دوستان گرامی
با توجه به فرا رسیدن ماه محرم
این اشعار خدمتتون تقدیم میشه.
ایام محرم تسلیت باد
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستان گرامی
با توجه به فرا رسیدن ماه محرم
این اشعار خدمتتون تقدیم میشه.
ایام محرم تسلیت باد
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
شيعيان در سر هواى نينوا دارد حسين
خون دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبه و جدش به اشكى شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين
بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است
ورنه اين بى حرمتى ها كى روا دارد حسين
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دين
داورى بين با چه قوم بى حيا دارد حسين
دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا
با كدامين سركند مشكل دوتا دارد حسين
رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جايى كه كفن از بوريا دارد حسين
اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار
كاندرين گوشه عزاى بى ريا دارد حسين
«شهریار»
http://hesam-h.ir/blog/wp-content/up...Ya-hossein.jpg
چشم ما به در مانده بی خبر، وعدهی اجابت به ما بده
مسند بزرگی از آن تو، ذرّهای کرامت به ما بده
عشق اگر ولایت به ما دهد، پیر ما و سلطان ماست او
خرقهی خلافت که دادهای، خرقهی لیاقت به ما بده
ما کجا و شرح بیان تو، ای خوشا تماشای جان تو
هیبت و کرامت از آن تو، جلوه ی جلالت به ما بده
صبح و شاممان سر نمیشود، حال و روز دیگر نمیشود
سهمی از عدالت که دادهای، سهمی از عبادت به ما بده
درد را به ما تحفه دادهای، اشک را به ما هدیه کردهای
داغ تازهای دادهای به دل ، درد بی نهایت به ما بده
یارب این دو روز بقا گذشت، فرصت نماز و دعا گذشت
تاب این جهان را نداشتیم، طاقت قیامت به ما بده
بشکن این طلسم شکسته را باز باز کن قفل بسته را
خندهی جسارت که دادهای، گریهی ندامت به ما بده
ما سیاهپوش غم خودیم ، زخم خوردهی مرهم خودیم
در عزای خود گریه میکنیم، مردهایم، طاقت به ما بده
شب رسید و گیسوی درهمت، گم شدیم در کوچهی غمت
کشتگان زلف خم توایم ، رخصت زیارت به ما بده
«علیرضا قزوه»
این بار بی مقدمه از سر شروع کرداین روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خطّ مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
این جا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضۀ ربودن معجر شروع کرد
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً ارباً تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد
یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد
محسن ناصحی
http://www.uc-njavan.ir/images/dpozhdu2laj5tmi1qbst.jpg
http://danesh.roshd.ir/mavara/img/da...p/1/10/h19.jpg
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسلهها ، سلسلهها، سلسلهها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خون خواه حسین آید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
***
از کوفه خبر میرسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو میرفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
خورشید نه این است که میچرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
میچرخد و میچرخد و میچرخد، گریان
هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های
***
طفلان عطش نوش تو را حنجره، خون شد
از خفتنِ فریاد در آن حنجرهها، های
بگذار که از اکبر داماد بگویم
با خون سر آن کس که به کف بست حنا، های
تنها چه کند با غم شان زینب کبری
رأس شهدا وای، غریو اسرا، های
بر محمل اُشتر سر خود کوبید، زینب(س)
از درد بکوبم سر خود را به کجا؟ های
امشب شب دلتنگی طفلان حسین(ع) است
این شعله به تن دارد و آن خار به پا، های
این مویه کنان در پی راهی به مدینهست
آن موی کنان در پی جسم شهدا، های
این پیرهن پاره، تن کیست؟ خدایا
گشتیم به دنبال سرش در همه جا، های
در آینه سر میکشد این سر، سر خونین
در باد ورق میخورد آن زلف رها، های
این حنجر داوودی سرهای بریده ست
ترتیل شگفتیست ز سرهای جدا، های
بگذار هم از گریه چراغی بفروزم
بادا که فروزان بشود شام شما،های...
***
من تشنه و دل تشنه و عالم همه تشنه
کو آب که سیراب کند زخم مرا، های
آتش شدهام آتش نوشان منا، هوی
عنقا شدهام، سوخته جانان منا، های
هنگام اذان آمد و در چِک چک شمشیر
او حی غزا میزد و من «حی علی» های
امشب شب شوریدگی، امشب، شب اشک است
شمشیر مرا تیز کن از برق دعا، های
خون خوردن و لبخند زدن را همه دیدید
گل دادن قنداقه ندیدید الا، های
با فرق علی(ع) کوفهی دیروز، چها کرد؟
از کوفه ندیدیم بجز قحط وفا، های
بر حنجره تشنه چرا تیر سه شعبه؟
کس نیست بپرسد ز شمایان که چرا؟ های
این کودک معصوم چه میخواست؟ چه میگفت؟
در چشم شما سنگدلان مُرد حیا، های
***
هر راه که رفتید همه خبط و خطا بود
هر کار که کردید هدر بود و هبا، های
این قوم نبودند مگر نامه نبشتند
گفتند که ما منتظرانیم بیا! های
گفتند اگر رو به سوی کوفه کنی، نَک
از مقدم تو میرسد این سر به سما، های
گفتند به شکرانهی دیدار شما شهر
آذین شده با آینه و نور و صدا، های
آیینهتان پر شده از زنگ و دورویی
چشمان شما پر شده از روی و ریا، های
مختار، به حبس اندر و میثم، به سر دار
در کوفه ندیدیم بجز حرملهها، های
این بود سرانجام وفا؟ رسم امانت؟
ای اف به شما، اف به شما، اف به شما، های
ای اف به شمایان که سرم بر سر نیزهست
بس نیست تماشای شهیدان مرا؟ های!
در جان شما مرده دلان زمزمهای نیست
در شهر شما سنگدلان مرده صدا، های
ای قوم تماشاگر افسونگر بیروح!
یک تن ز شمایان بنمانید به جا، های
***
یک تن ز شما دم نزد آن روز که میرفت
از کوفه سوی شام سر کشته ما، های
یک مشت دل سوخته پاشیدم زی عرش
یعنی که ببینید، منم خون خدا، های
آن شام که از کوفه گذشتند اسیران
از هلهله، از هی هی و هی های شما، های
دیروز تنی بودم زیر سم اسبان
امروز سری هستم در طشت طلا، های
ما این همه با یاد شماییم و شما حیف
ما این همه دلتنگ شماییم و شما... های
***
از کرببلا هروله کردیم سوی شام
از مروه رسیدیم دوباره به صفا، های
خورشید فراز آمده از عرش به نیزه
جبریل فرود آمده از غار حرا، های
این هیات بیسر شدگان قافله کیست؟
شد نوبت تو، قافله سالار منا! های
من قافله سالارم و ما قافلهی تو
ای بَرشده بر نیزه، تویی راهنما، های
ما آمده بودیم بمیریم و بمانیم
ما آمده بودیم به پابوس فنا، های
***
یا سید شوریده سران! کوفه چه می خواست؟
آن روز در آن هرولهی هول و ولا، های
منظومهی خونین جگران! کوفه چه دارد؟
از کوفه چه ماندهست بجز گریه به جا؟ های
خون نامهی بیسرشدگان! کوفه نفهمید
سطری ز سفرنامهی دلتنگ تو را، های
پیراهن یوسف نفسان! کوفه چه داند؟
منظومه هفتاد و دو گیسوی رها! های
***
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّد
تا از عرفات تو رسیدم به منا، های
با گریه و با نذر کجا را که نگشتیم
حیران تو ای آینه غیب نما، های
در غربت این سینه برافروز چراغی
در خلوت این دیده جمالی بنما، های
آن شاعر شوریده که میگفت کجایید
اینجاست بیایید شهیدان بلا! های
من حنجرهام نذر شهیدان خدایی ست
من حنجرهام وقف تمام شهدا، های
از خویش بپرسیم کجاییم و چه داریم
از خویش برون میزنی امشب به کجا؟ های
ماندیم در این خاک و پری باز نکردیم
مُردیم در این درد و ندیدیم دوا، های
های ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشت
آبی برسانید به این تشنه هلا، های
یک بار بپرسید ز حالم که چرا های
تا پاسختان گویم یاران که چرا های ...
***
هفتاد و دو دف هر صبح میکوبد در من
هفتاد و دو نی هر شب در من به نوا، های
این جاده همان جاده خون است بپویید
این در، در دهلیز بهشت است، درآ، های
ای عاشق دل باخته، آهی بکش از جان
ای شاعر دلسوخته، اشکی بسرا، های
حالی چه کنم گر نکنم شکوه و فریاد
در منقبت و مرثیت آل عبا، های...
«علیرضا قزوه»
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم الحرام، دو سروده از حضرت آیت الله صافی گلپایگانی منتشر شد.
به گزارش رسا، همزمان با فرا رسیدن ماه محرم، دو سروده از حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به عناوین هلال آزادگی و انقلاب محرم منتشر شد.
هلال آزادگی
هلال ماه محرّم ز نو هویدا شد
بیا که رایت سلطان عشق بر پا شد
بیا که رایت سلطان عشق بر پا شد
بیا که آیت فتح و ظفر هویدا شد
درآ به مکتب حرّیت و فداکاری
بیا که دین ز قیام حسین احیا شد
شعار باطل و شرک و فساد شد محکوم
بیا که جلوهی توحید، عالم آرا شد
اگر که حامی حقّی و یار قرآنی
بیا که پرچم دین و جهاد برپا شد
به ملک غیرت و جانبازی و اراده وعزم
شهید کرب و بلا قهرمان دنیا شد
به دشت ماریه از همّت بلند حسین
کتاب همّت و ایمان و صبر معنا شد
حسین عدل و شهامت، حسین آزادی
فدای دین خدا در هجوم اعدا شد
بزرگتر سند افتخار انسانها
به خون پاک حسین شهید امضا شد
مرامنامهی آزادی و حقوق بشر
از آن مجاهدهی بینظیر انشا شد
در این جهاد مقدّس، حسین شد پیروز
یزید ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد
یزید کیست؟ هر آنکسکه ضدّ آزادی است
هر آن که دشمن قرآن و آل طه شد
فدای رهبر لب تشنهای که در ره دین
غریب و بیکس و تنها به سوی هیجا شد
دریغ و درد که در کربلا ز ظلم خسان
جدا سر از تن پاک عزیز زهرا شد
به زیر سمّ ستوران فتاد جسم حسین
خیام محترم اهل بیت یغما شد
نگشت تابع ظالم که ظلم را کوبید
اگر چه رنج و بلایش فزون ز احصا شد
بنال «لطفی صافی» که روز عاشورا
ز خون پاک شهیدان چو عید اضحی شد
***** *****
- - - به روز رسانی شده - - -
انقلاب محرّم
محرّم است و جهان پر ز انقلاب شده است
به شیون و غم و اندوه، شیخ و شاب شده است
ز بانگ شور برانگیز القیام و جهاد
قلوب اهل ستم اندر اضطراب شده است
ز مکتب کَرَم و نهضت و عزای حسین
الی الابد به سوی خلق، فتح باب شده است
به مُلک عزّت نفس و ثبات و قوّت دین
شهید کرب و بلا مالک الرّقاب شده است
برای اهل بیت پیمبر کنار شطّ فرات
ز جور فرقهی کفّار، قحط آب شده است
پیمبر (ص) است غمین و علی (ع) عزادار است
به روضه، حضرت زهرا (س) در التهاب شده است
مگر حسین ز میدان دوباره بهر وداع
به سوی خیمهگه زینب و رباب شده است
دریغ و درد که از سنگ کینهی دشمن
ز خون، محاسن نورانیاش خضاب شده است
مگر که حضرت عبّاس باز از پی آب
برای تشنه لبان پای در رکاب شده است
مگر که اصغر بیشیر خستهی مظلوم
به ضرب تیر ستمپیشگان به خواب شده است
مگر یگانه شبیه نبی، علی اکبر
به عزم یاری دین، باز بر عقاب شده است
ز ظلم دشمن دین گر چه روز عاشورا
ز رحم وعدل وشرف، چهره درحجاب شده است
ز قتل سبط پیمبر اگر به ظاهر حال
یزید پست فرو مایه کامیاب شده است
به رغم آل معاویه و یزید پلید
که کیدشان همه بر باد و در تباب شده است
ربوده است دل خلق را قیام حسین
جهان، مسخّر آل ابوتراب شده است
نصیب شیعهی آل است روضهی رضوان
نصیب ناصبیان، لعنت و عذاب شده است
اساس حق و حقیقت همیشه آباد است
بنای ظلم به هر بوم و بر خراب شده است
ظهور جوهر ایمان و استقامت شخص
رهین عزم وی و صبر در صعاب شده است
خموش «لطفی صافی» که در عزای حسین
قلوب اهل ولا از الم کباب شده است
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشیخاک از حُرمت شش گوشه او حُرمت یافتگر شوی خاک رهش قبله عالم باشیمنزلت نیست تو را بی مدد مهر حسینگرچه موسی شوی و عیسی مریم باشیگرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدنسعی کن زینت این روضه و پرچم باشیهمره زمزم اشکی که تو را بخشیدندمی توان مُحرم بیت الله اعظم باشیشادی هر دو جهانت به خدا تأمین استگر در این ماه عزا همسفر غم باشیصاحب بزم حسین است، علی و زهرانکند غافل از این محفل ماتم باشیبه همان دست و سر و سینه مجروح قسمشرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی
شعله هجران تو...
تا شعله هجران تو خاموش كنم / برآتش دل ز صبر، سرپوش كنمبسيار بكوشيدم و، نتوانستم / يك لحظه غم تو را فراموش كنماي كاش، دمي دهد امانم اين اشك / تا نقش تو را به ديده منقوش كنمآخر چه شود، شبي به خوابم آيي / تا جام محبت تو را نوش كنمبنشيني و، در برت،مرا بنشاني / تا زمزمه نوازشت گوش كنمگر بار دگر مرا در آغوش كشي / صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش كنمچون درد و فراق تو، زحد درگذرد / زين عطرتو قلب خويش مدهوش كنماز حمله و غارت به دلم آتش هاست / اين داغ، عيان، زلاله گوش كنمگويند به من،يتيم غارت زده ام / ز آن چشمه چشم خويش پرجوش كنمديگر اگر اي پدر نخواهي برگشت / برخيزم و پيكرم سيه پوش كنم
اين داغ حسين، جاودان است (حسان) / هرگز نتوان به اشك خاموش كنمحبيب الله چايچيان(حسان)
http://danesh.roshd.ir/mavara/img/da...p/1/10/h19.jpg
ماه غم، ماه عزا، ماه محن
بر تو بادا تسليت يا ابن الحسن (عج)
در عزاي جد مظلومت حسين
اشکهايت گشته جاري از دو عين
شال غم افکندهاي مولا به دوش
ناله از دل ميکشي با صد خروش
چنين گويي تو با صد شور و عين
روز و شب گريم برايت يا حسين (ع)
گر نبودم تا تو را ياري کنم
آنقدر بهرت عزاداري کنم
اشک چشمم گر شود روزي تمام
خون کنم جاري ز چشمانم مدام
کي فراموشم شود اين خاطرات
کام عطشان تو و آب فرات
کي رود از ياد من شمشيرها
نيزهها و سنگها و تيرها
چهرههاي نيلي و افروخته
جامهها و خيمه هاي سوخته
تا که ياد آيد مرا از قتلهگاه
ناله از دل برکشم با سوز وآه
زين وصيتها همه جان بر لبم
داغدار عمه خود زينبم
«حامد کاظمی»
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو
كار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گويا طلوع ميكند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامي ذرات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام كه نامش محرم است
در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
جن و ملك بر آدميان نوحه ميكنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
http://www.askdin.com/gallery/images/4435/5_8.jpg
کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمة ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینهام وجه امام شهدا را.
***
روز عاشورا که در خیمه، پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکه کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بیبال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.
***
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگ لببام و ستم اهل جفا را.
***
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشه ی ویرانهسرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبانها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.
***
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.
***
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خورده او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگهای گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمدهام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علیاکبرِ فرخنده لقا را.
***
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شدهام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما را.
« استاد غلامرضا سازگار- قالب شعر: بحر طویل»
سلام آقا سلام آقای احساس آقای خوبم حضرت عباس
باز اومدم آبرو داری کنی برای دردم تو یه کاری کنی
http://files.facenama.com/i/attachme...2714_thumb.jpg
ای که نام تو شهید الشهداست/http://files.facenama.com/i/attachme...4874_thumb.jpg
تو حسینی و مرامت زیباست/
به همه گفته ام و می گویم /
صاحب بی کفن من آقاست
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم .......http://files.facenama.com/i/attachme...4814_thumb.jpg
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم.......
فردا که کسی را به کسی کاری نیست ..........
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
http://www.taknaz.ir/upload/72/0.714..._taknaz_ir.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
http://www.taknaz.ir/upload/72/0.714..._taknaz_ir.jpg
بخون ای دل که دشتستون صدا شه
کمی فایز بخون دردم دوا شه
ملایک نوحه خوانان حسینند
بخون والله خدا هم از خداشه
************************
محرم آمد و دلها غمین شد غم و عشق وبلا با هم اجین شد حسین آماده بهر جانفشانی است دوباره فاطمه قلبش حزین شد
***************************
خودم این شعر رو خیلی دوست دارم
باز باران با ترانه
مي خورد بر بام خانه
يادم آيد كربلارا
دشت پر شور و نوا را
گردش يك روز غمگين
گرم وخونين
لرزش طفلان نالان
زير تيغ و نيزه ها را بازباران با صداي گريه هاي كودكانه
از فراز گونه هاي زرد و عطشان
باگهرهاي فراوان
مي چكد از چشم طفلان پريشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پيچ و خمي در حسرت لبهاي ساقي
چشم در چشمان هم آرام وسنگين
مي چكد آهسته از چشمان سقا
بر لب اين رود پيچان
باز باران
با صداي گريه هاي كودكانه
اندرين صحراي سوزان
مي دود طفلي سه ساله، پر زناله، دلشكسته، پاي خسته...
