صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ يَٰبُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَيٰٓ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا۟ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَٰنَ لِلْإِنسَٰنِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(5)
[يعقوب] گفت اي پسرك من خوابت را براي برادرانتحكايت مكن كه براي تو نيرنگي ميانديشند زيرا شيطان براي آدمي دشمني آشكار است(5)
وَكَذَٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَيٰٓ ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَيٰٓ أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(6)
و اين چنين پروردگارت تو را برميگزيند و از تعبير خوابها به تو ميآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام ميكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناي حكيم است(6)
۞ لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِۦٓ ءَايَٰتٌ لِّلسَّآئِلِينَ(7)
به راستي در [سرگذشت] يوسف و برادرانش براي پرسندگان عبرتهاست(7)
إِذْ قَالُوا۟ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَيٰٓ أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(8)
هنگامي كه [برادران او] گفتند يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعي نيرومند هستيم دوستداشتنيترند قطعا پدر ما در گمراهي آشكاري است(8)
اقْتُلُوا۟ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا۟ مِنۢ بَعْدِهِ قَوْمًا صَٰلِحِينَ(9)
[يكي گفت] يوسف را بكشيد يا او را به سرزميني بيندازيد تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمي شايسته باشيد(9)
قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا۟ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَٰبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَٰعِلِينَ(10)
گويندهاي از ميان آنان گفتيوسف را مكشيد اگر كاري ميكنيد او را در نهانخانه چاه بيفكنيد تا برخي از مسافران او را برگيرند(10)
قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَ۫نَّا عَلَيٰ يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَٰصِحُونَ(11)
گفتند اي پدر تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نميداني در حالي كه ما خيرخواه او هستيم(11)
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَٰفِظُونَ(12)
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازي كند و ما به خوبي نگهبان او خواهيم بود(12)
قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِيٓ أَن تَذْهَبُوا۟ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَٰفِلُونَ(13)
گفت اينكه او را بب ريد سخت مرا اندوهگين ميكند و ميترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد(13)
قَالُوا۟ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّآ إِذًا لَّخَٰسِرُونَ(14)
گفتند اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهي نيرومند هستيم در آن صورت ما قطعا [مردمي] بيمقدار خواهيم بود(14)
فَلَمَّا ذَهَبُوا۟ بِهِ وَأَجْمَعُوٓا۟ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَٰبَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(15)
پس وقتي او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند] و به او وحي كرديم كه قطعا آنان را از اين كارشان در حالي كه نميدانند با خبر خواهي كرد(15)
وَجَآءُوٓ أَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ(16)
و شامگاهان گريان نزد پدر خود [باز] آمدند(16)
قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَٰدِقِينَ(17)
گفتند اي پدر ما رفتيم مسابقه دهيم و يوسف را پيش كالاي خود نهاديم آنگاه گرگ او را خورد ولي تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نميداري(17)
وَجَآءُو عَلَيٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَيٰ مَا تَصِفُونَ(18)
و پيراهنش را [آغشته] به خوني دروغين آوردند [يعقوب] گفت [نه] بلكه ن فس شما كاري [بد] را براي شما آراسته است اينك صبري نيكو [براي من بهتر است] و بر آنچه توصيف ميكنيد خدا ياريده است(18)
وَجَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا۟ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَيٰ دَلْوَهُ قَالَ يَٰبُشْرَيٰ هَٰذَا غُلَٰمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَعْمَلُونَ(19)
و كارواني آمد پس آبآور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده اين يك پسر است و او را چون كالايي پنهان داشتند و خدا به آنچه ميكردند دانا بود(19)
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍۭ بَخْسٍ دَرَٰهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا۟ فِيهِ مِنَ الزَّٰهِدِينَ(20)
و او را به بهاي ناچيزي چند درهم فروختند و در آن بيرغبت بودند(20)
صدق الله العلي العظيم
صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَيٰهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِۦٓ أَكْرِمِي مَثْوَيٰهُ عَسَيٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَيٰٓ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(21)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت نيكش بدار شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندي اختيار كنيم و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تاويل خوابها را بياموزيم و خدا بر كار خويش چيره است ولي بيشتر مردم نميدانند(21)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(22)
و چون به حد رشد رسيد او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم(22)
وَرَٰوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَٰبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّيٓ أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّٰلِمُونَ(23)
و آن [بانو] كه وي در خانهاش بود خواست از او كام گيرد و درها را [پياپي] چفت كرد و گفت بيا كه از آن توام [يوسف] گفت پناه بر خدا او آقاي من است به من جاي نيكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نميشوند(23)
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَآ أَن رَّءَا بُرْهَٰنَ رَبِّهِ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوٓءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ(24)
و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او ميكرد چنين [كرديم] تا بدي و زشتكاري را از او بازگردانيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود(24)
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(25)
