دلم خوش بود :
اگرچه دستانش در دستانم نیست ، دلش که با من است !!!
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من !
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او …
نمایش نسخه قابل چاپ
دلم خوش بود :
اگرچه دستانش در دستانم نیست ، دلش که با من است !!!
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من !
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او …
پرسید : چرا آسمان ابریست ؟
گفتم : تو نبودی با او درد دل کردم !
http://yektatak.com/wp-content/uploa...3241020001.jpg
تابلو ؛ نقاش را ثروتمند کرد.
شعر ِشاعر به چند زبان ترجمه شد.
کارگردان جایزه ها را درو کرد...
و هنوز سر همان چهار راه واکس میزند
کودکی که بهترین سوژه بود
چشمان درشت تخته سیاه بدون پلک زدن ،من وهمشاگردی هایم رازیرنظرداشت.
معلم قصه گو،برقانون سیاه تخته نوشت:
بابانان داد،بابا نان دارد،ان مردامد،ان مردزیرباران امد.
کسی ازپشت نیمکت خاطرات نسل سوخته براشفت وگفت:
اقااجازه!چرادروغ می گویید؟
…معلم اواری از یخ بر وجودش قندیل شد و با کمی مکث،گفت:دروغ چرا؟
همکلاسی گفت :پدرم نان نداد،پدرم نان ندارد،پدرم رفت ،هرگزنیامد.
پدرم زیرباران رفت ودیگرنیامد.
سکوتی خشن برشهرک سردکلاس فائق شد.
معلم، تن لخت تخته را ازدروغ پاک کردوبازغالی که درجیبش داشت نوشت:
بابانان نداد،بابانیامد،بابازیربار ان رفت وهرگزنیامد!...
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جورکرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدایلرزان گفت : بله خانم؟معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلومدخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت روسیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه یبی انظباطش باهاش صحبت کنم ))دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقتمیشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشمرو پاک نکنم و توش بنویسم …اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...
به دیدنت که امدم با در بسته قلبت رو به رو شدم، طبق رسم قدیم نوشتم:
امدم، نبودی. رفتم که شاید بیای..
http://roozgozar.com/piczibasazi/zib...r.com-1323.gifhttp://roozgozar.com/piczibasazi/zib...r.com-1323.gifhttp://roozgozar.com/piczibasazi/zib...r.com-1323.gif
به چه می خندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟
به شکست دل من؟
یا به پیروزی خویش؟
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ،ﺭﯾﺸﻪ ی ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ "ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ "ﮐﺮﺩ! [narahat]
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند...
لحظه هایی هست که دلم برایت تنگ می شود نام این لحظه ها را "همیشه" گذاشتم!
سالم باشی همیشه...
در مهربانی همچون باران باش که
در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست...!
خداگو با خداجو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد
بسا مشرک که خود قرآن بدست است
نداند در حقیقت بت پرست است
میګن عصر عصر ارتباطاتـه …
چرا دروغ میگن ؟؟؟
کی با کی در ارتباطه ؟؟
همــه تنهان …
از عمر همیشه حاصلم پاییز است
انگار که در آب و گلم پاییز است
در فصل غریبه ها مرا دفن نکن
تاریخ تولد دلم پاییز است
[IMG]http://uc-njavan.ir/images/gouoefuuhw9toh0ub9q.jpg[/IMG]
نه بهـــــار با هیــــچ اردیبهــــشتی
نه تابســــتان با هیچ شـــــهریوری
و نه زمســـــتان با هیچ اســــفندی...
به اندازه پاییــــــــز
به مـــذاق خـــیابان ها خوش نیـــامد!
پایـــیز "مـــهــــری" داشت
که بر دل هــــر خـــیابان و رهگـــذری مـــی نشست.
[IMG]http://uc-njavan.ir/images/o4mzfry239w7ssgaqz.gif[/IMG]
اینجا زمین است زمین گرد است .. تویی که مرا دور زدیفردا به خودم خواهی رسید !! حال و روزت دیدنیست !
اینجا زمیـن استمیخواهم از رسم آدم هایش برایت بگویم...مثـل همیشه.
اینجا اگر عاشق شده باشی،نباید به هیچکس بگویی
چون اینجا عاشق شدن جرم است
اینجا هروقت از کار یا حرفِ انسان ها دلگیـر شدی نباید بروز دهی
چون این تو هستی که میشوی یک انسان کینـه ای
اینجا از زخم هایت نباید برای کسی بگویی
چون میفهمنـد دردت از کجاست...دقیقا آنجا را نشانه میگیرند برای عذاب دادنـت
اینجا نباید از شادی هایـت برای کسی بگویی
چون حسادتِ انسان ها میشود،دلیل از دست رفتـن شادی هایت
اینجا هروقـت دلتنگ شدی،نباید برای کسی از دلتنگی هایت تعریـف کنی
چون اینجا هیچکس حوصله ی شنیدن دلتنگی هایت را ندارد
اینجا زمین است
و تو همّیشه باید سکوت کنی
نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن.
هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.
آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند،
میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی.
بحث کردن با آدمها بیفایده است!!!
خــدایـا چــه بـیحســاب بــر مــ ـا بخشیـدیو مـــــــا...
و مـا چه حسـابگـــرانه تسبیحـت میکنیـــمـ...!
کاش از شمـارش دانه های تسبیح دست برداریـم
فقــط یکــ بار بــیحسـاب تـــــو را بخوانیــــمـ
میروی؟؟حرفی نیست یعنی حرفی نمانده فقط ثانیه ای نه لحظه ای برگرد...من روزی تمام تو بودم...بی انصاف!!
من از عشق گفتم
تو مدل ماشینم را پرسیدی
من از محبت گفتم
تو محل زندگیم را پرسیدی
من از دوست داشتن گفتم
تو وضعیت حساب بانکیم را جویا شدی
من از ارزش ها گفتم
ارزش هایی که قیمت ندارند
امّا تو تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی
https://lh5.googleusercontent.com/-c...sm6qo1_500.gif
کاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم
بغلم میکرد و میگفت :گریه کنی می کشمتا
گاهی کسی را دوست داريماما او نمی فهمدگاهی کسی مارا دوست دارداما ما نمی فهميم
خلاصه يه مشت گیج دورهم جمع شديم تشکيل اجتماع داديم...[khande]
اونکسی که باورت داره
یه قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره
هی میگن محکم باش!!! محـــــــــــــکم !!!!!
هر قدر هم که محکم باشی
یک نقطه ،
یک لبخند ،
یک نگاه ،...
یک عطر آشنا ،
یک صدا ،
یک یاد ،
از درون داغونت می کنه
هر قدر هم که محکم باشی . . . !!!!
http://deltang90.persiangig.com/new_...9%8A%D9%8A.gif
هیچکـی خبر نـداره دارم به زور میخنـدم
نمیـدونن چـرا من چشمـامو هی میبنــدم
چشمــامو من میبنــدم تا منتظر بشینــم
شــاید تو این سیاهـــی بازم تو رو ببینــم
ســكـوت مـعـجـزه مـی كـنـد
و تــو مـی آمــوزی
كــه هــمـیـشـه بــودن در فــریــاد نــیـســت!
کاش میشد یک لحظه جایمان را با هم عوض کنیم شاید تو میفهمیدی چقدر بی انصافی و من می فهمیدم چرا؟؟؟؟؟؟
من اگر میخندم تنها به اجبار عکاس است وگرنه من کجا و واژه ی سیب کجا ؟
گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛ شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !
اشک ها قطره نیستند بلکه کلماتى هستند که مى افتند فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسى را که معنى این کلمات را بفهمد …
باد می آید ، اینجا من هستم ؛ نیمکتی چویی و چتری ک بسته است ، دلم تنگ نیست…
تنها منتظر بارانم تا قطره هایش بهانه ایی باشند برای نمناک بودن لحظه هایم و اثباتی بر بی گناهی چشمانم !
وقتی دلت خسته شــد ، دیگر خنده معنایی ندارد ؛ فـقـط می خندی تا دیگران غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند
تو آن آرزویی
که در خواب و رویا
به دیدارم آیی...
میشنوی؟؟
دیگر صدای نفسم نمی آید..................
به دار کشیده مرا بغض نبودنت!!!!!!!!!!
خــــدایـــا...
هیچ کـــســو.....
بــه کـسـی کـه قــسـمـتش نیـسـت ...
عـادت نــده...
نـمـیدونـی دل بـشــکـنـه
چــقدر درد داره ...