صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَٰهِلُونَ(89)
گفت آيا دانستيد وقتي كه نادان بوديد با يوسف و برادرش چه كرديد(89)
قَالُوٓا۟ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(90)
گفتند آيا تو خود يوسفي گفت [آري] من يوسفم و اين برادر من است به راستي خدا بر ما منت نهاده است بيگمان هر كه تقوا و صبر پيشه كند خدا پاداش نيكوكاران را تباه نميكند(90)
قَالُوا۟ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ(91)
گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برتري داده است و ما خطاكار بوديم(91)
قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(92)
[يوسف] گفت امروز بر شما سرزنشي نيستخدا شما را ميآمرزد و او مهربانترين مهربانان است(92)
اذْهَبُوا۟ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ(93)
اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود و همه كسان خود را نزد من آوريد(93)
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَآ أَن تُفَنِّدُونِ(94)
و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به كمخردي نسبت ندهيد بوي يوسف را ميشنوم(94)
قَالُوا۟ تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ الْقَدِيمِ(95)
گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهي ديرين خود هستي(95)
فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِيرُ أَلْقَيٰهُ عَلَيٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّيٓ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(96)
پس چون مژدهرسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بيشك من از [عنايت] خدا چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد(96)
قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِِٔينَ(97)
گفتند اي پدر براي گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم(97)
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيٓ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(98)
گفت به زودي از پروردگارم براي شما آمرزش ميخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است(98)
فَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيٰ يُوسُفَ ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا۟ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ(99)
پس چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شويد(99)
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰيَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِيٓ إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَٰنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِيٓ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(100)
و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند و [يوسف] گفت اي پدر اين است تعبير خواب پيشين من به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد بي گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زيرا كه او داناي حكيم است(100)
۞ رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ(101)
پروردگارا تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي اي پديدآورنده آسمانها و زمين تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما(101)
ذَٰلِكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوٓا۟ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ(102)
اين [ماجرا] از خبرهاي غيب است كه به تو وحي ميكنيم و تو هنگامي كه آنان همداستان شدند و نيرنگ ميكردند نزدشان نبودي(102)
وَمَآ أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ(103)
و بيشتر مردم هر چند آرزومند باشي ايمانآورنده نيستند(103)
وَمَا تَسَْٔلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(104)
و تو بر اين [كار] پاداشي از آنان نميخواهي آن [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست(104)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 89)
در اين هنگام كه دوران آزمايش به سر رسيده بود و يوسف نيز سخت، بىتاب و ناراحت به نظر مىرسيد، براى معرفى خويش از اينجا سخن را آغاز نمود، رو به سوى برادران كرد «گفت: هيچ مىدانيد شما در آن هنگام كه جاهل و نادان بوديد به يوسف و برادرش چه كرديد» (قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ).
عزيز مصر، گفتارش را با تبسمى پايان داد، اين تبسم سبب شد دندانهاى زيباى يوسف در برابر برادران كاملا آشكار شود، خوب كه دقت كردند ديدند عجب شباهتى با دندانهاى برادرشان يوسف دارد.
(آيه 90)
مجموع اين جهات، دست به دست هم داد، از يك سو مىبينند عزيز مصر، از يوسف و بلاهايى كه برادران بر سر او آوردند و هيچ كس جز آنها و يوسف از آن خبر نداشت سخن مىگويد.
از سوى ديگر نامه يعقوب، آنچنان او را هيجان زده مىكند كه گويى نزديكترين رابطه را با او دارد.
و از سوى سوم، هر چه در قيافه و چهره او بيشتر دقت مىكنند شباهت او را با برادرشان يوسف بيشتر مىبينند، اما در عين حال نمىتوانند باور كنند كه يوسف بر مسند عزيز مصر تكيه زده است، او كجا و اينجا كجا؟! لذا با لحنى آميخته با ترديد «گفتند: آيا تو خود يوسف هستى»؟ (قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ).
لحظهها با سرعت مىگذشت، ولى يوسف نگذارد اين زمان، زياد طولانى شود به ناگاه پرده از چهره حقيقت برداشت، «گفت: آرى منم يوسف! و اين برادرم بن يامين است»! (قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي).
