سلام
دوستان عزیز در این تاپیک شما میتوانید خاطرات جالبی که از درس ریاضی دارید و یا مطالب طنز مربوط به ریاضیات ( لطیفه ، پیامک و ...) رو قرار بدید . ;)
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
دوستان عزیز در این تاپیک شما میتوانید خاطرات جالبی که از درس ریاضی دارید و یا مطالب طنز مربوط به ریاضیات ( لطیفه ، پیامک و ...) رو قرار بدید . ;)
يك رياضيدان، يك فيزيكدان و يك جامعه شناس سوار ترن شده
و هنگامي كه از دهي مي گذشتند، از پنجره ِ ترن يك گوسفند سياهي ديدند.
جامعه شناس: دراين ده گوسفند هاي سياه هستند.
فيزيكدان: اشتباه ست. در اين ده دست كم يك گوسفند سياه است.
رياضيدان: هنوز هم اشتباه ست. در اين ده، دست كم يك گوسفند است، كه دست كم يك طرف آن
سياه است.
دو دوست سوار بالُن بودند و بخاطر مه بسيار غليظ
مسير خود گم كرده بودند و در دهي پايين آمدند.
از كسي كه از آنجا مي گذشت، پرسيدند:
ما كجايم؟
رهگذر پس از مدتي فكر كردن گفت:
شما در سبد يك بالُن هستيد.
يكي از آن دو دوست به ديگري گفت، اين رهگذر بايد
رياضيدان باشد.
چرا؟
1-رهگذر پيش از پاسخ دادن زياد فكر كرد.
2- پاسخش 100% درست است.
3- پاسخش بدرد نخور است و كمكي براي ما نيست.
رياضيداني به همسرش (كه او هم يك رياضيدان بود ) گلي هديه مي دهد و مي گويد:
عزيزم دوستت دارم.
همسرش گل را به سوي شوهرش پرت مي كند و به او ناسزا مي گويد.
چرا؟
او مي بايد مي گفت، عزيزم ترا و تنها ترا دوست مي دارم.
www.hupaa.com
گوش ندادن برخی از شاگردها به پند های معلم ها :
نیوتون : بجای اینکه همش زیر اون درخت سیب لم بدی یکمی هم بدرس هات برس.
هرتز : تو انگار اگر بطور متناوب کتک نخوری درس نمی خونی
هایزنبرگ :اگر یکبار دیگه سر زنگ ریاضی بیای تو کلاس فیزیک تنبیه می شی
شرودینگر : بار آخرت باشه که سر کلاس گربه میاری
گراهام بل : اینقدر با بقل دستیت در گوشی حرف نزن
اینشتین :اگه یک بار دیگه شاخه های درخت بشکنی و خم کنی با همون شاخه همچین می زنم تو سرت که برق از چشات بپره
لباچفسکی :بار آخرت باشه که روی زین اسب من یادگاری می نویسی
سياه سوار شدن رياضيدانان و فيزيكدانان
گروهي از رياضيدانان و گروهي از فيزيكدانان با هم سوار ترن شده و به همايشي مي روند.
هر فيزيكدان براي خود يك بليط خريده اما رياضيدانان تنها يك بليط خريده اند. ناگهان يكي
از رياضيدانان صدا مي زند كه بازرس بليط دارد مي آيد. آنگاه همه رياضيدانان به دستشويي
ترن مي روند. بازرس پس از ديدن بليط فيزيكدانان مي بيند كه دستشويي آزاد نيست، و تق و تق
به در دستشويي مي زند، يكي از رياضيدانان از زير در ِ دستشويي بليط را نشان داده و بازرس
پس از بازرسي آسوده از آنجا دور مي شود.
هنگام برگشت فيزيكدانان همان ترفند را بكار مي برند و براي گروه خود تنها يك بليط مي خرند.
