پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 41)- سپس رو به سوى دو رفيق زندانى كرد و چنين گفت: «اى دوستان زندانى من! اما يكى از شما (آزاد مىشود، و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد» (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً).
«اما نفر ديگر به دار آويخته مىشود و (آنقدر مىماند كه) پرندگان آسمان از سر او مىخورند»! (وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ).
سپس براى تأكيد گفتار خود اضافه كرد: «اين امرى را كه شما در باره آن از من سؤال كرديد و استفتاء نموديد حتمى و قطعى است» (قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ).
اشاره به اين كه اين يك تعبير خواب ساده نيست، بلكه از يك خبر غيبى كه به تعليم الهى يافتهام مايه مىگيرد، بنابراين جاى ترديد و گفتگو ندارد.
(آيه 42)- اما در اين هنگام كه احساس مىكرد اين دو به زودى از او جدا خواهند شد، براى اين كه روزنهاى به آزادى پيدا كند، و خود را از گناهى كه به او نسبت داده بودند تبرئه نمايد «به يكى از آن دو رفيق زندانى كه مىدانست آزاد خواهد شد سفارش كرد كه نزد مالك و صاحب اختيار خود (شاه) از من سخن بگو» تا تحقيق كند و بىگناهى من ثابت گردد (وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ).
اما اين «غلام فراموشكار» آنچنان كه راه و رسم افراد كم ظرفيت است كه چون به نعمتى برسند صاحب نعمت را به دست فراموشى مىسپارند بكلى مسأله يوسف را فراموش كرد قرآن مىگويد: «شيطان يادآورى از يوسف را نزد صاحبش از خاطر او برد» (فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ).
و به اين ترتيب، يوسف به دست فراموشى سپرده شد «و چند سال در زندان باقى ماند» (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ).
در باره سالهاى زندان يوسف گفتگوست ولى مشهور اين است كه مجموع زندان يوسف 7 سال بوده، ولى بعضى گفتهاند قبل از ماجراى خواب زندانيان 5 سال در زندان بود و بعد از آن هم هفت سال ادامه يافت. سالهايى پررنج و زحمت اما از نظر ارشاد و سازندگى پربار و پربركت.
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
(آيه 43)- ماجراى خواب سلطان مصر! يوسف سالها در تنگناى زندان به صورت يك انسان فراموش شده باقى ماند، تنها كار او خودسازى، و ارشاد و راهنمايى زندانيان بود.
تا اين كه يك حادثه به ظاهر كوچك سرنوشت او را تغيير داد، نه تنها سرنوشت او كه سرنوشت تمام ملت مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت.
پادشاه مصر كه مىگويند نامش «وليد بن ريّان» بود- و عزيز مصر وزير او محسوب مىشد- خواب ظاهرا پريشانى ديد، و صبحگاهان تعبير كنندگان خواب و اطرافيان خود را حاضر ساخت و چنين «گفت: من در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله كرد و آنها را مىخورند، و نيز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده را ديدم» كه خشكيدهها بر گرد سبزها پيچيدند و آنها را از ميان بردند (وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ).
سپس رو به آنها كرد و گفت: «اى جمعيت اشراف! در باره خواب من نظر دهيد اگر قادر به تعبير خواب هستيد» (يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ).
(آيه 44)- ولى حواشى سلطان بلافاصله «اظهار داشتند كه: اينها خوابهاى پريشان است و ما به تعبير اين گونه خوابهاى پريشان آشنا نيستيم»! (قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ).