ولى براى اين كه شكر نعمت خدا را كه اين همه موهبت به او ارزانى داشته به جا آورده باشد و ضمنا درس بزرگى به برداران بدهد اضافه كرد: «خداوند بر ما منت گذارده هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى داشته باشد (خداوند پاداش او را خواهد داد) چرا كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمىكند» (قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 91)
در اين لحظات حساس برادران كه خود را سخت شرمنده مىبينند نمىتوانند درست به صورت يوسف نگاه كنند، آنها در انتظار اين هستند كه ببينند آيا گناه بزرگشان قابل اغماض و بخشش است يا نه، لذا رو به سوى برادر كرده «گفتند: به خدا سوگند خداوند تو را بر ما مقدم داشته است» و از نظر علم و حلم و عقل و حكومت، فضيلت بخشيده (قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا).
«هر چند ما خطاكار و گنهكار بوديم» (وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ).
(آيه 92)
اما يوسف كه حاضر نبود اين حال شرمندگى برادران مخصوصا به هنگام پيروزيش ادامه يابد، بلافاصله با اين جمله به آنها امنيت و آرامش خاطر داد و «گفت: امروز هيچ گونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود» (قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ).
فكرتان آسوده، و وجدانتان راحت باشد، و غم و اندوهى از گذشته به خود راه ندهيد، سپس براى اين كه به آنها خاطر نشان كند كه نه تنها حق او بخشوده شده است، بلكه حق الهى نيز در اين زمينه با اين ندامت و پشيمانى قابل بخشش است، افزود: «خداوند شما را مىبخشد، چرا كه او ارحم الراحمين است» (يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
و اين دليل بر نهايت بزرگوارى يوسف است كه نه تنها از حق خود گذشت، بلكه از نظر حق اللّه نيز به آنها اطمينان داد كه خداوند غفور و بخشنده است.
(آيه 93)
در اينجا غم و اندوه ديگرى بر دل برادران سنگينى مىكرد و آن اين كه پدر بر اثر فراق فرزندانش نابينا شده و ادامه اين حالت، رنجى است جانكاه براى همه خانواده، به علاوه دليل و شاهد مستمرى است بر جنايت آنها، يوسف براى حل اين مشكل بزرگ نيز چنين گفت: «اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيفكنيد تا بينا شود» (اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً).
«و سپس با تمام خانواده به سوى من بياييد» (وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ).
در پارهاى از روايات آمده كه يوسف گفت: آن كسى كه پيراهن شفا بخش من را نزد پدر مىبرد بايد همان باشد كه پيراهن خون آلود را نزد او برده بود لذا اين كار به «يهودا» سپرده شد، زيرا او گفت من آن كسى بودم كه پيراهن خونين را نزد پدر بردم و گفتم فرزندت را گرگ خورده.
ضمنا آيات فوق اين درس مهم اخلاقى و دستور اسلامى را به روشنترين وجهى به ما مىآموزد كه به هنگام پيروزى بر دشمن، انتقامجو و كينهتوز نباشيد.
همانطور كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بعد از فتح مكّه به مخالفان گفت: من در باره شما همان مىگويم كه برادرم يوسف در باره برادرانش به هنگام پيروزى گفت: لا تثريب عليكم اليوم: «امروز روز سرزنش و ملامت و توبيخ نيست»!
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 94)
سر انجام لطف خدا كار خود را كرد! فرزندان يعقوب در حالى كه از خوشحالى در پوست نمىگنجيدند، پيراهن يوسف را با خود برداشته، همراه قافله از مصر حركت كردند «هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان (يعقوب) گفت: من بوى يوسف را احساس مىكنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد» اما گمان نمىكنم شما اين سخنان را باور كنيد (وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ).
(آيه 95)
اطرافيان يعقوب كه قاعدتا نوهها و همسران فرزندان او و مانند آنان بودند با كمال تعجب و گستاخى رو به سوى او كردند و با قاطعيت «گفتند:
به خدا سوگند تو در همان گمراهى قديمت هستى»! (قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ).
مصر كجا، شام و كنعان كجا؟ آيا اين دليل بر آن نيست كه تو همواره در عالم خيالات غوطهورى، و پندارهايت را واقعيت مىپندارى، اين چه حرف عجيبى است! اما اين گمراهى تازگى ندارد، قبلا هم به فرزندانت گفتى برويد به مصر و از يوسفم جستجو كنيد! و از اينجا روشن مىشود كه منظور از ضلالت، گمراهى در عقيده نبوده، بلكه گمراهى در تشخيص مسائل مربوط به يوسف بوده است.
(آيه 96)
بعد از چندين شبانه روز كه معلوم نيست بر يعقوب چه اندازه گذشت، يك روز صدا بلند شد بياييد كه كاروان كنعان از مصر آمده است، فرزندان يعقوب برخلاف گذشته شاد و خندان وارد شهر شدند، و با سرعت به سراغ خانه پدر رفتند و قبل از همه «بشير»- همان بشارت دهنده وصال و حامل پيراهن يوسف- نزد يعقوب پير آمد و پيراهن را بر صورت او افكند، يعقوب كه چشمان بىفروغش توانايى ديدن پيراهن را نداشت، همين اندازه احساس كرد كه بوى آشنايى از آن به مشام جانش مىرسد.
هيجان عجيبى سر تا پاى پيرمرد را فراگرفته است، ناگهان احساس كرد، چشمش روشن شد، همه جا را مىبيند و دنيا با زيبائيهايش بار ديگر در برابر چشم او قرار گرفتهاند چنانكه قرآن مىگويد: «هنگامى كه بشارت دهنده آمد آن (پيراهن) را بر صورت او افكند ناگهان بينا شد»! (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً).
برادران و اطرافيان، اشك شوق و شادى ريختند، و يعقوب با لحن قاطعى به آنها «گفت: آيا نگفتم من از خدا چيزهايى سراغ دارم كه شما نمىدانيد»؟! (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 97)
اين معجزه شگفت انگيز برادران را سخت در فكر فرو برد، لحظهاى به گذشته تاريك خود انديشيدند، و چه خوب است كه انسان هنگامى كه به اشتباه خود پى برد فورا به فكر اصلاح و جبران بيفتد، همان گونه كه فرزندان يعقوب دست به دامن پدر زدند و «گفتند پدر جان از خدا بخواه كه گناهان و خطاهاى ما را ببخشد» (قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا).
«چرا كه ما گناهكار و خطاكار بوديم» (إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ).
(آيه 98)
پيرمرد بزرگوار كه روحى همچون اقيانوس وسيع و پرظرفيت داشت بىآنكه آنها را ملامت و سرزنش كند «به آنها وعده داد و «گفت: من به زودى براى شما از پروردگار مغفرت مىطلبم» (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي).
در روايات وارد شده كه هدفش اين بوده است كه انجام اين تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه كه وقت مناسبترى براى اجابت دعا و پذيرش توبه است، به تأخير اندازد.
و اميدوارم او توبه شما را بپذيرد و از گناهانتان صرف نظر كند «چرا كه او غفور و رحيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
از اين دو آيه استفاده مىشود كه توسّل و تقاضاى استغفار از ديگرى نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار، و گر نه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را دائر به استغفار براى آنان بپذيرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.
پايان شب سيه ...
درس بزرگى كه آيات فوق به ما مىدهد اين است كه مشكلات و حوادث هر قدر سخت و دردناك باشد و اسباب و علل ظاهرى هر قدر، محدود و نارسا گردد و پيروزى و گشايش و فرج هر اندازه به تأخير افتد، هيچ كدام از اينها نمىتوانند مانع از اميد به لطف پروردگار شوند، همان خداوندى كه چشم نابينا را با پيراهنى روشن مىسازد و بوى پيراهنى را از فاصله دور به نقاط ديگر منتقل مىكند، و عزيز گمشدهاى را پس از ساليان دراز باز مىگرداند، دلهاى مجروح از فراق را مرهم مىنهد، و دردهاى جانكاه را شفا مىبخشد.
آرى! در اين تاريخ و سرگذشت اين درس بزرگ توحيد و خداشناسى نهفته شده است كه هيچ چيز در برابر اراده خدا مشكل و پيچيده نيست.
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 99)
سر انجام كار يوسف و يعقوب و برادران: با فرا رسيدن كاروان حامل بزرگترين بشارت از مصر به كنعان طبق توصيه يوسف بايد اين خانواده به سوى مصر حركت كند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، يعقوب را بر مركب سوار كردند، در حالى كه لبهاى او به ذكر و شكر خدا مشغول بود.
اين سفر- برخلاف سفرهاى گذشته- خالى از هرگونه دغدغه بود، و حتى اگر خود سفر رنجى مىداشت، اين رنج در برابر آنچه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود كه:
وصال كعبه چنان مىدواندم بشتاب كه خارهاى مغيلان حرير مىآيد! هر چه بود گذشت، و آباديهاى مصر از دور نمايان گشت.
اما همان گونه كه روش قرآن است، اين مقدمات را كه با كمى انديشه و تفكر روشن مىشود، حذف كرده و در اين مرحله چنين مىگويد: «هنگامى كه وارد بر يوسف شدند، يوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ).
سر انجام شيرينترين لحظه زندگى يعقوب، تحقق يافت و در اين ديدار و وصال كه بعد از سالها فراق، دست داده بود لحظاتى بر يعقوب و يوسف گذشت كه جز خدا هيچ كس نمىداند آن دو چه احساساتى در اين لحظات شيرين داشتند.
سپس يوسف «به همگى گفت: در سرزمين مصر قدم بگذاريد كه به خواست خدا همه، در امنيت كامل خواهيد بود» (وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ).
چرا كه مصر در حكومت يوسف امن و امان شده بود.
از اين جمله استفاده مىشود كه يوسف به استقبال پدر و مادر تا بيرون دروازه شهر آمده بود، و شايد از جمله «دخلوا على يوسف» استفاده شود كه دستور داده بود در آنجا خيمهها برپا كنند و از پدر و مادر و برادران پذيرايى مقدماتى به عمل آورند.
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 100)
هنگامى كه وارد بارگاه يوسف شدند، «او پدر و مادرش را بر تخت نشاند» (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ).
عظمت اين نعمت الهى و عمق اين موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثير قرار داد كه «همگى در برابر او به سجده افتادند» (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً).
البته سجده به معنى پرستش و عبادت، مخصوص خداست لذا در بعضى از احاديث مىخوانيم كه: «سجود آنها به عنوان اطاعت و عبادت پروردگار و تحيت و احترام به يوسف بوده است».
در اين هنگام يوسف، رو به سوى پدر كرد «و عرض كرد: پدر جان! اين همان تأويل خوابى است كه از قبل (در آن هنگام كه كودك خردسالى بيش نبودم) ديدم» (وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ).
مگر نه اين است كه در خواب ديده بودم خورشيد و ماه، و يازده ستاره در برابر من سجده كردند.
ببين همان گونه كه تو پيش بينى مىكردى «خداوند اين خواب را به واقعيت مبدل ساخت» (قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا).
«و (پروردگار) به من لطف و نيكى كرد، آن زمانى كه مرا از زندان خارج ساخت» (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ).
جالب اين كه در باره مشكلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مىگويد اما به خاطر برادران، سخنى از چاه كنعان نگفت! سپس اضافه كرد: خداوند چقدر به من لطف كرد كه «شما را از آن بيابان كنعان به اينجا آورد بعد از آن كه شيطان در ميان من و برادرانم فساد انگيزى نمود» (وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي).
سر انجام مىگويد: همه اين مواهب از ناحيه خداست، «چرا كه پروردگارم كانون لطف است و هر چيز را بخواهد لطف مىكند» (إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ).
كارهاى بندگانش را تدبير و مشكلاتشان را سهل و آسان مىسازد.
او مىداند چه كسانى نيازمندند، و نيز چه كسانى شايستهاند، «چرا كه او عليم و حكيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
(آيه 101)
سپس رو به درگاه مالك الملك حقيقى و ولى نعمت هميشگى نموده، به عنوان شكر و تقاضا مىگويد: «پروردگارا! بخشى از يك حكومت وسيع به من مرحمت فرمودى» (رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ).
«و از علم تعبير خواب به من آموختى» (وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).
و همين علم ظاهرا ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع كثيرى از بندگانت ايجاد كرد، و چه پربركت است علم! «تويى كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد فرمودى» (فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و به همين دليل، همه چيز در برابر قدرت تو خاضع و تسليم است.
پروردگارا! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنيا و آخرتى» (أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
«مرا مسلمان و تسليم در برابر فرمانت از اين جهان ببر» (تَوَفَّنِي مُسْلِماً).
«و مرا به صالحان ملحق كن» (وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ).
يعنى من دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى ماديم را از تو تقاضا نمىكنم كه اينها همه فانيند و فقط دورنماى دل انگيزى دارند، بلكه از تو مىخواهم كه عاقبت و پايان كارم به خير باشد، و با ايمان و تسليم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شايستگان قرار گيرم.
(آيه 102)
با پايان گرفتن داستان يوسف با آن همه درسهاى عبرت و آموزنده، و آن نتائج گرانبها و پربارش آن هم خالى از هرگونه گزافهگويى و خرافات تاريخى، قرآن روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و مىگويد: «اينها از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مىفرستيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).
«تو هيچ گاه نزد آنها نبودى در آن هنگام كه تصميم گرفتند و نقشه مىكشيدند» كه چگونه آن را اجرا كنند (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ).
بنابراين تنها وحى الهى است كه اين گونه خبرها را در اختيار تو گذارده است.
(آيه 103)
با اين حال مردم با ديدن اين همه نشانههاى وحى و شنيدن اين اندرزهاى الهى مىبايست ايمان بياورند و از راه خطا بازگردند، ولى اى پيامبر «هر چند تو اصرار داشته باشى (بر اين كه آنها ايمان بياورند) اكثرشان ايمان نمىآورند»! (وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 104)
سپس اضافه مىكند: اينها در واقع هيچ گونه عذر و بهانهاى براى عدم پذيرش دعوت تو ندارند زيرا علاوه بر اين كه نشانههاى حق در آن روشن است، «تو هرگز از آنها اجر و پاداشى در برابر آن نخواستهاى» كه آن را بهانه مخالفت نمايند (وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اين دعوتى است عمومى و همگانى و تذكرى است براى جهانيان» و سفره گستردهاى است براى عام و خاص و تمام انسانها! (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html
پاسخ : صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف
قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ
اذْهَبُوا۟ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ
ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا۟ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰيَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِيٓ إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَٰنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِيٓ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ
با توجه به آیات فوق و آیات روزهای قبل، ادبیات حضرت یوسف و ادبش واقعا فوق العادست، و واقعا جای درس گرفتن داره.
حضرت یوسف با اینکه یک پیامبره و از لحاظ دنیایی هم به مقامات زیاد مادی رسیده اما در مقابل برادرانش (برادرانی که به او ظلم کرده اند) به شدت مودبانه و مهربانانه رفتار میکنه، در برابر پدر و مادرش خضوع نشان میده و از همه جالب تر ادب و خضوع و ادبیات حضرت، در برابر خداست که چطور همه چیز را از خدا میداند و با وجود این همه مقامات معنوی و مادی، به نفسش در برابر آینده اعتماد ندارد و آینده اش را نیز از خود خدا میخواهد.
صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَكَأَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ(105)
و چه بسيار نشانهها در آسمانها و زمين است كه بر آنها ميگذرند در حالي كه از آنها روي برميگردانند(105)
وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ(106)
و بيشترشان به خدا ايمان نميآورند جز اينكه [با او چيزي را] شريك ميگيرند(106)
أَفَأَمِنُوٓا۟ أَن تَأْتِيَهُمْ غَٰشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(107)
آيا ايمنند از اينكه عذاب فراگير خدا به آنان دررسد يا قيامت در حالي كه بيخبرند بناگاه آنان را فرا رسد(107)
قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِيٓ أَدْعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ عَلَيٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَٰنَ اللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(108)
بگو اين است راه من كه من و هر كس پيرويام كرد با بينايي به سوي خدا دعوت ميكنيم و منزه استخدا و من از مشركان نيستم(108)
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِيٓ إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَيٰٓ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْا۟ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(109)
و پيش از تو [نيز] جز مرداني از اهل شهرها را كه به آنان وحي ميكرديم نفرستاديم آيا در زمين نگرديدهاند تا فرجام كساني را كه پيش از آنان بوده اند بنگرند و قطعا سراي آخرت براي كساني كه پرهيزگاري كردهاند بهتر است آيا نميانديشيد(109)
حَتَّيٰٓ إِذَا اسْتَئَْسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوٓا۟ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا۟ جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَآءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(110)
تا هنگامي كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده ياري ما به آنان رسيد پس كساني را كه ميخواستيم نجات يافتند و[لي] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد(110)
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَيٰ وَلَٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(111)
به راستي در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرتي استسخني نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آنچه [از كتابهايي] است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براي مردمي كه ايمان ميآورند رهنمود و رحمتي است(111)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓر تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ وَالَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ(1)
الف لام ميم راء اين است آيات كتاب و آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده حق است ولي بيشتر مردم نميگروند(1)
اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَٰوَٰتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ(2)
خدا [همان] كسي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براي مدتي معين به سير خود ادامه ميدهند [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير ميكند و آيات [خود] را به روشني بيان مينمايد اميد كه شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل كنيد(2)
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنْهَٰرًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي الَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(3)
و اوست كسي كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه ميوهاي در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب ميپوشاند قطعا در اين [امور] براي مردمي كه تفكر ميكنند نشانه هايي وجود دارد(3)
صدق الله العلي العظيم