و آن دو به سوي در بر يكديگر سبقت گرفتند و [آن زن] پيراهن او را از پشت بدريد و در آستانه در آقاي آن زن را يافتند آن گفت كيفر كسي كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست جز اينكه زنداني يا [دچار] عذابي دردناك شود(25)
قَالَ هِيَ رَٰوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَٰذِبِينَ(26)
[يوسف] گفت او از من كام خواست و شاهدي از خانواده آن زن شهادت داد اگر پيراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگويان است(26)
وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(27)
و اگر پيراهن او از پشت دريده شده زن دروغ گفته و او از راستگويان است(27)
فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ(28)
پس چون [شوهرش] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده است گفت بيشك اين از نيرنگ شما [زنان] است كه نيرنگ شما [زنان] بزرگ است(28)
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنۢبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِِٔينَ(29)
اي يوسف از اين [پيشامد] روي بگردان و تو [اي زن] براي گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بودهاي(29)
۞ وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَيٰهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَيٰهَا فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(30)
و [دستهاي از] زنان در شهر گفتند زن عزيز از غلام خود كام خواسته و سختخاطرخواه او شده است به راستي ما او را در گمراهي آشكاري ميبينيم(30)
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكًَٔا وَءَاتَتْ كُلَّ وَٰحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ(31)
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت نزد آنان [كسي] فرستاد و محفلي برايشان آماده ساخت و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردي داد و [به يوسف] گفت بر آنان درآي پس چون [زنان] او را ديدند وي را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاي خود را بريدند و گفتند منزه استخدا اين بشر نيست اين جز فرشتهاي بزرگوار نيست(31)
قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَٰوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّٰغِرِينَ(32)
[زليخا] گفت اين همان است كه در باره او سرزنشم ميكرديد آري من از او كام خواستم و[لي] او خود را نگاه داشت و اگر آنچه را به او دستور ميدهم نكند قطعا زنداني خواهد شد و حتما از خوارشدگان خواهد گرديد(32)
صدق الله العلي العظيم
صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِيٓ إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَٰهِلِينَ(33)
[يوسف] گفت پروردگارا زندان براي من دوستداشتنيتر است از آنچه مرا به آن ميخوانند و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگرداني به سوي آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد(33)
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(34)
پس پروردگارش [دعاي] او را اجابت كرد و نيرنگ آنان را از او بگردانيد آري او شنواي داناست(34)
ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعْدِ مَا رَأَوُا۟ الْءَايَٰتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّيٰ حِينٍ(35)
آنگاه پس از ديدن آن نشانهها به نظرشان آمد كه او را تا چندي به زندان افكنند(35)
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّيٓ أَرَيٰنِيٓ أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْءَاخَرُ إِنِّيٓ أَرَيٰنِيٓ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِۦٓ إِنَّا نَرَيٰكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(36)
و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزي] يكي از آن دو گفت من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براي] شراب ميفشارم و ديگري گفت من خود را [به خواب] ديدم كه بر روي سرم نان ميبرم و پرندگان از آن ميخورند به ما از تعبيرش خبر ده كه ما تو را از نيكوكاران ميبينيم(36)
قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓ إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالْءَاخِرَةِ هُمْ كَٰفِرُونَ(37)
گفت غذايي را كه روزي شماست براي شما نميآورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر ميدهم پيش از آنكه [تعبير آن] به شما برسد اين از چيزهايي است كه پروردگارم به من آموخته است من آيين قومي را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كردهام(37)
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَٰلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(38)
و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروي نمودهام براي ما سزاوار نيست كه چيزي را شريك خدا كنيم اين از عنايتخدا بر ما و بر مردم است ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نميكنند(38)
يَٰصَيٰحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(39)
اي دو رفيق زندانيم آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداي يگانه مقتدر(39)
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسْمَآءً سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَٰنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّآ إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(40)
شما به جاي او جز نامهايي [چند] را نميپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذاري كردهايد و خدا دليلي بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است فرمان جز براي خدا نيست دستور داده كه جز او را نپرستيد اين است دين درست ولي بيشتر مردم نميدانند(40)
يَٰصَيٰحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْءَاخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ(41)
اي دو رفيق زندانيم اما يكي از شما به آقاي خود باده مينوشاند و اما ديگري به دار آويخته ميشود و پرندگان از [مغز] سرش ميخورند امري كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت(41)
وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَيٰهُ الشَّيْطَٰنُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ(42)
و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان ميكرد خلاص ميشود گفت مرا نزد آقاي خود به ياد آور و[لي] شيطان يادآوري به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالي در زندان ماند(42)
وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّيٓ أَرَيٰ سَبْعَ بَقَرَٰتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٍ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيَٰيَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبُرُونَ(43)
و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را ميخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر اي سران قوم اگر خواب تعبير ميكنيد در باره خواب من به من نظر دهيد(43)
قَالُوٓا۟ أَضْغَٰثُ أَحْلَٰمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ(44)
گفتند خوابهايي است پريشان و ما به تعبير خوابهاي آشفته دانا نيستيم(44)
صدق الله العلي العظيم
صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ(45)
و آن كس از آن دو [زنداني] كه نجات يافته و پس از چندي [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت مرا به [زندان] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم(45)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَٰتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٍ لَّعَلِّيٓ أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ(46)
اي يوسف اي مرد راستگوي در باره [اين خواب كه] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را ميخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر به ما نظر ده تا به سوي مردم برگردم شايد آنان [تعبيرش را] بدانند(46)
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ(47)
گفت هفتسال پي در پي ميكاريد و آنچه را درويديد جز اندكي را كه ميخوريد در خوشهاش واگذاريد(47)
ثُمَّ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ(48)
آنگاه پس از آن هفتسال سخت ميآيد كه آنچه را براي آن [سالها] از پيش نهادهايد جز اندكي را كه ذخيره ميكنيد همه را خواهند خورد(48)
ثُمَّ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ(49)
آنگاه پس از آن سالي فرا ميرسد كه به مردم در آن [سال] باران ميرسد و در آن آب ميوه ميگيرند(49)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَيٰ رَبِّكَ فَسَْٔلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّٰتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ(50)
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد پس هنگامي كه آن فرستاده نزد وي آمد [يوسف] گفت نزد آقاي خويش برگرد و از او بپرس كه حال آن زناني كه دستهاي خود را بريدند چگونه است زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است(50)
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَٰوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوٓءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الَْٰٔنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّٰدِقِينَ(51)
[پادشاه] گفت وقتي از يوسف كام [مي]خواستيد چه منظور داشتيد زنان گفتند منزه ستخدا ما گناهي بر او نميدانيم همسر عزيز گفت اكنون حقيقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بيشك او از راستگويان است(51)
ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَآئِنِينَ(52)
[يوسف گفت] اين [درخواست اعاده حيثيت] براي آن بود كه [عزيز] بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايي نميرساند(52)
۞ وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِيٓ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌۢ بِالسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ(53)
و من نفس خود را تبرئه نميكنم چرا كه نفس قطعا به بدي امر ميكند مگر كسي را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است(53)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِۦٓ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ(54)
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد تا وي را خاص خود كنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستي(54)
قَالَ اجْعَلْنِي عَلَيٰ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ(55)
[يوسف] گفت مرا بر خزانههاي اين سرزمين بگمار كه من نگهباني دانا هستم(55)
وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَآءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَآءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(56)
و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم كه در آن هر جا كه مي خواستسكونت ميكرد هر كه را بخواهيم به رحمتخود ميرسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نميسازيم(56)
وَلَأَجْرُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَكَانُوا۟ يَتَّقُونَ(57)
و البته اجر آخرت براي كساني كه ايمان آورده و پرهيزگاري مينمودند بهتر است(57)
وَجَآءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا۟ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(58)
و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند [او] آنان را شناخت ولي آنان او را نشناختند(58)
وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّيٓ أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا۠ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ(59)
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد گفت برادر پدري خود را نزد من آوريد مگر نميبينيد كه من پيمانه را تمام ميدهم و من بهترين ميزبانانم(59)
فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلَا تَقْرَبُونِ(60)
پس اگر او را نزد من نياورديد براي شما نزد من پيمانهاي نيست و به من نزديك نشويد(60)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
http://uc-njavan.ir/images/agwp0qxv20cscchvn80k.gif
خداوند پیامبرش را با نوری درخشان و برهانی اشکار
و راهی روشن و کتابی هدایت گر برانگیخت.
خانواده او نیکو ترین خانواده,و درخت وجودش از بهترین
درختان است که شاخه های ان راست
و میوه های ان سر به زیر و در دسترس
همگان است.
----------------------------------------------
بخشی از ترجمه خطبه 161 نهج البلاغه
ترجمه محمد دشتی
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
من یه چیزی قبلا شنیده بودم که منبعش رو نمیدونم اما جالب بود :
اگه هو ، ناصیه ی دابّه رو بگیره ( اخذ کنه) میشه هود ؛
که البته فک کنم واسه عرفا غیر از جالب بودن ظاهری آن، معنی و مفهومی هم داشته باشه
پاسخ : صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف
بیکاری
امام صادق (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ یُبغِضُ کَثرَةَ النَّومِ وَ کَثرَةَ الفَراغِ
خداوند پرخوابی و بیکاری زیاد را دشمن میدارد
Indeed Allah is hostile to much sleep and leisure.
کافی، ج5، ص84
پاسخ : صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود
بیکاری
امام صادق (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ یُبغِضُ کَثرَةَ النَّومِ وَ کَثرَةَ الفَراغِ
خداوند پرخوابی و بیکاری زیاد را دشمن میدارد
Indeed Allah is hostile to much sleep and leisure.
پاسخ : صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود
پاسخ : صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود