تو قلب منو شکستی،
ولی حالا هر تکه اش جداگانه ترا دوست داره.
نمایش نسخه قابل چاپ
تو قلب منو شکستی،
ولی حالا هر تکه اش جداگانه ترا دوست داره.
این چقدر ظالمانه هست که
میگویند : قضاوت را دوست نداریم قضاوت کردن کار بدیست!
اما در همان لحظه در مورد کسی قضاوت میکنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!
و چقدر بدتر می باشد
زمانی که میگوییم ( میگویند : قضاوت را دوست نداریم قضاوت کردن کار بدیست!
اما در همان لحظه در مورد کسی قضاوت میکنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!! ) و در همان لحظه قضاون میکنم!!!
چقدر ظلم است ... چقدر بد است؟!؟!؟!؟!؟!؟!
حیف من !!!
حیف این احساس من!!!
حیف این صداقت من !!!
حیف این وقته من !!!
که برای انسان های قدر نشناس صرف کردم !!!
حیف ....واقعا حیف....
زندگی سخت ساده است
خطر کن
وارد بازی شو
چه چیزی از دست میدهی
با دستهای تهی آمده ایم
و با دستهای تهی خواهیم رفت
نه، چیزی نیست که از دست بدهیم
فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند
تا سر زنده باشیم
تا ترانه ای زیبا بخوانیم
وفرصت به پایان خواهد رسید
آری، اینگونه است که هر لحظه مغتنم است
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی…
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
نیا باران ، زمین جای قشنگی نیست!
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که دریا، جد تو در یک تبانی ماهی بیچاره را در دام ماهیگیر می راند.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که گل در عقد زنبور است،
... یک طرف سودای بلبل،
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد.
نیا باران!!!!
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که ای باران پشیمان میشوی از آمدن،
در ناودانها گیر خواهی کرد،
پس آنگه آرزوی خورشید، خواهی داشت.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که اینجا جمعه بازار است؛
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند،
در اینجا قدر مردم را به زر اندازه میگیرند،
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند.
نیا باران... زمین ناپاک و مردمانش شکوه از آسمان دارند.....
نیا باران .. همان دستان نامردی که رو به آسمان بهر دعا دارند... همان بودند که خنجر بر پشت سرو نقش عشق کوبیدند....
نبار بر این زمین و مردمانش، که تو پاکی و آلوده می گردی....
نیا باران ، نیا باران...
اما اینم درسته...
همه چیز خسته ام کرده بود. از خدا دلگیر شده بودم .که چرا روزگارم اینطوریست؟ حوصله ام سر رفته بود. رفتم توی آشپزخانه. برای مادر بزرگ توضیح میدادم که چگونه همه چیز ایراد دارد ... زندگی، خانواده،کار، دوستان و ....مادر بزرگ که مشغول پختن کیک بود همان طور که کار می کرد بی توجه بهم پرسید که کیک دوست داری؟ پاسخ دادم: البته که دوست دارم.چه طور مگه؟ـپرسید روغن چه طور؟ـ نه!ـ و حالا دو تا تخم مرغ؟ـ نه مادر بزرگ! من چی میگم ،شما چی میگین؟!ـ آرد چی؟ از آرد خوشت میآید؟ جوش شیرین چه طور؟ـ نه مادر بزرگ! حالم از همهشان به هم می خورد. اصلا به حرفهایم گوش کردین!؟ـ سرش را بلند کرد. با نگاهی آرام گفت: درست است که همه این چیزها به تنهایی بد به نظر میرسند، اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست میشود.
خداوند هم به همین ترتیب عمل میکند. خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او میداند که وقتی همه این سختیها را به درستی در کنار هم قرار دهد نتیجه همیشه خوب است. تنها به خدا توکل کن. در نهایت همه این پیش آمدها با هم به یک نتیجه فوق العاده میرسند
جنگل ثمر نداشت ، تبر اختراع شدشیطانخبر نداشت، بشر اختراع شد
« هابیل » ها مزاحم « قابیل » میشدند
افسانه ی « حقوق بشر » اختراع شد
مـردم خیال فخر فروشی نداشتند
شیـئی شبـیه سكه ی زر اختراع شد
فكر جنایت از سر آدم نمیگذشت
تا اینكه تیغ و تیر و سپر اختراع شد
با خواهش جماعـت علاف اهل دل
چیزی به نام شعر و هنر اختراع شد
اینگونه شد كه مخترع از خیر ما گذشت
اینگونه شد كه حضرت « شر » اختراع شد
دنیا به كام بود و … حقیقت؟! مورخان !
