد در دسترس همه باشد .
يکي از فرشتگان در جواب گفت: بله درک مي کنم ، پس در قلب تمام بشر جاي بده .
هيچ کس فکر نمي کند که آنجا دنبالش بگردد.
خداوند گفت : درست است ! در قلب تمام انسانها .
پس بدين ترتيب اسرار زندگي در وجود همه ما جاي دارد .
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خدايم!
اگر از آن سو به تو روي مي آورم که مرا از وجود جهنم نجات دهي از
شعله هاي آن مرا رهايي دهي، همان بهتر که در آن شعله ها مرا
بسوزاني و اگر از آن سو به تو روي مي آورم که مرا به بهشت
فراخواني و در آن جاي دهي ؛ درهاي بهشت را برويم بسته نگهدار ،
ولي اگر براي خاطر تو به سويت مي آيم
خدايم!
مرا از خودت مران . تو گرانبهاترين دارايي من در اين دنيا هستي ،
بگذار تا ابد در کنارت لانه کنم.
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
يکي گفت عاشق مي بايد که ذليل باشد و خوار باشد و حمول باشد، و از اين اوصاف بر مي شمرد. فرمود که عاشق اين چنين مي بايد. وقتي که معشوق خواهد، يا نه؟ اگر بي مراد معشوق باشد پس او عاشق نباشد، پيرو مراد خود باشد. و اگر به مراد معشوق باشد، چون معشوق او را نخواهد که ذليل و خوار باشد، او ذليل و خوار چون باشد؟ پس معلوم شد که معلوم نيست احوال عاشق، الا تا معشوق او را چون خواهد.
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
الهی!
از شبیخون نفس امر کننده به بدی و شتابان در خطا و لغزش به تو پناه آورده ام،مرا در سرزمین امن ایمان از گزند سرکشی های نفسم ایمن دار.
الهی!
این نفس،مرا به لبه پرتگاه میکشاند و هلاکم را میخاهد و دلم را که حال و هوای بوستان توبه دارد غل و زنجیر کرده است.
الهی!
بی تو در مانده ام و از دست هایم کاری بر نمی آید.
خدایا!
به جود و جبروتت،زورق دلم را در بالا بلند ایمان جای ده تا از سیل فتنه ها امنیت یابم و با راهگشایی ات مرا به ساحل نجات رهنمون شو
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
الهی؛ چگونه ما را مراقبت نباشد که تو رقيبی؛
و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسيبی!
الهی: شکرت که دولت صبرم دادی
تا به ملکت فقرم رسانی
الهی:پيشانی بر خاک نهادن آسان است؛
دل از خاک بر داشتن دشوار است!
الهی؛ گرگ و پلنگ را رام توان کرد ؛
با نفس سرکش چه بايد کرد؟
الهی:تو پاک آفريده ای؛
ما آلوده کرده ايم
"علامه حسن زاده آملی"
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
اسرار سحر نزد دل آگاه است نارفته ره آگاه کجا از راه است
جانا دوجهان را تواگر می خواهی برخیز. سحر مخزن سر اله است
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خدایا
دلم می خواهد شبیه بی کس ترین آدمهای روی زمین باشم
شبیه آدمهایی که جز تو یاوری ندارند
از عظمت مهربانیت در حیرتم
چگونه به من محبت میکنی
در حالی که در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است.
خدایا!
سجده میکنم در برابرت که اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری
کمکم کن تا این مهربانی هایت را درک کنم...
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/OnlyGodA/10.jpg
الهی!...کيست که ساغر محبت از تو نوش کرد و حلقه بندگی ديگری در گوش کرد؟
کدامين نرگس پای در چشمه تو شست و چشم شيفتگی به تو ندوخت؟
خدايا!...کدامين کهکشان بر گرد تو گشت و واله و حيران تو نگشت؟
عزيزا!...کدامين نيلوفر آبی به عشق تو سر فرا آورد و جاذبه مهر تو ديد و به برکه گريخت؟
معشوقا!...کدامين انسان پيشانی عشق بر خاک ربوبيت تو سائيد و شيرينی تو چشيد و دل به ديگری سپرد؟
دلبرا!...کدامين پروانه شعله های ملتهب جمال تو ديد و به ظلمت پناه برد؟
اميدا!...کدامين يوسف به عشق رويای تو آواره نگشت؟کدامين يوسف در زير سر پناه تو به زليخا پناه داد؟
شاهدا!...کدامين موسی در کوره طور گداخته شد و حضور رقيب تو را دوام آورد؟
ربّا!...کدامين مريم کلامی با تو گفت و لب از صحبت ديگران ننهفت؟
شورآفرينا!...کدامين محمد در حرا صدای تو شنيد و نلرزيد؟....
