آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
آنه !تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
آنه !
اکنون آمده ام تا دستهایت را
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
داستان آنه شرلی...
داستان زیبا، ملموس و همیشه سبز آن شرلی كه به وسیله نویسنده كانادایی لوسی ماد مونتگمری نوشته شده آنقدر تازه است كه این تصور به انسان دست میدهد كه یكی از تینایجرهای یكی دو دهه پیش آن را نوشته باشد، اما واقعیت این است كه این خانم نویسنده كه بیش از 60 سال از مرگش میگذرد آنقدر خوب زندگی را میشناخت و میتوانست شخصیتپردازی كند كه شخصیتی را شكل داد كه هنوز جوان مانده است.
خانم مونتگمری در اولین كتاب از این مجموعه زمانی «آن شرلی» را به خواننده معرفی میكند كه او 12 ساله است و به عنوان یك بچه یتیم از سوی پرورشگاه به «گرین گیبلز» فرستاده میشود. گرین گیبلز كه نام یك مزرعه در جزیره «پرنس ادوارد» كاناداست، به زودی به خانه اصلی «آن» بدل میشود و خانواده كوچكی كه از یك خواهر و برادر مسن به نام ماتیو و ماریلا تشكیلشده او را به عنوان جزیی از خودشان میپذیرند. البته برای این كه این مراحل طی شود باید ماجراهای متعددی را پشتسر گذاشت و مهمترین آنها این است كه این خواهر و برادر از آنجا كه نیاز به نیروی كار دارند از پرورشگاه خواستهاند تا یك پسر به آنها بدهد و با دیدن «آن» ابتدا تصمیم میگیرند او را پس بفرستند و بعد به دلیل احساس تنهایی دخترك كه آن را خیلی راحت بیان میكند، او را میپذیرند. اینجاست كه «آن» برای اولین بار زندگی در یك خانواده را تجربه می كند و با عشق آشنا میشود.
لوسی ماد مونتگمری كه او را در عالم مطبوعات با نام ال. ماد. مونتگمری میشناسند، برای چاپ اولین كتابش كه همین ماجراهای «آن» باشد به زحمت توانست ناشری پیدا كند، اما این كتاب به محض انتشار با چنان استقبالی روبه رو شد كه نویسنده تصمیم به ادامه ماجرا گرفت و جلدهای بعدی را درباره این دخترك كله شق و در عین حال مهربان نوشت.
لوسی ماد مونتگمری ایده نوشتن این داستان را از یك خبر روزنامه گرفت.خبری كه در آن از فرستادن یك دختر یتیم به جای یك پسر یتیم برای كمك به خانوادهای كشاورز سخن رفته بود. براساس آن خبر زوج كشاورز تصمیم گرفته بودند كه آن دختر را نگه دارند و بزرگ كنند،سپس بخش زیادی از داستان را با الهام از زندگی واقعی خود نوشت.
جالب است كه بسیاری از ماجراهای زندگی آن شرلی با توجه به دیگر تجربیات زندگی خانم مونتگمری شكل گرفته است.بزرگ شدن با پدربزرگ و مادربزرگ،مراحل تحصیل،عاشق شدن،از دست دادن پدربزرگ،مرگ فرزند و............
لوسی در دوره ای از زندگی خود به جوانی علاقمند میشود(درست مثل علاقه ی آنه به گیلبرت) اما از ازدواج با او سر باز زد . زیرا معتقد بود در مقام زنی كه حرفه خاصی دارد مشكل می تواند با كسی كه از نظر فكری از او پایین تر است ازدواج كند.
با این حال سال ها بعد زمانی كه این پسر جوان در زمستانی سخت بر اثر ابتلا به بیماری سینه پهلو درگذشت لوسی به شدت به هم ریخت.(بیماری گیلبرت در داستان با این تفاوت كه گیلبرت نمی میرد)
لوسی برای نوشتن ماجراهای «آن شرلی» تصویر یك دختر مو قرمز را كه از مجلهای امریكایی بریده بود جلوی چشمش گذاشته بود تا تصویر درستتر و باورپذیرتری از آنی ارائه كند و هرگز هم فراموش نكند كه این دختر چه احساسات عمیقی دارد.
كتابهای آن شرلی در 8 جلد نوشته شده كه با ورود آنی به گرین گیبلز شروع میشود و در كتاب هشتم با ازدواج هفتمین فرزند آنی تمام میشود. از كتاب 6 به بعد ییشتر داستان حول و حوش بچههای آنی میچرخد و به شرح وقایع زندگی آنها میپردازد.
آنی شرلی در گرین گیبلز، آنی شرلی در اونلی و آنی شرلی در جزیره آنی شرلی در ویندی پاپلرز و آنی شرلی در خانه رویاها نام جلدهای یك تا 5 این مجموعه است.
این خانم نویسنده با آن شرلی زندگی كرد و آخرین كتابی كه نوشت جلد آخر زندگی آن شرلی در سال 1939 بود.
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
با نام خردداد عاقل خواه
و با سلام و آرزوی سلامتی و موفقیت شما
اگر چشم باز شود ، گوش بشنود و دل غافل نباشد
در همسایگی همه ما صدها آنه شرلی منتظر دستان مددجویند
اگر آنه شرلی رمان است ، و داستانها و مشکلات زندگیش تخیلی و ذهنیست
در همه پس کوچه های خراب آباد دنیا ، آنه شرلی های واقعی ، در به در به دنبال یک نگاهند
و این من بی غیرتم که همه چیز را فراموش کرده ، فریاد هل من مزید رفاه بیشتر و زیاده طلبی سرداده ام
الیس الصبح بقریب
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
واقعا عاشق آنشرلیم
همیشه آهنگش که میشنیدم و شروع که میشد گریم میگرفت[nishkhand]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
یادش بخیر چه دورانی بود. الان کارتونا همه کشت کشتار و موجودات عجیب و غریب شده ؛آدم حالش بهم میخوره از این کارتونای تلوزیون .من بابا لنگ دراز رو هم خیلی دوست داشتم.یه شباهتی هایی بین جودی آبوت و آنه شرلی هستا توجه کردین!!! [tafakor]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
vaghean man ham ba shoma movafegham
kartonhay emroze avaz shode
vali yaddesh bekheyr
kartone ansherli va babaleng deraz az kartonhay morede alagheman bod va hast
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
منم عاشق این برنامه ها بودم راستشو بخواین خیلی وقتا فکرمیکردم شاید منم از پرورشگاه اورده باشن.[nishkhand]بچه گی هزارتا خیالبافی. [khanderiz]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
الانم که انه شرلی را که می بینم امیدوار می شم...خداییش صبر ایوب داشت و دل خرم....[tashvigh]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
سلام :با تشکر من عاشق اهنگ انه شرلی هستم.
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
آنه دختری که چیز زیادی تو زندگیش نداشت،ولی قلب پاک و پر از محبتش اونو به خیلی چیزا رسوند،کاش قدر زندگیمونو بدونیم!!!
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
یه کارتون دیگه هم بود خیلی خیلی دوسش داشتم، اصلان نمیشد یه روز از دستش بدم
دقیقا یادم نمیاد اسمش چی بود فکر کنم اسمش بچه های کوه آلپ بود، لوسی می
یادتون میاد
واقعا کارتونای عالی بودن بود
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
رمانش فوق العاده قطور وقتی بچه بودم خوندمش عالي بود عالي..انه شرلی دختری با اون موهای قرمز فوق العاده بوووووووود...
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Nil0far
آنه !تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
آنه !
اکنون آمده ام تا دستهایت را
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو
[tashvigh][tashvigh][tashvigh]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
الان که یاد آنشرلی میوفتم به خودم میگم چقدر بیکار بودم که این دختر خسته کننده و حررافو تحمل میکردم.خییییییلی حرف میزد [gooshnakardan][tahavoo]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
سلام حالا چرا انه شرلی؟؟؟؟؟بینوایان که غم اانگیزتره....
من ازت می پرسم تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟؟؟؟؟
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
مژگان.ش
سلام حالا چرا انه شرلی؟؟؟؟؟بینوایان که غم اانگیزتره....
من ازت می پرسم تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟؟؟؟؟
اوه اوه اصلا بینوایانو نگو وضعیتی داشتیم سر اونااااااااا[nishkhand]
کلا بیشتر کارتونا غم نامه بود
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
من آنت و لوسین رو دوست دارم!چون داستانش اصن بچگونه نبود که بزرگونه بود......[shaad]داستان دو دوست که یکیشون بی گذشت بود و لوسین و اذیت میکرد
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
آنه شرلی هم نشدیم یکی بپرسد تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
کسی نیست قصه مرا هم بنویسد؟
خوش به حالت آنه
من و تو عین همیم
زیادی احساسی
زیادی نا زیبا
زیادی تنها
زیادی
آری همین زیادی
ولی نه فرق بزرگی هم داریم
دل من را کسی شکست و دل تو را هیچ کس
میبینی
دلشکسته ها اینجا هم سرشان بی کلاه میماند
شاید چون کسی سر دلشان کلاه گذاشت
[sootzadan]چقد خوشم میاد از متنی من دراوردی که الان گفتمش[esteghbal]
پاسخ : آنــــــــــــه شرلــــــــــــی
manam kheili dusesh daram...........
kash manam messe un budam![entezar2]