باز باران...قطره قطره
مي چكد از چوب محمل
آخ باران
كي بباري بر تن عطشان ياران
تر كنند از آن گلو را
آخ باران.....آخ باران
http://www.taknaz.ir/upload/72/0.669..._taknaz_ir.jpg
برخیز که شور محشر آمد
این نی به دستان حیدر آمد
برخیز که بانوای مادر
این جسم بی جان خواهر آمد[golrooz]
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشیدگفتمش چون می کشی تصویر مردان خداتک درختی در بیابان یکه و تنها کشیدگفتمش نامردمان این زمان را نقش کنعکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشیدگفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدمراه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشیدگفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکشعکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشیدگفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کندر بیابان بلا، تصویر یک سقا کشیدگفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکشفکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشیدگفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلمگریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشیدگفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیقعکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشیدگفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
ای قتیل دشت غربت
خالق عشق و محبت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسینای گل صحرا نبرد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسینای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشگت یا حسینآن قدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسینتشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
یا بمیرم یا شهادت یا حسینیکشبه راه مرا کوتاه کن
با نگاهی از محبت یا حسیندوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین
کربلا کعبه عشق است و منم در احرامشد در این قبله عشاق دو تا تقصیرمدست من خورد به آبی که نصیب تو نشدچشم من دید در آن آب روان تصویرمباید این دیده و این دست دهم قربانیتا که تکمیل شود حج من آنگه میرموصل شد حال قیامم به عمودی به سجودبی رکوع ماند نماز من و این تکبیرمجسدم را به سوی خیمه اصغر مبریدکه خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم
http://www.askdin.com/gallery/images/4435/5_8.jpg
کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تورا روی دلم بگذارند
پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند
پسرم دست خودت نیست اگر تنهایی
این جماعت همه از اسم علی بیزارند!
این جماعت همه امروز فقط آمده اند
داغ هفتاد و دوتا گل به دلم بگذارند
سنگ ها...هلهله ها...پیکر تو...یک لشگر...
وای این قوم چرا اینهمه خنجر دارند؟
آه ، پرپر مزن آنقدر دلم می گیرد
عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
عصر امروز جوانان حرم جسمت را...
باید از هر طرف دشت بلا بر دارند
دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم
باید اینبار تو را پیش خودم بسپارند...
« محسن کاویانی»
http://www.itegfiles.ir/oldimages/To...29-dc08e8.fpic
زينب ای اعجوبه صبر و ظفر
دخت ردّ الشمسی و شقّ القمر
ای بلند اختر چكيده عقل و دين
دخت زهرا و اميرالمؤمنين
نی فقط شمس و قمر را دختری
بلكه ناموس خدای اكبری
روی زانوی نبی بنشستهای
اندر آغوش علی پروردهای
زين اَب هستی اگر در خانهای
گنج حقی گرچه در ويرانهای
همدم و همراه سلطان وجود
با امينالله در غيب و شهود
آمد آندم راه را بر شه ببست
سوز آهش قلب عالم را شكست
مهلتی ای زينت عرش برين
جز تو سبطی نيست بر روی زمين
ای تو تنها يادگار جدّ من
می رود با رفتن تو پنج تن
مهلتی ای شمع جمع اولين
وی ز تو روشن چراغ آخرين
می روی، آهسته تر مركب بران
می رود با رفتنت جان از جهان
«وحید خراسانی»
آنکه در راه خدا جنگیده چون بابش علی
آنکه شد اسلام ودین از خون پاکش منجلی
آنکه بر دریای غم هرگز نبودش ساحلی
زاده پیغمبرو باشد او حسین ابن علی
شاعر:پدر بزرگوارم هستن....[golrooz]
اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند
اینجا گدا همیشه طلبکار می شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می کند
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده، محتشمش فرق می کند
“صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”
عیسای خانواده دمش فرق می کند
از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
معلوم می شود حرمش فرق می کند
تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می کند
با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان قدمش فرق می کند
من از حسینُ منی پیغمبر خدا
فهمیده ام حسین همش فرق می کند
شاعر: علی زمانیان