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-3.html
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
http://uc-njavan.ir/images/gt2dxpsrognexzwdpk.gif
پروردگارا! درود و تحیت فرست بر حضرت محمد(ص)
که او بر وحی تو,امین است و شریف تر و بزرگتر از
تمام خلق توست و اوست امام و پیشوای رحمت
و فیض و واسطه و خیرات عالم و مفتاح برکات
برتمام خلق
-------------------------------------------------------
بخشی ار ترجمه دعای دوم صحیفه سجادیه
دعای ان حضرت درباره درود بر رسول خدا(ص)
مهدی الهی قمشه ای
-------------------------------------------------------
پاسخ : صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
رمز موفقیت
امام جواد (علیه السلام) :
المُؤْمِنُ یَحْتاجُ إلَی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٌ مِنَ اللهِ، وَواعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٌ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ
مؤمن نیازمند سه ویژگی است: توفیقی الهی، واعظی درونی و پذیرش نصیحتِ کسی که او را نصیحت میکند
A Muslim believer needs to have these three virtues: success granted by Allah, an internal admonisher, and the spirit of listening to one who advises him.
منتهیالآمال، ج 2، ص 554
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 45)- در اينجا ساقى شاه كه سالها قبل از زندان آزاد شده بود به ياد خاطره زندان و تعبير خواب يوسف افتاد.
همچنان كه آيه مىگويد: «و يكى از آن دو كه نجات يافته بود- و بعد از مدتى به خاطرش آمد- گفت: من شما را از تعبير اين خواب خبر مىدهم، مرا (به سراغ استاد ماهر اين كار كه در گوشه زندان است) بفرستيد» تا خبر صحيح دست اول را براى شما بياورم (وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ).
اين سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت و همگى چشمها را به ساقى دوختند سر انجام به او اجازه داده شد كه هر چه زودتر دنبال اين مأموريت برود.
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 46)- ساقى به زندان و به سراغ دوست قديمى خود يوسف آمد، همان دوستى كه در حق او بىوفايى فراوان كرده بود اما شايد مىدانست بزرگوارى يوسف مانع از آن خواهد شد كه سر گله باز كند.
رو به يوسف كرد و چنين گفت: «يوسف! اى مرد بسيار راستگو! در باره اين خواب اظهار نظر كن كه كسى در خواب ديده است كه هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را مىخورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده» كه دومى بر اولى پيچيده و آن را نابوده كرده است (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ).
«شايد من به سوى اين مردم باز گردم، باشد كه آنها از اسرار اين خواب آگاه شوند» (لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ).
(آيه 47)- به هر حال يوسف بىآنكه هيچ قيد و شرطى قائل شود و يا پاداشى بخواهد فورا خواب را به عالىترين صورتى تعبير كرد، تعبيرى گويا و خالى از هرگونه پرده پوشى، و توأم با راهنمايى و برنامهريزى براى آينده تاريكى كه در پيش داشتند، «او چنين گفت: هفت سال پىدرپى بايد با جديت زراعت كنيد (چرا كه در اين هفت سال بارندگى فراوان است) ولى آنچه را درو مىكنيد به صورت همان خوشه در انبارها ذخيره كنيد، جز به مقدار كم و جيرهبندى كه براى خوردن نياز داريد» (قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ).
(آيه 48)- «پس از آن، هفت سال سخت (و خشكى و قحطى) مىآيد، كه آنچه را براى آن سالها ذخيره كردهايد، مىخورند» (ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ).
ولى مراقب باشيد در آن هفت سال خشك و قحطى نبايد تمام موجودى انبارها را صرف تغذيه كنيد، بلكه بايد «مقدار كمى كه (براى بذر) ذخيره خواهيد كرد» براى زراعت سال بعد كه سال خوبى خواهد بود نگهدارى نماييد (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ).
(آيه 49)- اگر با برنامه و نقشه حساب شده اين هفت سال خشك و سخت را پشت سر بگذاريد ديگر خطرى شما را تهديد نمىكند، «سپس سالى فرا مىرسد كه باران فراوان نصيب مردم مىشود» (ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ).
«و در آن سال (نه تنها كار زراعت خوب مىشود بلكه) مردم عصاره (ميوهها و دانههاى روغنى را) مىگيرند» و سال پربركتى است (وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ).