آنها شگفت زده، مي بينند كه رياضيدانان براي خود هيچ بليطي نخريده اند. ناگهان يك فيزيكدان
صدا مي زند، كه بازرس در حال آمدن است. بازرس مي آيد. فيزيكدانان بي درنگ خود را در
دستشويي زنداني مي كنند و رياضيدانان سلانه سلانه به سوي دستشويي ديگر مي روند و يكي
از رياضيدانان پيش از رفتن به دستشويي، در ِ دستشويي فيزيكدانان را زده و مي گويد:
"لطفا بليط..."
www.hupaa.com
پرفسور رياضيات a مي گويد، b مي نويسد، منظورش c است،
d حساب مي كند، درستش اما e است. (مثل خودم البته از جهت دقت زیاد ;)) )
„Seitdem die Mathematiker über meine Relativitätstheorie
hergefallen sind, verstehe ich sie selbst nicht mehr.“
از آن هنگام كه رياضيدانان "به جان" تئوري نسبيت من افتادند،
ديگر خود نيز از آن سر در نمي آورم.
اَينشتاين
www.hupaa.com
يك رياضيدان، يك فيزيكدان و يك مهندس زنداني مي شوند.
در روز نخست هر يك، يك قوطي كنسرو گوشت براي غذا
مي گيرند. اين قوطي ها بسته اند.
پس از يك ساعت، نگهبان سري به سلول ها مي زند.
در سلول شماره يك مي بيند كه مهندس خوابيده و يك سنگ در
كنار قوطي خالي ست. نگهبان فكر مي كند كه آري، مهندس، از
سنگ ابزاري درست كرده و با آن قوطي را باز كرده است.
در سلول شماره دو، فيزيكدان را سرگرم خوردن غذا وهمه
ديوار سلول را پُر خراش مي بيند. نگهبان با خود مي گويد كه
اين فيزيكدان، قوطي را آنقدر به ديوار پرت كرد تا آنكه قوطي
خراب شد.
در واپسين سلول مي بيند كه رياضيدان در برابر قوطي نشسته و
زير لب مي گويد:"ما فرض مي كنيم كه، اگر اين قوطي باز باشد ... "
در كلاس رياضي
معلم: «احمد! اگر هم کلاسی ات، سیناا، هزار تومان به تو بدهد و
دوباره پانصد تومان ديگر هم بدهد، در مجموع چه قدر پول خواهي داشت؟»
در همين موقع سینا با عصبانيت مي گويد:« اجازه! ببخشيد، از كيسه خليفه مي بخشيد؟! »
در كلاس رياضيات
معلم به دانش آموز: اگر تو
۲۰۰ تومن پول داشته باشي و برادرت ۵۰ تومن آن را بردارد، چه قدر پول برايت مي ماند؟
دانش آموز:« ۳۰۰ تومن.»
معلم با عصبانيت:« ۳۰۰ تومن؟!»
دانش آموز: «چون آن قدر گريه مي كنم تا مادرم ۱۵۰ تومان ديگر هم به من بدهد!»
كارل فردريش گاوس ميانه چنداني با موسيقي نداشت، بر عکس او ،دوستش
پفاف Pfaff، از شيفتگان موسيقي بود. او بارها و بارها تلاش بيهوده كرد
تا گاوس را با خود به كنسرتي ببرد. سرانجام پافشاري او نتيجه داد و آن دو
به كنسرت رفتند تا به سمفوني شماره 9 بتهوون گوش دهند.
پس از آنكه سمفوني پايان یافت و طنين نيرومند همسرايان سرانجام فروكش كرد،
پفاف از دوستش گاوس نظرش را پرسید.
گاوس در پاسخ گفت: چه چيزي در اينجا اثبات شد؟
(1) Study=don't Fail
(2) Don't study=Fail
1+2
==>
Study+don't study=Fail+don't Fail
(Study(1+don't)=Fail(1+don't
Study = Fail
!So Don't Study
روزی از دکارت می پرسند: " چرا دستت شکسه؟"
دکارت میگوید:هیییی..چشمت روز بد نبینه!می خواستم راس سهمی y=-x^2 رو اندازه بگیرم نمی دونم چی شد که یه دفعه از اون بالا لیز خوردم و افتادم روی خط y=-10!
یه آقایی که دکتری رشته ریاضی محض داشته هر چی دنبال کار می گرده بهش کار نمی دن . بعد از کلی تلاش متوجه میشه شهرداری تعداد رفتگر بی سواد استخدام می کنه . خلاصه مرد قصه ما خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه . بعد از 2 - 3 ماه می گن باید همه در کلاسهای نهضت شرکت کنید . این بنده خدا هم شرکت می کنه . یه روز دبیر محترم در کلاس چهارم ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک متوازی الاضلاع را حساب کنه ، هر چی فکر می کنه یادش نمیاد . توی این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن داد می زنن : انتگرال بگیر .
خنده دار نیست ولی جالبه !!!
نامه یک ریاضیدان به دوستش
به نام او که عالم را بر اساس « حساب » و « هندسه » آفريد . آري به نام او که همه چيز دنيا را بر اساس حساب استوار کرد و بر پايه هندسه نظم بخشيد .
دوست خوبم سلام !
اميداورم روزهاي زندگي ات سرشار از تلاشهاي مثبت و منطق بر خط راست در جهت رسيدن به خداي يگانه باشد .
دوست خوبم !
جريان انديشه هاي زلال سرزمين فکر ما را آبياري و سر سبز مي کند ، پس چه نيک است سر گذرگاه جريان انديشه هاي خويش بنشينيم و از زاويه بالا آن را تماشا کنيم اگر دو ضلع زندگي« اميد » و« عمل »باشد زاويه زندگي به لطف خدا همواره « منفرجه » است .
بدان که« اميد » را بايد به منزله مرکزي دانست که کليه امور بشري مانند دايره پيرامون آن مي چرخد و« عمل » همان تلاش هاي مثبت اوست که او را به مقصد مي رساند .
دوست خوبم !
اگر« حساب عمرمان » را داشته باشيم « آدم حسابي » مي شويم . بنابراين از حساب امور زند گي خود غافل نشويم چرا که ذات حق دائم به کار حساب مشغول است .
دوست خوبم !
اگر چه منطق ضامن سلامت کار يک رياضيدان است ولي منبع تغذيه او نيست نان روزانه او را مسائل مهمتر ، که موجب پيشرفت او مي شوند تامين مي کند .
دوست خوبم !
چه زيباست دررفتار با ديگران خوبي ها را جمع کنيم ، بدي ها را تفريق نماييم ، شادي ها را ضرب نماييم ، غم ها را تقسيم نموده ، از نفرت ها جذر بگيريم و محبت ها را به توان برسانيم .
هندسه شخصيت خود را با خطوطي منظم و راست ترسيم کنيم و فراموش نکنيم که يک انسان مسئول بايد زندگي فردي اش را بر دو اصل منفي استوار کند تا زندگي اجتماعي و اقتصادي اش همواره براساس اصل مثبتي پايدار بماند : اول آنکه بيش از نياز نخواسته باشد تا براي کسب آن خود را به خفت بيندازد دوم آنکه بيش از نياز نداشته باشد تا براي حفظ آن در هراس بيافتد .
دوست خوبم !
در زندگي خودآزادگي پيشه کن و فراموش نکن ؛آنانکه دل به « عرض » يک صندلي بسته اند در« طول » زندگي اسير بوده اند .
دوست خوبم !
در انتخاب دوستان و همنشينا نت دقت کن و هميشه آنان را از ميان دانايان و خردمندان برگزين زيرا خردمند با خردمند سازگار است اما نادان نه با دانا سازگار است نه با نادان ديگر چونانکه خط راست بر خط راست ديگر منطبق مي شود اما خط ناراست نه بر ناراست ديگر منطبق مي شود نه بر راست .
دوست خوبم !
با معادله زيباي زندگي سعي بر آن داشته باش که جدولي مصفا و رسمي دل آرا در حل مختصاتx وy هاشيبي به سوي کمال بي نهايت کشيده گردد تا به مراد خود برسي .
چون هرم بلند همت و چون مخروط عالي نهمت باشيد .
نور حق و شعاع پرتو جمال محمد «ص» در کانون قلبتان همرس باد .
« دوستدار تو رياضيدان
منبع :irantrack.com
شعر....
باز هم خواب رياضي ديده ام /خواب خطهاي موازي ديده ام
خواب دیدم مي خوانم ايگرگ زگوند/ خنجر ديفرانسيل هم گشته کند
از سر هر جايگشتي مي پرم/ دامن هر اتحادي ميدرم
دست و پاي بازه ها را بسته ام /از کمند منحني ها رسته ا م
شيب هر خط را به تندي مي دوم/ گوش هر ايگرگ وشي رامي جوم
گاه در زندان قدر مطلقم/ گاه اسير زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازي ميکنم /با توانها نقطه بازي مي کنم
لشگري تمرين دارم بي شمار /تيمي از فرمول دارم در کنار
ناگهان ديدم توابع مرده اند/ پاره خط نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذر ها کوچيده است /استخوان کسر ها پوسيده است
از لوگ و بسط و نپر آثار نيست/ رد پايي از خط و بردار نيست
هيچکس را زين مصيبت غم نبود/ صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آر ي آري خواب افسون مي کند/ عقده را از سينه بيرون مي کند
مردم از اين ايکس و ايگرگ داد داد/ روزهاي بي رياضي ياد باد
(من که شخصا با بیت آخر مخالفم شما چطور ؟ ;):-/)
شعر باحال.......
رياضي درس خشک و درس سردي است / رياضي بهر ما همچون نبردي است
نبردي کاندر آن تيغت مداد است / حريف و دشمنت مشق زياد است
نبردي کاندر آن خونت نريزند / ولي صفرت به رنگ خون نويسند
به ميدان نبردش چون نهي پا / نگاهت را بگرداني به هرجا
irantrack.com
به هر سو بهر قتلت ايستاده / چهل فرمول تابع هاي ساده
به مشرق خيل خطهاي عمودي / به مغرب شصت و دو سور وجودي
براکت اين طرف با قدر مطلق / در آن سو حد و انتگرال و مشتق
دو صد لعنت بر اين اقوام سينوس/ به تانژانت و کتانژانت و کسينوس
که فرمولهاي آن بي حد و بي حصر / بود در صورت و در مخرج کسر
خلاصه مي کنکم ديگر کلامم / قبولش مي کني يا نه ندانم
به ميدان پا منه کارت خراب است / دراينجا نمره بيست چون سراب است
(کی گفته نمره 20 سرابه یا که ریاضی خشک و خشنه و... ؟ من مخالفم{big green})
........!!!
گویی که به عمرم ندیدم اعداد طبیعی
از بس که شدم گیج ز اعداد ریاضی
تا صبح نخفتم زغم تابع و بردار
چون هیچ نفهمیده ام از قدر ریاضی
آخرمن از این درس ریاضی شده ام گنگ
آنقدر که گویی شده ام گنگ ریاضی
همناله شویم با هم در گفتن این جمله
لعنت به حد ومشتق و بردار ریاضی
تنها نه دل جابر خون از حد ومشتق شد
خون است دل خلقی از درس ریاضی
irantrack.com
اصل حمار
http://ajorpare.files.wordpress.com/2008/07/hemar.jpg
قانون اول:
هرگاه خری در یک کنج مثلث و منبع غذا در کنج دیگری باشد، خر مورد نظر همیشه مسیری را طی میکند که از یک ضلع مثلث میگذرد.
نتیجهگیری: در دبیرستان میگفتند که این یعنی خر هم میفهمه که اون راه نزدیکتره، اما در اصل اینه که همیشه کوتاهترین راه، بهترین راه نیست و فقط خر کوتاهترین راه را انتخاب میکنه!
