هر کجا هستی باش آسمانت آبی وتمام دلت از غصه دنیا خالی تقدیم به دوستی که نفر بعدیه http://img.tebyan.net/big/1389/08/20...5_blue-sky.jpg
نمایش نسخه قابل چاپ
هر کجا هستی باش آسمانت آبی وتمام دلت از غصه دنیا خالی تقدیم به دوستی که نفر بعدیه http://img.tebyan.net/big/1389/08/20...5_blue-sky.jpg
هر کی که لطف کرد وشرکت کرد ممنون میشم چون نتونستم از همه ی دوستان دعوت کنمhttp://www.yasgroup.ir/wp-content/up...-یاس-73.jpg
سلام
زیبا بود...ممنون
هوای فاصله سرد است ولی من از کلاف دلم برایتان خیالی گرم می بافم .
ادمهاي ساده را دوست دارم همان كه بدي هيچ كس را باور ندارند
همان ها كه براي همه لبخند دارند
همانها كه بوي ناب آدم ميدهند
تو هماني[shaad][golrooz]
ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدیاز کودکی ام هر آنزمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی . .
********
.آراسته آمد و چه آراستنیپیراسته زلف خود چه پیراستنیبنشست به می خوردن و برخاست به رقصبه به چه نشستنی چه بر خاستنی .
از علی جام سلونی نوش کن
وز عمر«لو لا علیٌّ»گوش کن
حکمت50نهج البلاغه: دلهای مردم گریزان است،به کسی روی آورند که خوش رویی کند.
مسیرت مشخص، امیرت مشخص
مکن دل دل ای دل، بزن دل به دریا...
تقدیم به نفر بعدی....
از کسانی که
گستاخی را پردلی،
نازکدلی را ترسو بودن،
پرگویی را خردمندی،
و خاموشی را نادانی میشمرند
پرهیز کن....دوست خوبم
بعضی از وقت ها خدا درهای رحمتش را یه کم باز میکنه تا تو بتونی از لا آنها را ببینی ولی نمیتونی به اونا دست بزنی چون روی در کلیدی به نام حکمت هست[tafakor]
نه سیاهم نه سفیدم رنگ حس تورودارم
سایه یخستگیاتم توروتنهانمیذارم
دنیا را بغل گرفتیم
گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد
بیدار شدیم دیدیم
آبستن تمام دردهایش شده ایم!
"مرحوم حسین پناهی"
روزگارت همیشه بی درد![golrooz]
تن آدمی شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیت نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
بهترین دوست تو کسیست ک اولین قطره ی اشک تو را می بیند ،
دومیش را پاک می کند
و سومیش را به خنده تبدیل می کند !
یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها ، کی پر کاهی بماند در میان بادها . . .
اگر می خواهی ارزشت را نزد خدا بدانی ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر است .
- - - به روز رسانی شده - - -
اگر می خواهی ارزشت را نزد خدا بدانی ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر است .
زندگی جیره ی مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه ی قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد.....[cheshmak][cheshmak]
- - - به روز رسانی شده - - -
زندگی جیره ی مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه ی قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد.....[cheshmak][cheshmak]
دوست بزرگوار و آزاده ،ممنون از توصیه گرانبهاتون سعی میکنم استفاده کنم یعنی تمام تلاشمو میکنم و اینو قول میدم.اما دوست عزیز بعدی:
از علی آموز اخلاص عمل
شیرحق را دان منزه از دغل
حکمت121 نهج البلاغه:
چقدر فاصلۀ بین دو عمل دور است: عملی که لذتش می رود و کیفر آن می ماند،وعملی که رنج آن می گذرد و پاداش آن ماندگار است
زندگی انچه زیسته ایم نیست ، بلکه چیزی است که به یاد می آوریم ... تا روایتش کنیم
شاد باش نه یک روز هزاران سال بگذار اواز شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند انان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند
[golrooz]آمدمت که بنگرم؛ بلکه نظر به خود کنم[golrooz]
[golrooz]سیر نمیشود نظر؛ بس که لطیف منظری[golrooz]
[golrooz]گفتم اگر ببینمت؛ مهر فرامشم شود[golrooz]
[golrooz]میروی و مقابلی؛ غایب ودر تصوری[golrooz]
گفتم بدوم، تا تو، همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه ، پیش تو نشستم که ببینی
در من، اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم، بافته ای نیست
بس که گره زد به گره ،حوصله ها را...
یک بار توهم،عشق من ،از عقل میندیش
بگذار که دل حل کند این مسئله ها را...
اینهمه جور که من از پی هم میبینم / زود خود را به سر کوی عدم میبینم
دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم / همه کس خرم و من درد و الم میبینم
لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم / هستم و آزرده و بسیار ستم میبینم
خرده بر حرف درشت من آزرده نگیر
حرف آزرده درشتانه بود، خرده مگیر
آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم / از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم
پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم / همه جا قصه ی درد تو روایت نکنم
دیگر این قصه ی بی حد و نهایت نکنم / خویش را شهره ی هر شهر و ولایت نکنم