سعی کن دیگه بهش فکر نکنی...

شيوانا به همراه تعداد زيادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسيدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند.
دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شيوانا افتاد شروع کردند به مسخره کردن آنها و براى هر يک از اعضاى گروه اسم حيوانى را درست کردند و با صداى بلند اين اسامى ناشايست را تکرار کردند.
شيوانا سکوت کرد و هيچ نگفت...
وقتى شبانگاه گروه به آنسوى کوهستان رسيدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شيوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح کرد و از آنها خواست تا اثر گذارترين خاطره اين سفر يک روزه را براى جمع بازگو کنند.
تقريبا تمام اعضاى گروه مسخره کردن صبحگاهى جوانان کنار جاده را به شکلى بازگو کردند و در پايان خاطره از اين عده به صورت جوانان خام و ساده لوح ياد کردند.
شيوانا تبسمى کرد و گفت: شما همگى متفق القول خاطره اين جوانان را از صبح با خود حمل کرديد و در تمام مسير با اين انديشه کلنجار رفتيد که چرا در آن لحظه واکنش مناسبى از خود ارائه نداديد؟
شما همگى از اين جوانان با صفت ساده لوح و خام ياد کرديد اما از اين نکته کليدى غافل بوديد که همين افراد ساده لوح و بى‌ارزش تمام روز شما را هدر دادند و حتى همين الآن هم بخش اعظم فکر و خيال شما را اشغال کردند
اگر حيوانى که وسايل ما را حمل مى‌کرد توسط افسارى که به گردنش انداخته شده بود طول مسير را با ما همراهى کرد. آن جوانان با يک ريسمان نامريى که خود سازنده آن بوديد اين کار را کردند.
در تمام طول مسير بارها و بارها خاطره صبح و تک تک جملات را مرور کرديد و آن صحنه‌ها را براى خود بارها در ذهن خويش تکرار کرديد.
شما با ريسمان نامريى که ديده نمى‌شود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و کلمات آن جوانان بازى خورده‌ايد و آنقدر اسير اين بازى بوده‌ايد که هدف اصلى از اين سفر معرفتى را از ياد برده‌ايد.
من به جرات مى‌توانم بگويم که آن جوانان از شما قوى‌تر بوده‌اند چرا که با يک ادا و اطوار ساده همه شما را تحت کنترل خود قرار داده‌اند و مادامى که شما خاطره صبح را در ذهن خود يدک بکشيد هرگز نمى‌توانيد ادعاى آزادى و استقلال فکرى داشته باشيد و در نتيجه خود را شايسته نور معرفت بدانيد.
ياد بگيريد که در زندگى همه اتفاقات چه خوب و چه بد را در زمان خود به حال خود رها کنيد و در هر لحظه فقط به خاطرات همان لحظه بينديشيد.
اگر غير از اين عمل کنيد، به مرور زمان حجم خاطراتى که با خود يدک مي‌کشيد آنقدر زياد مي‌شود که ديگر حتى فرصت يک لحظه تماشاى دنيا را نيز از دست خواهيد داد

خیلی جالب بوود
ممنون دوست عزیز[cheshmak][golrooz]

مثل همیشه عالی[tashvigh]
خیلی ممنون ازت[golrooz][golrooz]

زیبا بودش ممنون[golrooz][tashvigh]

مرسی عزیزم عالی بود

عالی بود.ولی کاش میشد به سادگی یک دیگه بهش فکر نکن از سر موضوعات گذشت و رفت.

واقعأ عاااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااالی بود....
ممنونم[cheshmak]

واااااااااای
شاید منم تقریبن همین مدلی ام [narahat][narahat]
نمیتونم ب خاطره ها فک نکنم ... خاطرات بد منو داغون میکنن!!!

مرسی خیلی جالب بود
سعی میکنم منم ب حرفای شیوانا عمل کنم[shaad]

خیلی قشنگ بود مثل همیشه.
ممنونم دوست عزیز

- - - به روز رسانی شده - - -

خیلی قشنگ بود مثل همیشه.
ممنونم دوست عزیز

مثل همیشه عالی بود امید وارم از شوخی بی مورد اون موقم ناراحت نشده باشی موفق باشی[golrooz]

قشنگ بود ممنون

زیبا پرمعنا و دلنشین بود

خیلی مفید و کاربردی بود

موضوعی که باید سایر کاربران نیز به آن توجه کنند الگو برداری از چگونگی ارائه این مطلب است در عین حالی که مختصر است اما به اندازه یک کتاب آموزنده می باشد

مرسی[golrooz]

واقعا جالب و تاثیرگذار بود... مرسی عزیز دلم
ولی خداییش خیلی سخته آدم حوادث رو در لحظه رها کنه! به توان روحی بالایی نیاز داره.
البته به نظر من اتفاقات خوب رو که دیگه باید مرور کرد! از یادآوریشون لذت برد و انرژی گرفت
بازم ممنون[golrooz][golrooz][golrooz]