بیا حواسمان را پرت کنیم!
حواس هرکه دورتر رفت برنده است
اصلا اول از خودم شروع میکنم
حواسم رابده......تاپرتش کنم.......
نمایش نسخه قابل چاپ
بیا حواسمان را پرت کنیم!
حواس هرکه دورتر رفت برنده است
اصلا اول از خودم شروع میکنم
حواسم رابده......تاپرتش کنم.......
روی تخته سیاه جهانزنگ خورد
ناظم صبح آمد سرِ صف
توی برنامه ی صبحگاهی
رو به خورشید گفت:
باز هم
دفترِ مشق دیروز خط خورد
و کتابِ شبِ پیش را
ماه
با خوش برد
*
آی خورشید!
روی این آسمان
روی تخته سیاه جهان
با گچ نور بنویس:
زیر این گنبد گِرد و کور و کبود
آدمی زاد، هرگز
دانش آموز خوبی نبود
بگذاريد و بگذريد ببينيد و دل مبنديد چشم بيندازيد و دل مبازيد كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت...!
گفت خیلی میترسم؛ گفتم چرا ؟ گفت چون از ته دل خوشحالم ... این جور خوشحالی ترسناک است… پرسیدم آخه چرا ؟ جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
مرگ زیاد مهم نیست, ولی مرگـــ آرزو ها خیـــلی وحشتناکـــــه ... !
مهرناز
دوشنبه 17تیر 1392
زمان آدمها را دگرگون میکند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه میدارد.
هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست!
آدمهایی که عشقشونو مثل کانال تلویزیون عوض میکنند،
آخرش باید بشینن برفک تماشا کنند ....!!
چه دلمون بخواد
چه دلمون نخواد
خدا یه وقتایى دلش نمیخواد
ما چیزى که دلمون میخواد
رو داشته باشیم...
نسلی هستیم که هرگز در آیندهنخواهیم گفت:کجایی جوانی که یادش بخیر!!!هیچ یاد خیری نداریم...
ما از مردن نمی هراسیم
می ترسیم بعد ازما ایمان مان را سر ببرند
باید بمانیم تا اینده شهید نشود
واز دیگر سو باید شهید شویم
تا اینده بماند
عجب دردی!!!!!
شهید مهدی رجب بیگی