تعبيرى كه يوسف براى اين خواب كرد چقدر حساب شده بود! در حقيقت يوسف يك معبر ساده خواب نبود، بلكه يك رهبر بود كه از گوشه زندان براى آينده يك كشور برنامهريزى مىكرد و يك طرح چند مادهاى حد اقل پانزده ساله به آنها ارائه داد و اين تعبير و طراحى براى آينده موجب شد كه هم مردم مصر از قحطى كشنده نجات يابند و هم يوسف از زندان و هم حكومت از دست خودكامگان!
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 50)- تبرئه يوسف از هرگونه اتهام! تعبيرى كه يوسف براى خواب شاه مصر كرد اجمالا به او فهماند كه اين مرد يك غلام زندانى نيست بلكه شخص فوق العادهاى است كه طى ماجراى مرموزى به زندان افتاده است لذا مشتاق ديدار او شد اما نه آنچنان كه غرور و كبر سلطنت را كنار بگذارد و خود به ديدار يوسف بشتابد بلكه «پادشاه گفت: او را نزد من آوريد!» (وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ).
«ولى هنگامى كه فرستاده او نزد يوسف آمد (به جاى اين كه دست و پاى خود را گم كند كه بعد از سالها در سياه چال زندان بودن اكنون نسيم آزادى مىوزد به فرستاده شاه جواب منفى داد و) گفت: (من از زندان بيرون نمىآيم) به سوى صاحبت بازگرد و از او بپرس آن زنانى كه (در قصر عزيز مصر وزير تو) دستهاى خود را بريدند به چه دليل بود»؟ (فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ).
او نمىخواست ننگ عفو شاه را بپذيرد و پس از آزادى به صورت يك مجرم يا لااقل يك متهم كه مشمول عفو شاه شده است زندگى كند. او مىخواست نخست بىگناهى و پاكدامنيش كاملا به ثبوت رسد، و سر بلند آزاد گردد.
سپس اضافه نمود اگر توده مردم مصر و حتى دستگاه سلطنت ندانند نقشه زندانى شدن من چگونه و به وسيله چه كسانى طرح شد «اما پروردگار من از نيرنگ و نقشه آن زنان آگاه است» (إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ).
(آيه 51)- فرستاده مخصوص به نزد شاه برگشت و پيشنهاد يوسف را بيان داشت، اين پيشنهاد كه با مناعت طبع و علوّ همت همراه بود او را بيشتر تحت تأثير عظمت و بزرگى يوسف قرار داد لذا فورا به سراغ زنانى كه در اين ماجرا شركت داشتند فرستاد و آنها را احضار كرد، رو به سوى آنها كرد و «گفت: بگوييد ببينم در آن هنگام كه شما تقاضاى كامجويى از يوسف كرديد جريان كار شما چه بود»؟! (قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ).
در اينجا وجدانهاى خفته آنها يك مرتبه در برابر اين سؤال بيدار شد و همگى متفقا به پاكى يوسف گواهى دادند و «گفتند: منزه است خداوند ما هيچ عيب و گناهى در يوسف سراغ نداريم» (قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ).
همسر عزيز مصر كه در اينجا حاضر بود احساس كرد موقع آن فرا رسيده است كه سالها شرمندگى وجدان را با شهادت قاطعش به پاكى يوسف و گنهكارى خويش جبران كند، بخصوص اين كه او بزرگوارى بىنظير يوسف را از پيامى كه براى شاه فرستاده بود درك كرد چرا كه در پيامش كمترين سخنى از وى به ميان نياورده و تنها از زنان مصر بطور سر بسته سخن گفته است.
يك مرتبه، گويى انفجارى در درونش رخ داد. قرآن مىگويد: «همسر عزيز مصر فرياد زد: الآن حق آشكار شد، من پيشنهاد كامجويى به او كردم او راستگو است» و من اگر سخنى در باره او گفتهام دروغ بوده است دروغ! (قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 52)- همسر عزيز در ادامه سخنان خود چنين گفت: «من اين اعتراف صريح را به خاطر آن كردم كه (يوسف) بداند در غيابش نسبت به او خيانت نكردم» (ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ).
چرا كه من بعد از گذشتن اين مدت و تجربياتى كه داشتهام فهميدهام «خداوند نيرنگ و كيد خائنان را هدايت نمىكند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ).
آغاز جزء سيزدهم قرآن مجيد
ادامه سوره يوسف
(آيه 53)- باز ادامه داد: «من هرگز نفس سركش خويش را تبرئه نمىكنم چرا كه (مىدانم) اين نفس اماره ما را به بديها فرمان مىدهد» (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ).
«مگر آنچه پروردگارم رحم كند» و با حفظ و كمك او مصون بمانيم (إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي).
و در هر حال در برابر اين گناه از او اميد عفو و بخشش دارم «چرا كه پروردگارم غفور و رحيم است» (إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ).
شكست همسر عزيز مصر كه نامش «زليخا» يا «راعيل» بود در مسير گناه باعث تنبه او گرديد، و از كردار ناهنجار خود پشيمان گشت و روى به درگاه خدا آورد.
و خوشبخت كسانى كه از شكستها، پيروزى مىسازند و از ناكاميها كاميابى، و از اشتباهات خود راههاى صحيح زندگى را مىيابند و در ميان تيره بختيها نيكبختى خود را پيدا مىكنند.
(آيه 54)- يوسف خزانهدار كشور مصر مىشود! در شرح زندگى پرماجراى يوسف، اين پيامبر بزرگ الهى به اينجا رسيديم كه سر انجام پاكدامنى او بر همه ثابت شد و حتى دشمنانش به پاكيش شهادت دادند، و ثابت شد كه تنها گناه او كه به خاطر آن، وى را به زندان افكندند چيزى جز پاكدامنى و تقوا و پرهيزكارى نبوده است.
در ضمن معلوم شد اين زندانى بىگناه كانونى است از علم و آگاهى و هوشيارى، و استعداد مديريت در يك سطح بسيار عالى.
در دنبال اين ماجرا، قرآن مىگويد: «و ملك دستور داد او را نزد من آوريد، تا او را مشاور و نماينده مخصوص خود سازم» و از علم و دانش و مديريت او براى حل مشكلاتم كمك گيرم (وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي).
نماينده ويژه «ملك» وارد زندان شد و به ديدار يوسف شتافت و اظهار داشت كه او علاقه شديدى به تو پيدا كرده است برخيز تا نزد او برويم.
يوسف به نزد ملك آمد و با او به گفتگو نشست «هنگامى كه ملك با وى گفتگو كرد (و سخنان پرمغز و پرمايه يوسف را كه از علم و هوش و درايت فوق العادهاى حكايت مىكرد شنيد، بيش از پيش شيفته و دلباخته او شد و) گفت:
تو امروز نزد ما داراى منزلت عالى و اختيارات وسيع هستى و مورد اعتماد و وثوق ما خواهى بود» (فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ).
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 55)- تو بايد امروز در اين كشور، مصدر كارهاى مهم باشى و بر اصلاح امور همت كنى، يوسف پيشنهاد كرد، خزانهدار كشور مصر باشد و «گفت: مرا در رأس خزانهدارى اين سرزمين قرار ده چرا كه من هم حافظ و نگهدار خوبى هستم و هم به اسرار اين كار واقفم» (قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ).
يوسف مىدانست يك ريشه مهم نابسامانيهاى آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصاديش نهفته است، اكنون كه آنها به حكم اجبار به سراغ او آمدهاند، چه بهتر كه نبض اقتصاد كشور مصر، مخصوصا مسائل كشاورزى را در دست گيرد و به يارى مستضعفان بشتابد، از تبعيضها تا آنجا كه قدرت دارد بكاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگيرد، و به وضع بىسر و سامان آن كشور پهناور سامان بخشد.
ضمنا تعبير «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» دليل بر اهميت «مديريت» در كنار «امانت» است و نشان مىدهد كه پاكى و امانت به تنهايى براى پذيرش يك پست حساس اجتماعى كافى نيست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مديريت نيز لازم است.
(آيه 56)- به هر حال حال، خداوند در اينجا مىگويد: «و اين چنين ما يوسف را بر سرزمين مصر، مسلط ساختيم كه هرگونه مىخواست در آن تصرف مىكرد» (وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ).
آرى «ما رحمت خويش و نعمتهاى مادى و معنوى را به هر كس بخواهيم و شايسته بدانيم مىبخشيم» (نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ).
«و ما هرگز پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد» (وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).
و اگر هم به طول انجامد سر انجام آنچه را شايسته آن بودهاند به آنها خواهيم داد كه در پيشگاه ما هيچ كار نيكى به دست فراموشى سپرده نمىشود.
(آيه 57)- ولى مهم اين است كه تنها به پاداش دنيا قناعت نخواهيم كرد «و پاداشى كه در آخرت به آنها خواهد رسيد بهتر و شايسته تر است براى كسانى كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
(آيه 58)- پيشنهاد تازه يوسف به برادران: سر انجام همان گونه كه پيش بينى مىشد، هفت سال پىدرپى وضع كشاورزى مصر بر اثر بارانهاى پربركت و فراوانى آب نيل كاملا رضايت بخش بود، و يوسف دستور داد مردم مقدار مورد نياز خود را از محصول بردارند و بقيه را به حكومت بفروشند و به اين ترتيب، انبارها و مخازن از آذوقه پر شد.
اين هفت سال پربركت و وفور نعمت گذشت، و قحطى و خشكسالى چهره عبوس خود را نشان داد، و آنچنان آسمان بر زمين بخيل شد كه زرع و نخيل لب تر نكردند، و مردم از نظر آذوقه در مضيقه افتادند و يوسف نيز تحت برنامه و نظم خاصى كه توأم با آينده نگرى بود غلّه به آنها مىفروخت و نيازشان را به صورت عادلانهاى تأمين مىكرد.
اين خشكسالى منحصر به سرزمين مصر نبود، به كشورهاى اطراف نيز سرايت كرد، و مردم «فلسطين» و سرزمين «كنعان» را كه در شمال شرقى مصر قرار داشتند فرا گرفت، و «خاندان يعقوب» كه در اين سرزمين زندگى مىكردند نيز به مشكل كمبود آذوقه گرفتار شدند، و به همين دليل يعقوب تصميم گرفت، فرزندان خود را به استثناى «بنيامين» كه به جاى يوسف نزد پدر ماند راهى مصر كند.
آنها با كاروانى كه به مصر مىرفت به سوى اين سرزمين حركت كردند و به گفته بعضى پس از 18 روز راهپيمايى وارد مصر شدند.
طبق تواريخ، افراد خارجى به هنگام ورود به مصر بايد خود را معرفى مىكردند تا مأمورين به اطلاع يوسف برسانند، هنگامى كه مأمورين گزارش كاروان فلسطين را دادند، يوسف در ميان درخواست كنندگان غلات نام برادران خود را ديد، و آنها را شناخت و دستور داد، بدون آن كه كسى بفهمد آنان برادر وى هستند احضار شوند و آن چنانكه قرآن مىگويد: «و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند او آنها را شناخت، ولى آنها وى را نشناختند» (وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
آنها حق داشتند يوسف را نشناسند، زيرا از يك سو سى تا چهل سال از روزى كه او را در چاه انداخته بودند تا روزى كه به مصر آمدند گذشته بود، و از سويى ديگر، آنها هرگز چنين احتمالى را نمىدادند كه برادرشان عزيز مصر شده باشد. اصلا احتمال حيات يوسف پس از آن ماجرا در نظر آنها بسيار بعيد بود.
به هر حال آنها غلّه مورد نياز خود را خريدارى كردند.