ما را خبر كنید؛ اگر اختراع شد
دل تنگی:
من امروز دلم گرفته میخوام از دل تنگی هام بگم
دلم برا لبخندها وخنده های مفت و بی منت تنگ شده
دلم برا بچه بودن تنگ شده
دلم برا آزاد بودن تنگ شده
دلم برا رفتن تو دل کوه تنگ شده
دلم برای داد زدن بدون اینکه کسی صدات را بشنوه تنگ شده
دلم برا بارون تنگ شده
دلم برا گریه زیره بارون تنگ شده
اصلا یک کلام دلم برا گریه و جیغ زدن تنگ شده
اما.........................
اینجا اسمان ابریست انجا رانمیدانم
اینجا شده پاییز انجا را نمیدانم
اینجا فقط رنج است انجا را نمیدانم
اینجا دلی تنگ است انجا را نمیدانم
بــرایِ بــالا رفـتــن از بـعــضــی پـلـه هـایِ زنــدگـی
بــایــد تــاوان هـــای سـخـتــی داد . . . . . !
http://www.speakfa.com/i/attachments...1864_large.jpg
رسیده ام ،،،،،،،،،
به حس برگی که میداند،،
باد از هر سو بیاید ،،،، سرانجامش،،،
*****افتادن است!!!!!!!!!!!!!!
ما را از کودکی
به جدایی ها عادت داده اند
همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند:
خوب ها / بدها
پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد مظلومیت خاصی دارد! باز گذاشتن در قفسش توهینی است به او!
در قفس را ببند تا زندان دلیل زمینگیر شدنش باشد. نه پر و بال ریخته اش!!
انگار معرفت را خیلی ها از گل سرخ آموختند
در ظاهر زیبا و مهربان اند
اما
نزدیکشان که می شوی ،از تیغ بی مهری ها و تظاهر در امان نخواهی بود...
گاهی سرسری رد شو..
زندگی کن…
چرا که..
“دقت” .. “دق ات” میدهد..
دارم راه برگشتو گم می کنم
به بن بست رسیدم بگو من کجام
میخوام حس کنم باز نزدیکمی
بگو از کدوم جاده سمتت بیام
من این روزا حالو روزم بده
به هر کی که شد غیر تو رو زدم
فقط از یه دنیا تو موندی برام
مبادا تو هم رو بگیری ازم
باید راهی سمت تو پیدا کنم
که این تنها راه نجات منه
میترسم یه روزی به سمتت بیام
که پلهای پشت سرم بشکنه
میدونم میتونم که پیدات کنم
میدونم دل من به این دل خوشه
من هر جای دنیا برم باز هم
یه حسی منو سمت تو میکشه
دارم راه برگشتو گم می کنم
به بن بست رسیدم بگو من کجام
میخوم حس کنم باز نزدیکمی
بگو از کدوم جاده سمتت بیام
من این روزا حالو روزم بده
به هر کی که شد غیرتو رو زدم
فقطاز یه دنیا تو موندی برام
مبادا تو هم رو بگیری ازم
http://dl.skyrose.ir/rosesky/music/M...0%5B128%5D.mp3
سوزم که من دلخون مجنون ترم از مجنون نزد تو ز بیگانه بیگانه ترم امشب
--------------------------------------------------------جان دور شد از جانان دل یکسره شد ویران از خانۀ ویرانه ویرانه ترم امشب
میگم شکلک ها گناه ندارن؟ خیلی کار میکنن مثلا یکی رو سایت ما داره همش تایپ میکنه و کسی نیس بگه دستت درد نکنه یه کم استراحت کن
تاحالا جمع شکلک هارو در نظر گرفتین؟ مثه اجتماع ما انسانها میمونن؛ یکی شاده ، یکی میخنده، یکی دلش شکسته، یکی نیشخند میزنه، یکی تشویق میکنه، یکی به خودش میرسه و... دقیقا مثه ما آدمها از اطرافیانمون غافل هستن...
خوبه که شکلک ها رو هم مثه خودمون میسازیم.شاید بگین چاره ای نیس این چی میگه؛منظور هم دقیقا اینه... بی خبری
گاهی ما آدما برا خودمون هم دلسوزی نمیکنیم ینی همش اینجوریه که به سود خودمون کار نمیکنیم.
درخت غم به جانم کرده ریشه
به درگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگ است و آدم مثل شیشه
" تقویم بی بهار "
بگین بباره بارون،ِ دلم هواشو کرده
بگین تموم شدم من ، بگین که برنگرده
بهش یگین شکستم ، بهش بگین بُریدم
نه اون به من رسیدُ ، نه من به اون رسیدم
برهنه زیر بارون ، خرابُ درب و داغون
از آدما فراری ، از عاشقا گریزون
بذار کسی نبینه ، غروره گریه هامو
بذار کسی نفهمه ، غم ِ تو خنده هامو
یه داغ ِ سخته سختم ، یه باغ ِ بی درختم
سفید ِ گیسه عمرم ِ سیاه ِ روزِ بختم
تنم داره میلرزه ، تو این هوای هرزه
گاهی نداشتن دل ، به داشتنش می ارزه
همیشه خوب خداحافظی کن!
گاهی همه چیز آنقدر سریع اتفاق میافتد
که فرصتی برای یک خداحافظی خوب پیدا نمیکنی!
گاهی جای بوسهای که هنگام خداحافظی نکردی،
تا ابد درد میکند...!!
دوستان سلام.من یه مشکلی برام پیش اومده و احتمالا دیگه نیام سایت.ازاتون میخوام اگه کسی بدی از من دیده منو حلال کنه.اگه کسی تو درمونگاه سوالی پرسید و من ج ندادم منو ببخشه چون حتما ندیدم یا مشکلی پیش اومده و یادم رفته ج بدم.ممنون برا همه الطافتون و شرمنده به خاطر همه بدیام.ایشالا موفق باشید تو زندگی بای
سلام
انشاالله هرجا که باشی خدا پشت و پناهت باشه و مشکلت رو برات حل کنه وهمون مشکل که برات ناراحتی میاره تبدیل به شکولات بکنه تا شیرینیش رو حس بکنین.
اما ماها خواستار و مشتاقیم که اینجا بیایین هر چند اندک و منتظر حضورتون هستیم.
بخاطر زحماتتون نهایت تشکر و قدردانی رو داریم. انشاالله هرچه زودتر مشکلتون حل بشه و دوباره شاهدحضورتون باشیم
یامولاعلی(ع)
[golrooz]بهترین زمان برای سکوت زمانی است که احساس میکنید باید جوابی بدهید[golrooz]
آرزو میکنم خدای خوبمون
به فکرمان.............منطق
به قلبمان...............آرامش
به روحمان ..............پاکی
به وجودمان............ آزادی
به دست هایمان .......قدرت
به چشم هایمان.........زلالی
به زندگی مان ............عشق
به دوستی مان........... تعهد
و به تعهدمان..............صداقت
هدیه کند
یه قانونی هست که میگه تا قبل از اینکه پرواز کنی
هرچقدر خواستی بترس ،
فکر کن ،شک کن ، دودل شو ، پشیمون شو ...
اما وقتی پریدی اگه وسط راه پشیمون شدی ، بازی رو باختی.
باید پر باز کرد و بی ترس و دغدغه پرید و اوج گرفت...
چه لذتی داره اگه هم پروازت پرِ پروازت باشه...
دست نيافتنی ها تا ابد دوست داشتنی اند...
براى همه خوب باش
اون كه فهميد هميشه كنارته و به يادت
اون كه نفهميد يه روز ميفهمه كه ديره و فقط دلش واسه همه خوبيات تنگ ميشه
مهم نیست قفلها دست کیه
مهم اینه کلیدها دست خداست
از ته دل دعا می کنم شاه کلید قفلها رو از خدا هدیه بگیرین.
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…
کمی سکـــــــــــوت…
کمی دل بریدن میخواد…
کمی اشک…
کمی بهت…
کمی آغوش آسمانی
کمی دور شدن از این آدمها…!
کمی رسیدن به خدا
می کوشم غم هایم
را غرق کنم
بی شرف ها یاد گرفته اند
شنا کنند
(حسین پناهی)
... دلم سفر می خواهــــد ...
نه برای رسیدن به جایی ....
فقط دلتنگ رفتنم ...
کـــــــــارم
از یکی بود و یکی نبود گذشت
سهم من همیشه این بود :
یکی بود یکی نابود
در خویش خستهام!
تکرار میشود همهی لحظههای درد،
دیگر ستارههای یخی نیز رفتهاند…
ماه از درونِ شب به زمین فحش میدهد
تکرار میشود همهچیزی
به رنگِ زردبنگر؛
آغوشِ خنده به رویم شکستهاست
از شاخههای درختی که کشته شد،
“تابوتِ مردنِ پرواز” زندهاست.
دیگر همیشگی شدنِ شعر مردهاست.
از خویش خستهام
هر چیزِ تازه در دلِ من میشود سیاه.
هر رنگِ تازه در نظرم میشود تباه.
هر روز میشکند ریسمانِ من.
هر روز
پاره میشود ایمانم از گناه.
از هم گسستهامهر چیزِ خوب، تو گویی دروغ بود.
حتی ستارههای یخی نیز،
مردهاند.
دیگر ادامهی این راه بستهاست
حتی خدای من امروز
خستهاست...
خدایا : من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری !
پس ای خدا! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به
مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ،
گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک کلام ... محتاج توام...
ما خـداوندان ِ دنیـــــا بـوده ایـم ِبخـَردان ِ پاک و دانا بـوده ایـم
فـــرٌ ِ اَفـریـدون ِ ما، ضحٌاک کُش کاوه و جـمشـید ِ ما، ناپاک کُش