>>تلخ نوشته ها..<<مواد لازم...!!!
يک ديوان ِ حافظ ...
... چند شعر ِ نيمايی !
... کمی بی حوصلگی و دلتنگی !
... کاغذ و خوکار !
... يک غروب ِ نارنجی و يک جاده ی ِ بی انتها /
... ويک دستمال يادگاری برای ِ پاک کردن اشک ِ احتمالی ...!
نمایش نسخه قابل چاپ
>>تلخ نوشته ها..<<مواد لازم...!!!
يک ديوان ِ حافظ ...
... چند شعر ِ نيمايی !
... کمی بی حوصلگی و دلتنگی !
... کاغذ و خوکار !
... يک غروب ِ نارنجی و يک جاده ی ِ بی انتها /
... ويک دستمال يادگاری برای ِ پاک کردن اشک ِ احتمالی ...!
تو ی ایـن چـنـد سال عمـرم یه چـیز خـوب فهمیـدم
گـذر زَمـان هیچ چیز رو حـل نمیکنه . . .
ماســت مالـ ـی میکُـنه !!
شاید قانـــون دنیا ـهمین باشه
تو صاحب ِ آرزویـــــے باشـے
کــ ِ شیرینــے تعبیرش
براے دیگــــــریست
دلم به بهانه ی همیشگی گریست . .
بگذار بگرید و بداند ,
هر انچه خواست همیشه نیست !
یک حبه قند
درفنجان قهوه ی تلخ ...
شیرین نمیشود
دو حبه قند
در فنجان قهوه ی تلخ ...
شیرین نمیشود
سه حبه ، چهار ، پنج ...
اصلاً تو بگو یک دنیا قند
در این دنیای تلخ
نه!
تو نیستی فالِ این زندگی..
بغض هایم را به آسمان سپرده ام ، خدا به خیر کند باران امشب را...
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم ...
تو هرگز نفهمیدی
که من تو را برای درد هایم نمی خواستم ...
دقیقه ها را سال ها زندگی می کنیم
من و زمان که
هر دو بی اندازه خسته ایم!
- - - به روز رسانی شده - - -
جای خالی انسان ها چـــــــه آسان پر میشود با \ " بی مهری \ " ...
بخند
بلندتر بخند
جدی نگیر افتادن هایم را
تلو تلو خوردن هایم را
و این کلاهی که به سرم زار می زند
بخند
بلندتر بخند
دلقک شده ام که بخندانمت...
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوندچه تلخ
است !قصه ی عادت!!!!!!!!!!
گاهی وقتا چقدرساده عروسک میشویم...نه میخندیم..نه گریه میکنیم و نه شکایت...فقط سکوت میکنیم....سکوت
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
تلخ نوشته هایم را باید محکم بغل بگیرمشان انگار ..
این همه شیرینی دیگر محال است یک جا جمع شود .. !
این روزها
اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو
یک کلمه است :
" آخـــــــی "
بر سر مزرعه ی سبز فلک
باغبانی به مترسک می گفت :
دل تو چوبین است…
و ندانست که زخم زبان
دل چوب هم می شکند…
یه وقتایی دیگه حسش نیست غصه بخوری /
رسما” غصه تو رو میخوره ! ..
ر از اشکم ولی می خندم به سختی . . .
به قول فروغ که می گفت :
شهامت می خواهد سرد باشی و گرم بخندی !
http://upcity.ir/images2/04017351876260457544.jpg
-- چی شد که سیگاری شدی؟
یه شب بارون میومد … خیلی تنها بودم.
-- چی شد که ترک کردی؟
...یه شب بارون میومد … دیگه تنها نبودم.
-- چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟
یه شب بارون میومد … دوباره تنها شدم.
-- چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟
یه شب بارون میومد … خیلی تنها بودم… تو خیابون دیدمش … اون تنها نبود!
- - - به روز رسانی شده - - -
جدیدا با دیوارحرف میزنم!
میدونی........
از شخصیتش خوشم اومده یه جورایی
محکمه...آرومه و صبور!
دنیای غریبی ست...اونی که تورو دوستت داشت وحاضر بود برای رسیدن به تو دست به هرکاری بزنه تو اونو دوستش نداشتی...حالا که تو اونو دوستش داری و برای دیدنش لحظه شماری میکنی اون بی تفاوت از کنارت میگذره....
گشته خزان نوبهاااار من
بهار من
رفت و نیامد نگااار من
نگار من
تو کیستی؟
هان؟
یادم آمد...
...
تو همانی که روزی با پاهایت آمدی
و نماندی و رفتی!!!
و من...
من همانم
که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم
میدانی سه رکن حس کردن یک نفر چیست؟اینکه اول عاشقش باشی..
بعد درگیر احساس عاشقی با او..در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد
این سه می شوند همانیکه باید بشوندآنوقت حساس میشوی
حســـاسیدر انتخابش
در نگاههایشدر صحبت کردنش
او برای توستتو از آنِ تو
گاهی مغروری برای داشتن اوحسودی از دیدن نگاه هایی جز تو روی او
میخواهی خودت باشی و اواو همان کسیست که قبلاً بوده
چشمهای تواَند که او را جوری دیگر می بینند .قلـღــبت جور دیگری می تپد
فکرت درگیرش می شودآری !
اینگونه شد ؛ تو عاشღــق شدی ...
با تو میخندم ... در خودم می ریزم ...
گوشت ،بدهکار ِ اشک های من نباشد ..
این حرف ها ، برای نگفتن است
من هوای آبرویت را ، بارانی هم که باشم دارم !
برای بودن,
گاهی لازم است که نباشی!
شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد...
اما دور نباش....
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد....
فراموشی همان نزدیکیهاست !
این روزها...
همه ادعا دارند طعم خیانت را چشیده اند...
همه ادعا دارند که بدی را به چشم دیده اند...
همه ادعا دارند که تنهایی را کشیده اند...
پس کیست که این دنیا را به گند کشیده است؟؟؟
http://s2.picofile.com/file/7903953652/as.jpgرسیده آن مسافر خیال من
میان لحظه های پر جدال من
آب شده سراب من خدای من
عیان شده حقیقت محال من
همه مرا به خنده های با صدا و شوخی های زیاد می شناسند ، این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا !
دلم ميخواهدبخوابم مثل ماهي حوضمان كه چندروزيست روي اب خوابيده است....
عجیب است که انسان نه می تواند برای تولدش شادی کند و نه برای مرگش عزا بگیرد …
من به اين فاجعه عادت کردم
که برم , خسته بشم ,
برگردم ,
پشت بي حوصلگي پنهون شم ,
بشنوم , چيزي نگم ,
داغون شم ...!!!
تــلـخ مـی نــوشَــم
تـلـخ مـی نــویسَـــم
در آستــانــه فـصـل سَــرد
کــه مهتــاب نشسـتــه بَــر مــوهــایَــم
و کــودکــ بــازیگــوش زمــان
خـط کشـیــده بَــر پـیشــانــی ام . .
خدایا...
نوری بیفکن یا توری...!
ماهی
کوچکت از تاریکی این اقیانوس می ترسد...
بعضی حرفا رو نمیشه گفت!
باید خورد؛
ولی....
بعضی حرفا رو نه می شه گفت؛ نه میشه خورد!
می مونه سر دل،
میشه دل تنگ...
میشه بغض؛
میشه سکوت؛
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته
تـــو ..
چـه می فهمی .!
حــال و روز
کسی را
که دیگر هــــیـــچ ..
نگاهی ..
دلــش
را نمی لرزاند ...!
دوباره سیب بچین حوا...
خسته ام ..
بگذار ازینجا هم بیرونمان کنند!![narahat]
دلم گاهی می گیرد؛
گاهی می سوزد؛
گاهی تنگ می شود؛
و حتی گاهی . . . ...............
گاهی نه،،، خیلی وقت ها می شکند . . .
خیلی وقت ها دلم می شکند، اما هنوز می تپد! . . .
آدم هاي دنياي من فعل هايي را صرف مي كنند كه برايشان صرف داشته باشد...!!!
شغل شریفی است...سوختن برای کسی که لحظه ای برایت تب نکرد.....
دنیای من
پر از دستهایست
که خسته نمی شوند
از نگه داشتن
نقاب ها . . . !