بعدها ...
دلت برایم تنگ خواهد شد ...
نمایش نسخه قابل چاپ
بعدها ...
دلت برایم تنگ خواهد شد ...
انتظار، آغوش خیالش را به دقایق بارانی ام سپرد. بامن بگو کجای شهر به پایان می رسد !قلمرو این ابرهای بارانی....از آرزو
بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال
من خورشید مال تو ... ".خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ...
http://www.3jokes.com/gallery/d/3517...ional+_35_.jpg
پنجره را باز کن
و از بوی باران لذت ببر
خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست...
حسین پناهی
بی آرزو چه می کنی ای دوست؟
با مرده ای در درون خویش به ملال سخنی می گویم.
هوا خاموش ایستاده است
وز آخرین کوچ پرندگان پر هیاهو سالها می گذرد
آب تلخ این تالاب اشک بی بهانه من نیست
به چه می گریی نمیدانم
زمستان ها همه در من است
به هر اندازه که بیگانه سر بر شانه ات بگذارد
باری آشناست غم
این روزها همه جا صحبت از توست همراه
تو همیشه ورد زبانهایی
اعتباری هم هستی گاهی هستی گاهی نیستی
ولی هیچ کسی تنها نیست
گاهی بغض میکنم فقط گاهی نترس
بقیه روزها گریه میکنم
دق میکنم
میمیرم
همه روز وشب دعایم
برسد به آشنایی
که شود دلش پر از مهر
بگیرد نشان ز مایی
همه را صدا زدم جز خدا . . .
هیچ کس جوابم را نداد جز خدا . . .
من یاد گرفته ام
وقتی اشک می ریزم ...
منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم
من یاد گرفته ام که اگر زمین می خورم خودم برخیــــــــــزم
من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت
من یاد گرفته ام که همه رهگذرنــــــــد
همـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــه