پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
در ارتباط مخفی خود با خواب گریهها
حرفهای عجیبی شنیدهام.
هی ساده، ساده!
از پس آستینِ گریه گمان میکنند:
آسمانِ فردا صاف و هوای رفتن ما آفتابی ست.
حالا تو هم بلند شو، بگو "ها" وُ برو!
اصلا چکارشان داری؟
اینان که مونس همین دو سه روزِ گُلند و گلبرگند
و این درخت هم که از خودشان است
یک هفتهای میآیند همین حدود ما و
هی هوای خوش و
بعد هم میروند جائی دور آن دورها ...
چقدر قشنگند!
میشنوی ریرا؟
به خدا پروانهها پیش از آنکه پیر شوند، میمیرند.
حالا بیا برویم از رگبار واژهها ویران شویم
عیبی ندارد یکی بودن دیوارِ باغ و صدای همسایه،
باران که باز بیاید
میماند آسمان و خواب و خاطرهای ...
یا حرفی میان گفت و لطفِ آدمی با سکوت
( از آلبوم نامه ها-علی صالحی)
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
عزيزم همون عاشقم وقتي پاي منافعش وسط بياد عشقشو كنار ميزنه حالا دنيا تغيير كرده زمان شيرين و فرهاد و خسرو وشيرين چند قرن پيش بوده ادماي الان فك ميكنن ميتونن با اين شرايط عشق اون موقع رو بدست بيارن واللللا!!
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم!
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی ِ واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!
وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره
من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!
وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره ... !
صالح اعلا
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
شازده کوچولو پرسید: با غم از دست دادنش چطور کنار بیام؟
روباه گفت: اول مطمئن شو به دست آورده بودیش بعد...
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن
خاموش باش
قرنها نالیدن به کجا انجامید
تو محکومی به زندگی کردن
تا شاهد مرگ آرزوهای خود باشی!
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
پاسخ : **دیوار نویسی نخبگان جوان**
آغاز روز:
امروز روز خداست وهمه کار هايم رنگ وبوي خدايي دارد
هر روز برکت و نعمت خدا را در زندگي ام مشاهده مي کنم
با شور و شوقي فراوان و ايماني نيرومند بيرون مي روم
تا آنچه را که بايد به دست من صورت گيرد به انجام رسانم
در طول روز:
تنها خدا منشا توانگري و برکت بيکران من است.روزي ام از خداست
هم اکنون همه چيز و همه کس مرا توانگر مي سازد
هميشه به ياد دارم خدايي ثروتمند دارم که هميشه مرا به ياد دارد
خدا عاشق و مشتاق من است
من از هيچ چيز نمي ترسم زيرا خليفه خدا هستم
وتمام نعمت هاي الهي از آن من است
و کمتر از بهترين را نمي خواهم
تسليم شکست نمي شوم ،با تمام نيرو ودر کمال ثبات و پايداري به پيش مي روم
آن قدر ايستادگي مي کنم تا آرزو هاي قلبي و الهي ام را به دست آورم
هيچ چيز منفي در زندگي من راه ندارد زيرا مسئو ليت همه امور با خداست
پایان روز:
اين روز را رها مي کنم تا برود
خداي مهربان فقط خوبي هاي اين روز را برايم نگاه مي دارد
و ما بقي آن نا پديد مي شود
و براي فر دايي بهتر و زيبا تر آماده مي شوم
من به خواب مي روم اما خداي من بيدار مي ماند تا مسا يلم را با نظم الهي حل کند
ومرا به موفقيت وشادماني و توانگري برساند