شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
'' بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ''
ســــــــــــــــــــلام و ســـــــــــلامتی بر همګی
دوستان هدف از ایجاد تاپیک باز شدن ذهن و تفکرات ما و بالا بردن ابتکار و خلاقیت ماست و البته افزوده شدن به اطلاعات شعری و همچنین در کنار اون آموختن یا تلنګری از محتوای اشعاری که می نویسیم و کمی خنده و شادی [cheshmak]
سبک و سیاق کار به این صورت هست که اولین بیت رو بنده از خودم می نویسم ، نفر بعد یک الی دو بیت می نویسه و حتماً از خودش ، البته الګوګیری از اشعار بزرګان و دیګران قطعاً بلا مانع هست !
نکاتی که باید رعایت بشه این هست که اشعار وارد بحث های سیاسی نشه و از توهین به هر کس کاملاً پرهیز بشه و چه بهتر که حول مسائل اخلاقی باشه .
لحظات خوشی رو در این تاپیک در کنار هم بګذرونیم ان شاء اللــــــه
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
ممنون از كاربر عزيز evin Allah بابت راه اندازي اين تاپيك چون واقعاً جاي اين چنين تاپيكي كه مطالب اون تراوش شده از ذهن خود كاربرا باشه احساس ميشه
توضيحات لازم رو اين عزيز دادند
فقط يه نكته اي رو اضافه مي كنم و اينكه دوستان تا جايي كه مي تونند سراغ هجويات و يا مطالبي كه ارزش هاي شاخص ديگر تالار ها رو مخدوش كنه نرن تا در نهايت يه خروجي خوب هم داشته باشيم
نقدها و پيشنهادات خودتون راجه به اشعار اين تاپيك رو مي تونيد در تاپيك مجزاي نقد : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران قرار بديد
كامياب باشيد و پيروز
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
خواهش می کنم جناب ، نفرمایید sh_omomi127 / ممنون از توضیحات لازمه ، لطف کردید .sh_omomi70
بیت نخست :
بود در روزګاری دور دور / مشک آبی در دستان مردی صبور
( ادامه ش با شما دوستان ، موضوع و محتوای شعر رو خودتون بچرخونید [shaad] )
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
مشک آبش در کنار چشمه بود خفت آنجا چونکه خیلی خسته بود
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
خواب دید که در راه کسی می آید / با شتر ، کوزه به دست می آید
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
با صدایی ناگه چرتش گسست/ چشم انداخت و مردی دید مستِ مست
مست گفتش خسته ام مرده کریم /جرعه آبی، قرص نانی ده مرا خیرش ببین
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
خفته مرد اندر خیال و خواب و وهم // دید هشیار بر برِ اشتر نشست
حالیا پنداشت مردک رهزن است // اب در مشک، در پی سقا،بگشت؟
[nadidan]
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
دوش دیدش رهزن را بدین سان ... ریخته آب را، برده مشک را با اشتران
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
برخیزید و دنبالش برفت / تا رسید ان مردک به درخت
تکه چوبی بر زمین پیدا بکرد / رفت و پیرهن ان مرد را پاره کرد
مرد برخیزید گفت ای جاهل/ این کار تو بهر چیست؟؟
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
گفت او را مرد مشک از دست بداده
این چه کاری بود کردی ای فتاده ؟
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
کلاغها از روی سیم های خار دار هم
درختها ی خشکیده را ابکش میکنند
که دیگها به روی سیاه کوه خندیدندن
سرت را بالا بگیر ماندلا!
شورش بردگان
به کهکشان رسیده است
زمین خواب را نقاشی کرده است
بر چشمهایی که یخ زده اند
aynaz.t
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
چنگ با صدای آرام نواخته میشود
تا یاکریم ها هوهو کنند
تمام شهر برعکس شده
بگو کوهها به هم برسند
از پای همیشه زخمی این شهر خون میچکد
از بیخ گلوگا این درد عمیق شده است
اما تو سرت را بالا بگیر
حکم شاعر اعدام است
دست و پا زدن هم آب به چشمم نمی آورد
تمام واژگان را هم فریاد کنی هیچ کس برایش مهم نیست!
تمام شهر پر شده
از تبلیغات ممنوع
اینجا هر کسی
با نام خویش نمیشناسند
بلکه با انچه میگوید
میخواند
مینویسد
میشناسند
اینجا
تو را
نخواهند شناخت
بلکه
فقط تو را
همان حد خواهند شناخت
که به نفعشان باشد
تمام زنان شهر
برای مردشان
شال گردنی میبافند
من نیز شال گردنی میخواهم ببافم
اما سالهاست جای
شال گردن تنها
شعر میبافم
تمام زنان موهایشان را میبافند
گلی میگذارند
و بوی گل مست میکند
معشوقشان را
امام ن موهایم را میبافم
و لایش نه گلی میگذارم
و نه به دنبال معشوق میگردم
تنها بی صدا
در خود میکاوم
زن بودن
اسطوره ایست
عظیم
که مرد هرگز نخواهد فهمید
تمام مدت توصیف میکرد
میان تمام توصیفهایش
هیچ نبود
جز تملق و چاپلوسی
چقدر بی حد سخن میگفت
دیگر کم کن گزافه گوییت را
کسی دیگر نمیخواهد بشنود
دروغهای رنگینت را
کمی میان حقیقت قدم بگذار
اصلا چاپلوسیت برای چیست
نکند تنها میخواهی
جای را بدست اوری
قلب بدست نخواهی اورد
شاید مکان بدست اوردی
وقتی دیگر
نه امدنی را میبینی
نه رفتنی را میبینی
کور و کر نشدی
فقط از یه جایی
تو زندگیت به
بعد
نه دیگه به اومدنی اعتماد میکنی
و نه از رفتنی دلت خیلی میگیره
چون نیمی از وجودت واسه همیشه
از یه جایی به بعد
ازت دور شده اونقدر دور که
دیگه چشمات میبیندی
تا دردش حس نکنی
میان لحظات تنهایی خود
بنشین
اصلا اگر کسی دوستت ندارد
بی خیال باش
محکم بایست
سر جایت
بدون نکه به کسی بگویی
دوستت دارم
زندگیت را بکن
کسی که معنای دوست داشتنت را نمیفهمد
پس همان بهتر
سکوت کنی
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
کفشها الاکلنگ بازی میکنند
بازی گوشیها را در لیست سیاه بریز
پرندگان از سیاهی بیزارند
اما موش کورها برای چاله ها همسایه خوبی هستند
از رودخانه بپرس
چرا خزه ها
کلاغها را به اسارت گرفته اند
روباهی که دلش برای پنیر لک زده
با خودش هم قهر است
این سطره مستند
خوبی شده اند شاعر
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
کلاغها از روی سیم های خار دار هم
درختها ی خشکیده را ابکش میکنند
که دیگها به روی سیاه کوه خندیدندن
سرت را بالا بگیر ماندلا!
شورش بردگان
به کهکشان رسیده است
زمین خواب را نقاشی کرده است
بر چشمهایی که یخ زده اند
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
http://8pic.ir/images/wa552kjqu5co9cqndbm2.gif
باران مینوازد نتهای زیبا را
صدای پرندگان کنار هم میاید
سوسو چراغ خنده های کودکانه
صدای مبهم باد میان شاخه ها
پنحره ها مهمان
انگشتان کودکانه شده
چقر صدای نتهای زیبا میاید
حس ناب زندگی
بوی خوش نان داغ
صدای باران همچون
خنده های کودکانه است
ارام بنشین
زیر باران
تا تمام وجودت سرشار از عشق شود
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
تمام احساسم را از یاد ببر
اینجا در من
کسی به خواب رفته
تمام روزگار مرا
از یاد ببر
در من کوهی از
غم نشسته
خانه ام اباد شده
میهمان تمام شهر شده
ارامشم
ولی ارامش گم شده
همین نزدیکی قلبها با صدای بلند فریاد میزنند
قاصدک دیگر پیغامی نخواهد اورد
تمام پیامها به سوی تهیست
- - - به روز رسانی شده - - -
خواب رفته دلم
میان انبوه واژه ها گم شده
سکوت شب همراهم شده
درختها بلند میخوانند
کوه به ادم میرسد
عشق متلاشی شده
صدای اوای کودکان از زیر رودخانه میاید
خنده ها گم شده
پشت تمام بغضها ارامش ابدی
حاکم شده
مستدام میکند
اوار شد روحت
میان این دنیا
روحت را ازاد کن
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
تمام زنان شهر
برای مردشان
شال گردنی میبافند
من نیز شال گردنی میخواهم ببافم
اما سالهاست جای
شال گردن تنها
شعر میبافم
تمام زنان موهایشان را میبافند
گلی میگذارند
و بوی گل مست میکند
معشوقشان را
امام ن موهایم را میبافم
و لایش نه گلی میگذارم
و نه به دنبال معشوق میگردم
تنها بی صدا
در خود میکاوم
زن بودن
اسطوره ایست
عظیم
که مرد هرگز نخواهد فهمید
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
سرت سلامت دنیا
همین نزدیکی تنهایی بنشین
صدای خنده دنیا بلند است
کوه را به آدم می رسانند
شاید آدم روزی تبدیل به سنگ شود
قدم های یواش آفتاب دم غروب می اید
ماه با شوق به اسمان پر ستاره سفر میکند
دم ماه گرفتگی ستاره اشک میریزد
دم افتاب گرفتگی چشمان افتاب گردان خیس میشود
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
دلت که گم شد
به دنبال دل دیگران می روی
جام مقدست را بگیر
جرعه جرعه شراب سرخ فام بنوش
سرت سلامت سیگار
دردها را خوب می دانی
سکوت لبخندها را نمیابی
پشت این زندگی درد دارد
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
دردها را بی رحمانه در اغوش بگیر
تمام نبودنها و بودنها را به فراموشی بسپار
چشمان گواه خنده های پر غصه اند
تمنای هیچ لبخندی از لبانت نکن
سردیها را پشت گرم ترین چای داغ پنهان کن
اشک شمع را تقدیم معشوق وفادارت کن
سوتهایت را بگذار برای بدترین درد
.تژه را خاک بگیر
واژه خود خاکی کیمیاست
پاسخ : شاعرانه ها ، سروده هایی از کاربران
چشم را می بندند
گوش را میگیرند
دهان را گِل میگیرند
سر جانت شرط می بندند
میان روزگار سیاه تن میکنند
سپید را محکوم می کنند
حرف زدن ممنوع
واژه ها هیس سکوت شوید
محکومیت دارد اگر آنچه باید گفته شود را.....
اصلا هیس صدا را خاموش کن بگذار پاییز شود