یک فنجان سکوت لطفــــا ً !
گوش هایم دیگر توان ِ شنیدن ندارنـــد ...
نمایش نسخه قابل چاپ
یک فنجان سکوت لطفــــا ً !
گوش هایم دیگر توان ِ شنیدن ندارنـــد ...
بـا بـعـضـیـا اصـلاً نـمـیـشـه مــعــمـــولــــی بـود !
یـا بـایـد نـزدیـکـتـریــنـت بـاشـن ، یـا اصـلاً تـو زنــدگــیــت نـبـاشـن ... !
- - - به روز رسانی شده - - -
به خــــــدا بگویید :
من ترک تحصیل کرده ام !
دیگر امتحان نگیرد ... !!!
قـــدم نزن
این جـــا…
این شعـــر ها ،
آن قدر بآرانی اند
که می ترســم تمام لحظه هایتـــ خیس بــآران شوند…!
.
.
طوماری از حرف های دلم را برایت نوشتم،
هرلحظه که می گذرد و تو نمی آیی خط به خطش را پاک می کنم، زودتر بیا تا خط های آخرش را بخوانی!
پاک کن از چهره اشکت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو
ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا
با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست
مــــرد نــیـــسـتــم امــا حـــرفــم یـــکی اسـتــــ . . . !
”تـــــو”. . . !!
به هیچکس در این دنیا دل نبند ،
حتی سایه ات
به هنگام تاریکی تو را ترک می کند
ﺭﺍﺣﺖ ﻧﻮﺷﺘﯿﻢ : « ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩ » !
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ !
http://static.cloob.com//public/user...2e918d72a2-425
http://static.cloob.com//public/user...a1ae3d453e-425خدا پرسید میخوری یا میبری؟
ومن گرسنه پاسخ دادم میخورم
چه میدانستم لذت ها را میبرند،حسرتها را میخورند....؟