پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# شهاب مقربین
رویاها نیز پیر می شوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش می آیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دستشان داشتم ..
از ما کدام یک پیش تر از پا خواهیم افتاد
رویاها ، که سایه ام می انگارند ؟
یا من ، که واقعیتشان پنداشته ام ؟
===
تصویرت را در آب دیدم
تو رفتی
من به دنبال رودخانه راه افتادم ..
===
در ظلمات مانده بودم
بوی تو پیچید در دلم
روشن شد همه جا
تو را دیدم
بوی تو رفت و رفت
محبوبه شب ام
کاش
در ظلمات مانده بودم ..
===
نیمهات را گم کردهای
ماه تنگدل ؟
صبور باش
نیمهی ماه به سراغت میآید
و تو را کامل خواهد کرد ..
نیمهی من
برنخواهد گشت ..
===
وقتی به مرگ فکر میکنم
میدانم
باید به زندگی فکر کرد ..
وقتی به زندگی فکر میکنم
میدانم
چیز دیگری نیست
باید به تو فکر کنم ..
وقتی به تو فکر میکنم
نمیدانم
چه کنم ..
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
دریا عمیق است
تنهایی عمیقتر
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم ..
===
کسی به در کوبید
بلند شد
موهایش را مرتب کرد
در را باز کرد
باد بود ..
برگشت
آشفته مو ..
===
از سیاره ای دور
دور
دور
با تو حرف می زنم
کجا بردی دل بی صاحب مرا ..
===
ای کاش درخت بودم
زبانم زبان سکوت بود
تا سکوت تورا می فهمیدم
مثل زبان گنجشکی تنها
که حرف پاییز را فهمیده است ..
===
می پرسم چرا چرا چرا ؟
و صـورتم را در دست هایم پنهان می کنم
چرا این دست ها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردن صورتم ؟
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
گوشي را بردار
دارد دلم زنگ ميزند ..
از آهن نيست اما
در هواي تو
خيس از باراني که ميداني
از آسمان کجا باريدهاست
دارد زنگ ميزند ..
گوش کن
چگونه از هميشه بلندتر
مانند طنينِ يک فرياد
صداي زنگ پيچيده در اتاقت ..
دلم دارد زنگ ميزند
گوشي را بردار ..
===
از پس اينهمه برف
كه در دلم باريد
بوي تو میآید ..
گل كاشتی بهار !
===
پنجره خوابیده است ..
آرام باش
پردهها خوابیدهاند
حرف نزن
حتا اگر برف صدا کند
و پردهها و پنجره پلکهاشان را باز کنند
تو حرف نزن
دنیا خوابیده است
و در رویایی بیپایان انگار
آرام گرفته
آرام بگیر
شاید دنیا دارد رویای ما را میبیند ..
===
دست سردم
از چه میلرزی
پنجره را ببند
مداد را بردار
دوباره شعرهای عاشقانه بنویس !!
نه ..
این زمستان از پنجره نیامده است ..
===
جوانيام
گوشهي آغوش تو بود
لحظهاي صبر اگر ميکردي
پيدايش ميکردم ..
آغوشت را باز کردي
براي رفتنام
شايد حق با تو بود
من دير شده بودم ..
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
تو می روی...
تمام برف پاکن ها
برایت دست تکان می دهند...
رضا ثروتی
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# میلاد تهرانی
من دير زمانيست،
خدا را در آغوش فشرده ام!
من سال ها
در بهشت مي زيسته ام
بي ترديد ، بي دلهره ، بي عذاب ِ کارهاي نکرده
من سال هاست که ديگر...
به گناه اعتقادي ندارم!!!
===
از روزی که
تو، پا به زمین گذاشتی
گرم شدنش آغاز شد!
و هنوز دانشمندان در پی اینند،
که چرا یخ های قطب جنوب…
آب می شوند؟!!
===
از روزی که به تو آموخته اند
بیماری ” عشق ” از ” وبــا ” خطرناکتر است ،
احساسم را با آب معدنی می شویم
و قلبم را روزی سه بار
ضدعفونی می کنم !
پس …
جای نگرانی نیست !!!
===
مي آيي عاشق مي كني
محو مي شوي
تا فراموشت مي كنم
دوباره مي آيي
تازه مي كني خاطرات را
محو مي شوي
به راستي كه سراب از تو با ثبات تر است!!!
===
چگونه مي خواهي دوستت دارم هايت را...
باور كند؟!
وقتي رد دندان هاي من را
گوشه ي شكلات هديه ي تو
در روز عشاق مي بيند؟!
كاش مي فهميدي كاغذ كادو را
مخفيانه باز كرده ام!!!
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
خورشید سعادت را
بر آسمان خانه شما می بینم.
صبور باش...
تیره ترین ابر ها هم،
چند روزی بیشتر
دوام نمی آورند!!!
===
دهان که به سخن باز کرد
بوی رفتن را احساس کردم !
و من چه کودکانه فکر می کردم
با آدامس نعنایی...
می شود سرنوشت را تغییر داد !!!
===
بیایید در نامه هایمان برای خداوند
کلمات را صادقانه بنویسیم
چون او خوب می داند
که چه وقت "نماز" ؛
اشتباه چاپی "نیاز " می شود!
===
خوش به حال آنها که...
دندان عقلشان را کشیده اند !
گاهی که به اطرافم فکر می کنم...
فکم تیر می کشد!!!
===
اگر قدر ثانیه های
بدون بازگشت را می دانستند
و از قله های باشکوه موفقیت
چیزی شنیده بودند؛
هیچ گاه ...
برای در چاله مانده؛
چاه را توصیف نمی کردند!!!
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
اگر بخواهم صادق باشم
ديگر
به دنبال کسی که درکم بکند نيستم !
من از ابتدای کودکی روروَکم را شکستم
تا روی پاهای خودم بايستم !!!
===
به سلام ها دل نمی بندم،
از خداحافظی ها غمگین نمی شوم،
دیگر عادت کرده ام
به تکرار یکنواخت دوری و دوستی
خورشید و ماه
===
قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق.
مرا در خود کشیده ای
برمودای من!!!
===
به کدامین کتاب مقدس دنیا
سوگند بخورم؟
که از یاد عاشقان واقعی ات
نخواهی رفت؛
حتی اگر تو را...
به آخرین صفحات تاریخ
تبعید کرده باشند
===
او که سیبی از شاخه چید،
تا بگوید: “دوستت دارم!”
شرمسار عشق شد
…
من که کاری نکرده بودم
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
قرارمان سالها بعد...
موزه ی حیات وحش!
دیشب،
قلبم را تاکسیدرمی کردم!!!
===
آن گاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خداوند
بهترین های دنیا را...
تنها آفریده است!!!
===
من و تو که دیگر خوب می دانیم
جمعه سال هاست که هیچ داستان خوشایندی ندارد
پس بیا از همین الان
به استقبال عصر دلگیر جمعه برویم
===
آخرین ها،
همیشه آدم را به فنا می دهند!
پُک آخر...
پیک آخر...
و دیدار آخر
===
ساعت از نیمه گذشته است
و من به این می اندیشم:
"اگر کاری که عشق با من کرد
با تو می کرد،
چند روز دوام می آوردی؟!"
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
نه عزیز من...
آنهایی که عاشقت شده اند،
اعصابم را خورد نمی کنند،
اعتماد به نفسم را بالا می برند
===
کوتاه ترین شب ها هم
بی تو نمی گذشت...
رحم کن عشق من
امشب شبِ یلداست
===
خداوند نمی خواهد ما به هم برسیم!
شاید تنها دلیلش این باشد که
اگر کنارم باشی،
دیگر هیچ وقت، هیچ چیز
از او نخواهم خواست
===
من بارها،
از باز کردن گره تمام مشکلات
لذت برده ام اما...
باور کن هیچ کدامشان،
آرامش بخش تر از
بستنِ گره لباس تو نبوده است!!!
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# بهمن عطایی
از معجزاتش این بود
که آغوشش
عصر جمعه نداشت
===
از ما که گذشت،
به شما اگر رسید،
به جای ما،
روزی
هزار وعده،
دوستش داشته باشید...
===
سینههایت قلبِ کتاب مقدس ِتنت!
سینههایت
یاسین!...
===
دستانت آلودهاند
به اشک من!
اما
از نظر تمام دادگاههای جهان
تو بیگناهی!
===
از تمام
پوشیدنی های زمستانی
من عاشقم به
آغوش تو!