قانون دوم:
هرگاه خری در فاصلهی مساوی بین دو منبع غذایی قرار گرفته باشد. آنقدر بین انتخاب نزدیکترین منبع تردید میکند و به سمت هیچکدام نمیرود تا از گرسنگی بمیرد!
نتیجهگیری: خیلی وقتها تصمیم گیری بین دو یا چند گزینه در نتیجه عمل تاثیر چندانی نمیگذارد، پس تا فرصت نگذشته سریعتر تصمیمگیری کنید.
قانون سوم:
هرگاه در مسیری دو خر از روبرو (شاخ به شاخ) به یکدیگر برسند، و مسیر به قدری تنگ باشد که این دو باید کمی از وسط جاده کنار رفته، به دیگری راه بدهند تا بتوانند رد شوند، هیچکدام از خرها از جای خود تکان نمیخورند.
نتیجهگیری: خیلی وقتها برای رسیدن به نتیجه مطلوب بایستی به طرف مقابل امتیاز بدهید، به بازی "بُرد بُرد" بیاندیشید سیاستمدار باشید، خر نباشید!
/irantrack.com
با اجازه از محضر پر برکت تمامی اساتید رشته ریاضی .
http://i37.tinypic.com/29vdis9.jpg
منبع هم که تو خود عکس هستش
سوال: ثابت کنید مجوعه اعداد طبیعی جالبه! (اثبات به روش استقرا)
جواب: یک اولین عدد طبیعی است پس جالبه . 2 تنها عدد اول زوج طبیعی است پس جالبه.
فرض استقرا: اگر n عدد جالبی باشد، حکم استقرا: ثابت می کنیم n+1 عدد جالبی است.
اثبات: فرض می کنیم n+1 جالب نباشد دراینصورت اولین عدد طبیعی خواهد بود که جالب نیست.
در نتیجه به عنوان اولین عدد طبیعی ناجالب n+1،جالب خواهد بود. پس مجموعه اعداد طبیعی جالبه!
حساب و جبر جانا همه هستی ات بیارا
که رسد ز رمز خلقت نفحات حق شما را
لگاریتم هر گلی را که ز باغ پایه چیدم
رخ دلربات دیدم که رقم زده نما را
چو به تابع ات کشیدم خط منحنی چه دیدم
به دو دیده در تعجب نگریستم خدا را
به کمند رشته هایش چراست اوفتادن
قدح لیمیت خوردن به وجودتان گوارا
مَکُنی به صفر ضربم که توان آن ندارم
ز کرانه های بالا نفرستی این بلا را
هنر ریاضیات است غزلی بدین روانی
که روان خسته ما ننوازد این نوا را
نامه یک ریاضیدان به معشوقش
عزيز جفاكار به بطلميوس سوگند كه نيروي عشقت كسر عمرم رامعكوس نمو ده و به خرمن هستي ام اّ تش زده است . انگار عمر من تا بع وفای توست. قامت رعنايم از هجر تو منحني شده و تير عشقت همچو برداری كه موازي اّ رزوهايم تغيير مكان داده باشد شلجمي قلبم را ناقص ساخته است.
شب هاي فراق كه با حركتي تناوب مانند مكعبي اين رو و اّن رو مي شود چنان نحيفم سا خته كه هر گا ه به مزدوج خو يش در اّيينه مي نگرم خيال مي كنم از زير راديكال بيرونم اّورده اند.
در دايره عشقت اسيرم و مركزي نمي يابم كه اّني فارغ از خيال تو معادله n مجهولي زندگي ام را حل كنم…
روش فيثاغورث را به خواب ديدم كه از وجود سر گشته ام مشتق ميگرفت خدا خدا كرد م كه ريشه اي نيابد تا هميشه سيري صعودي به سوي تو پيدا كنم.اما ناگهان خيال كردم كه تابع نيستم و چون اين سخن با وي در ميان نهادم فرجه لبهايش به مسطحه 90 درجه از هم به خنده اي جنون اّميز گشوده گشت و گفت: «اي حيران وا دي سينو س عشق مگر نداني كه پرانتز و جودت بستگی مستقيم به تغييرات دل معشوق دارد؟»…
لذ ا از بي خبري خويش معذرت خواسته از محضرش بخشايش طلبيدم .
هر شب چو ن پلك ها يم به هم مماس مي شو د و حد ي به بينها يت مي يابم تو را مي بينم با ز يبا يي و نو س به قوه n به سو يم ميل داري و زماني كه شكل به علاوه پيدا مي كنم در مي يابم كه منحني هاي اّرزوی من و وصال تو نقطه ي برخوردي ندارند ولي شايد بر اساس هندسه ي اقليدسي مانند دو خط موازي باشند كه در بي نهايت به هم مي رسند.
اَنگاه كه بر محور تانژانت نا اميدي سرگردان هستم عشقت بر ا يم مبدأ اميد است و زما نيكه از كسينو س ها ي بي وفاييت فا كتو ر مي گيرم از كر و شه رخسا ر ت چشمكي د لفر يب به و فا ي مجهول و ممتنع نو يدم مي دهي.
اوه ! دلدار بي وفا زماني كه اپسيلن هاي وعده هاي تو را در بينهايتهای اميدهاي خود ضرب مي كنم و از بي وفايي و جفاهاي تو به تعداد نامحدود انتگر ا ل مي گيرم باز هم خو شحا ل هستم چو ن حدي د ا ر د و جهت باقيمانده هنوز مثبت است.
زماني كه در مي يابم صورت كسر وصالت صفر شده و اميد من برابر هيچ خواهد شد و قطره هاي اشك با تصاعدي هندسي بر انحناي گونه ام نزول مي كند ، اما اميدوارم كه جدول جفايت غلط باشد. اما افسوس حتي با حساب احتمالات هم اميد وصلت از محالات است . ديگر بيش از اين به فرمول وجودت دست نمي برم اما اميدوارم كه تالس بزرگ دل سنگينت را نسبت به من نرم نمايد و بيش از اين محتاجم نسازد كه در لگاريتم انديشه به دنبال اندازه ي تقريبي وفايت بگردم. http://www.sampadia.com/forum/Smileys/Mohammad/017.gif http://www.sampadia.com/forum/Smileys/Mohammad/017.gif http://www.sampadia.com/forum/Smileys/Mohammad/017.gif
در تابع یکنوای پنهانی دل
پیوسته روم به سمت ویرانی دل
مشتق مرا مساوی صفر بکن
تا فاش شود نقطه بحرانی دل
من منحنی ام بگوی تا خط بشوم
دارای نقاط بی نهایت بشوم
در تابع قدر مطلقت راهم ده
تا از مدد لطف تو مثبت بشوم
درس ریاضیات اونقدر سخت هست که بعضی سوتی های به این بزرگی توش میدن. اینجا بعضی از سوتی های تاریخی دانش آموزان و دانشجویان در جواب دادن به سوالهای ریاضی رو می بینید.و جالبه بدونید که همه اینها واقعی هستند و سایت Wikipedia اونها رو به اسم "ریاضیات خنده دار "منتشر کرده!...
این بیچاره سعی خودشو کرده و ظاهرا دیگه چاره ای نداشته. حتما استاد هم از اون کسایی بوده که به راه حل نمره نمیدن.هر چند من اگر جای استاد بودم به خاطر خلاقیتش نمره اش رو می دادم.این دوست نابغه هم که موفق شده x رو پیدا کنهاینم جواب آقا پیتر وقتی ازش خواسته شده این چند جمله ای رو بسط بدهاین که دیگه آخرشهاینم که دیگه بدون شرحه
در روابط جبری می توان تنها یک مجهول داشت و حیله ی بازی را بر آن استوار کرد. به همین شیوه می توان حیله های دیگری شامل عبارات دو مجهولی ابداع کرد و برای آنها دو عدد یافت . :-/
نمونه ای را در نظر بگیرید که بدان طریق می توان تاریخ تولد افراد را تعیین کرد. نخست ماههای سال را از 1 تا 12 شماره گذاری کنید و شماره 1 را به فروردین اختصاص دهید. m را برای ماه و d را برای روزی که می خواهیم معین کنیم در نظر می گیریم . حال از مخاطب بخواهید عملیات زیر را انجام دهد:
۱) شماره ماهی که در آن متولد شده است را ۵ برابر کند.
