با خودم عهد بستم…
بار دیگر که تورا دیدم …
بگویم از تو دلگیرم…
ولی باز تو را دیدم…
و گفتم : بی تو میمیرم…
♥
نمایش نسخه قابل چاپ
با خودم عهد بستم…
بار دیگر که تورا دیدم …
بگویم از تو دلگیرم…
ولی باز تو را دیدم…
و گفتم : بی تو میمیرم…
♥
حال و هوای این روزهایم را هیچکس نخواهد فهمید…. ♥
نگرانت نیستم...
شادی های دنیاکنارت هستند
مزاحمت نمی شوم.....
من ودلتنگی هایم زیادی هستیم....
جایی برای ما نیست.
می روم گوشه ای...
کنار دلهره...
ازدور به تماشا می نشینم
مزاحمت نمی شوم....
تو فقط بخند..♥
خدایا...
وقتی تو نیستی،
نه هست های ما
چونانکه بایدند،
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم.
عمری ست لبخند لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست.
آن روز هرچه باشد،
روزی شبیه دیروز،
روزی شبیه فردا،
روزی درست مثل همین روزهای ماست.
اما کسی چه می داند؟
شاید،امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی که نیستی ،
نه هست های ما ،
چونانکه بایدند
نه بایدها...
هرروز، بی تو
روز مباداست!
ستارگان
برای سَرکشیدن ماه طلوع میکنَند
و سایههای مُبهَم
میخُسبند
خود را تهی از ساز شعف میبینم
ساعتی مجنون
که لحظههای مُرده را زنگ میزَنَد...
نامَت را در این شب تار بَر زبان میآوَرَم
نامی که طنینی همیشگی دارد
فراتَر از تمام ستارگان
پُرشکوهتَر از نَمنَم باران
تو را چون آن روزهای ناب
دوست خواهم داشت
وقتی که مه فرونشیند ،
کدام کشف تازه انتظار مرا میکشَد ؟
آیا بیدغدغهتَر از این خواهم بود ؟
دستهایم بَرگ های ماه را فرو میریزند
مادران ترنم بارانند و شقه ای از صبر پروردگار
هر صبح از فرازِ پل
در دور دستِ خیال
سایه
چمدانی پر از
نامِ عشقش را
به رود میسپارد.
رود
دریا
باران
بوی عشق میدهند
باران به زمین نیا جای قشنگی نیست.
گاهي حرف هاحالت رانمي فهمد
حرف هاكه سهل اند دلها نمي فهمند
وفقط خودت ودلت ارام ميگويي دلم تنگ شده
هيچ چيزدركت نميكند
الا اسمان و ردپايت
[IMG]http://www.uc-njavan.ir/images/tj6gl0g0m7202jzo58y.jpg[/IMG]