"سید مهدی شجاعی"
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خداوند براي عمل حاصل از ايمان ما ارزش قائل است و دست ما را ميگيرد و در ميان اسرار راهنمايي ميكند.
پائولوكوئليو
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
از مناجات خواجه عبدالله انصاری
_________________________
الهی, هر که را عقل دادی, پس چه ندادی! و هر که را عقل ندادی, پس چه دادی!
الهی, در طفلی پستی, در جوانی مستی, در پيری سستی, پس کی خداپرستی!
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
اين كه مدام به سينهات ميكوبد
قلب نيست !
ماهی كوچكی است كه دارد نهنگ ميشود
قلبها همه نهنگانند در اشتياق اقيانوس
اما كيست كه باور كند در سينهاش نهنگی ميتپد!
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
الهي از خود نا اميدم ، از رحمت خود اميدورام كن . الهي به جرم خويش درمانده ام ، لطف خويش را در كارم كن . الهي دردم را دوا تو داني ، به ديگري مگذارم . الهي اگرچه گنهكارم ، جز تو كسي ندارم ، به ديگري مسپارم . الهي عادت كرده احسان خود را از درگاه خود مران و خو گرفته رحمتهاي خود را نااميد مگردان . اي مونس غريبان ، غربت زدگان وحشت آباد قبر را تنها مگذار ، در روز جزا درماندگان را دست گير . الهي ، رحيمي ، رحم فرما . كريمي ، كرم بنما . نامه گنام مجرمان را در درياي عفوت محو فرما . خدايا خداوندا! عزيزا! مهربانا! لطيفا! غفورا! ...
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
- خداوندا به من توفيقي ده که فقط يک روز بنده مخلص تو باشم که مي دانم حتي ساعتي اين چنين بودن بس دشوار است.
- خدايا مهر آنان را که در دلشان بر من محبتي نيست از دلم بيرون کن يا به من صبري ده که کساني را که دوستم ندارند دوست داشته باشم.
- خدايا سينه ام را چنان بگشاي که درد هاي تمام عالم را در آن جاي دهم. حتي درد محکوم شدن به گناه هاي ناکرده ام را.
- خدايا به من ذره اي از رحمت بيکرانت را ببخش تا بتوانم آنانکه محبتم را تقديمشان کردم و تحقير شدم ، آنان که دوستشان داشتم و دشمنم داشتند و آنان که درحقم ظلم کرده اند را ببخشم.
- خداوندا دستانم خالي اند و دلم غرق در آمال . يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتي خالي کن.
- خدايا مي دانم که نادانم به ذره اي از علم بيکرانت دانايم کن.
- بارالها زبانم در ستايش تو قاصر است به من زباني عطا کن تا گوشه اي اندک از رحمت بيکرانت را سپاس گويم.
- خداوندا راه گم کرده ام ، هدايتم کن.
- خدايا قلبم را از تمام کينه ها پاک کن که غير از تو کسي را بر اين کار قادر نيست.
- خدايا شکمم را به باور ، باورم را به ايمان و ايمانم را به يقين مبدل فرما.
- خداوندا به من صبري ده که بر سيلي دشمنان بخندم و با خنجرهاي دوستان به رقص آيم.
- خدايا شرکم را به يکتاييت ، ضعفم را به قدرتت، جهلم را به علمت، حماقتم را به حکمتت، گناهانم را به رحمتت، عصيانم را به عزتت، تيرگي دلم را به نورت، بي حرمتي هايم را به قداستت، تنگ دستي و بخلم را به کرمت و ناسپاسي ام را به لطفت ببخش.
- خدايا به خير و شر خود آگاه نيستم به علمت و به رحمتت هر آنچه خير من در آن است بر من فرو فرست و هر آنچه شري براي من در آن است از من دور گردان.
- خدايا به من بياموز چگونه هنگامي که دستانم را بسته اند و زبانم را بريده اند بر ظلمي که با چشمانم مي بينم صبر کنم.
- خدايا به من يقيني ده که جز تو در هستي هيچ چيز نبينم.
- خدايا به من دلي ده که جز مهر تو در آن هيچ مهري را راه نباشد.
- خدايا به من قلبي ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفريده توست.
- خدايا به من زباني ده که جز بر حمد تو گويا نگردد.
- خدايا هر آنچه دارم از آن توست پس آنچه خير من است بر زبانم جاري کن تا از تو تمنايش کنم که خود بسيار نادانم.
- خدايا خواسته هايم بسيارند ولي هيچ چيز در قبال آنها ندارم. پس تو از مخزن بي انتهاي کرمت آنها را به من عطا کن.
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
از خدا خواستم ...
خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو بايد از آنها دست بکشي.
از خدا خواستم تا شکيبايي ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکيبايي زاده رنج و سختي است.
شکيبايي بخشيدني نيست، به دست آوردني است.
از خدا خواستم تا خوشي و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوري.
از خدا خواستم تا از رنج هايم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختي ، تو را از دنيا دورتر و دورتر، و به من نزديکتر و نزديکتر مي کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالي بخشد،
خدا گفت: نه!
بايسته آن است که تو خود سر برآوري و ببالي اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوي.
من هر چيزي را که به گمانم در زندگي لذت مي آفريند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
من به تو زندگي خواهم داد، تا تو خود از هر چيزي لذتي به کف آري.
از خدا خواستم ياري ام دهد تا ديگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
و خدا گفت: آه، سرانجام چيزي خواستي تا من اجابت کنم!
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
وقتــی سکوت خــدا را در برابر راز ُ نیــازت دیدی نگــو خـدا با مــن قهر است...
او به تمـام کـائنات فرمــان سکوت داده تــا حرف دلـــت را بشـــنود...
پس حرف دلــت را به او بگــو...
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
روی پـــــرده کعــبه
نوشته شده
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
و مـــن . . .
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم
" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم ! "
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خدایا! از هیچ دشمنی نمی هراسم،
چون تو در کنارمی،
آنجا که تو هستی اشکها سوزنده نیستند،
مرگ هم تلخ نیست اگر با من بمانی همیشه پیروزم
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت
زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است
و خدا همچنان لبخند میزد
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خدايا، حکمت قدم هايي را که برايم بر مي داري بر من آشکار کن،
تا درهايي را که به سويم مي گشايي، ندانسته نبندم
و درهايي که به رويم مي بندي ، به اصرار نگشايم
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خداوندا: تو ميداني که من دلواپس فرداي خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زيبا را
دلم بين اميد و نا اميدي ميزند پرسه
مي کند فرياد ، ميشود خسته
مرا تنها نگذار خدا
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خدا زمين را مدور آفريد تا به انسان بگويد همان لحظه اي که تصور مي کني
به آخر دنيا رسيده اي، درست در نقطه آغاز هستي.
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خـــدایـــــا . . .
از این به بعد به مخلوقاتت
یک مترجم ضمیمه کن
اینجا هیچ کس
هیـچ کـس را نمـی فهمد . .
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
از بایزید بسطامی پرسیدند: علامت محبت حق تعالی چه باشد؟
گفت: علامت آنکسی که حق تعالی او رادوست دارد آن بود که سه خصلت بدو دهد
:سخاوتی چون سخاوت دریا ، شفقتی چون شفقت آفتاب و تواضعی چون تواضع زمین
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
نسیـــم ، دانــه از دوش مـورچــه انـداختــــ . . . . .
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:
...... گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . . !!!
کـاش بیـشتـــر نسیــ-م بــوزد . . . . .
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشی است و در ندانستن من تلاطمها
تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
خـــدایــا بفـهمـان کـــه بــی تـو چــه مـیشـوم.....امــا نشـانـم نــده.......
خــدایــا به من هم بفهمان و هم نشانم بده که بـا تـو
چــه خــواهــم شــد.......
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
چه دارد آن كس كه تو را ندارد؟ و چه ندارد آن كه تو را دارد؟ آن كس كه به جای تو چیز دیگری را پسندد و به آن راضی شود، مسلما زیان كرده است . امام حسین(ع)
-
پاسخ : ✿دل نوشتههاي عرفاني✿
الهی اگر پرسی حجت نداریم و اگر بسنجی بضاعت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم .
مائیم همه مسلمان بیمایه و همه از طاعت بی پیرایه و همه محتاج و بی سرمایه الهی چون نیکان را استغفار باید کرد ، نانیکان را چه باید کرد ؟
الهی مبینی و میدانی و برآوردن می توانی .
الهی چون همه آن کنی که می خواهی پس از این بنده مفلس چه می خواهی . الهی آمرزیدن مطیعان چه کار است . کرمی که همه را نرسد چه مقداب است ؟
الهی آفریدی رایگان و روی دادی رایگان . پس بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان
خواجه عبدالله انصاری