2) 7 واحد به حاصل ضرب اضافه کند.
۳) حاصل را ۴ برابر کند.
۴) ۱۳ واحد به نتیجه اضافه کند.
۵) حاصل را در ۵ ضرب کند.
۶) عدد روزی که متولد شده به حاصل ضرب اضافه کند.
۷) ۲۰۵ واحد از حاصل کند.
حالا عدد به دست آمده در مرحله آخر را از او بخواهید مرتبه صدگان ماه مورد نظر و بقیه اعداد نمایانگر روز تولد است. {big green}
منبع: http://ipnuportal.ir
وقتی ریاضی دان عاشق می شه
منحنی قامتم، قامت ابروی توست
خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
[khande] خدایی خیلی خنده داره یادمه سر یکی از کلاسهامون یکی از اساتید داشت برامون خاطرات تدریشو میگفت [nishkhand] گفت تو دانشگاه ازاد تدریس میکرده حالا نمیگم کدوم واحد خواستید تو خصوصی میگم [bamazegi] گفت بودن بچه هایی که همین کار رو با رادیکال و سینوس و کسینویس میکردن [nadidan]
یکی از همکلاسیام ازم یه سوال پرسید راجع به حلقه چند جمله ای های مضاعف R[[x]] (نمیشه اینجا درست بنویسمش) من براش توضیح دادم که این همون حلقه چند جمله ای هاست فقط جملاتش نامتناهیه و عمل ضربش هم فرق می کنه
ازم پرسید اینو کجا خوندیم گفتم تو جبر2 (مقدمه ای بر تناظر گالوا)
گفت خوب شد این گالوا تو 21 سالگی مرض گرفت مرد و الا معلوم نبود که الان چه بلایی سر ما اومده بود
یک عکس هنری- ریاضی(اگه کلمه ی MATH رو نمیتونین ببینین یه خورده چشماتون رو تنگ کنید)
دوستان سلام.دلم می خواد بعد از خوندن این مطلب نظرتون و بگین:
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند
انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
همه پنهان شدند الا نیوتون ... نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.
انیشتین شمرد 97, 98, 99..100… او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.
انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سك سك) نیوتون بیرون( سك سك) نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!!
... تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست ...
. . . . . . . . . . نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ... که من رو،
نیوتون بر متر مربع میکنه ......... و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد
بنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سك سك)
مطلب زیبایی بود ولی قدیمیه [nishkhand]
ولی من نشنیده بودمش....[khande]
دوست عزیز بابت پست مفیدت ممنون[golrooz]
خاطره؟؟ [gooshnakardan]
من سوم راهنمایی بودم از ریاضی بدم میومد و نمیخوندم .یک روز معلم امتحان گذاشت و من نشستم بکوب خوندم و فقط من 20 کلاس شدم [esteghbal][golrooz][nishkhand]اینقدر خوش گذشت!!!![khanderiz]
از اون موقع عاشق یاضی شدم ... [esteghbal][golrooz][nishkhand]:-*
[atash] درس جلبیه !!![tashvigh]
سلام
سوم راهنمایی بودم می خواستم ریاضی دان شم
دوم دبیرستان به رشته تجربی علاقه پیدا کردم
آخر هم کاردانی رشته آمار رو گرفتم
جالب بود باز به ریاضی رفتم کاش از اول ریاضی می خواندم ولی از رشته تجربی هم لذت بردم فکر می کنم چیزی رو از دست ندادم
موفق باشین [shaad]