-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گفتي :عاشقا نه هايت عشق نيست
گفتم: سبزه زلرش باطل نيست
گفتي :شعر هايت همه رنج و عذاب
گفتم :عاشقم بر فرض محال
گفتي :عشق چيست تو مي داني؟
گفتم :عشق هست معناي ناداني
گفتي :عشق فقط غم نيست
گفتم :غمش تموم زندگي ايست
گفتي:چرا عشق همزبانش دوري ايست
گفتم:شيريني اش درد دو ري ايست
گفتي:چرا ماندن هميشه سخت است؟
گفتم:كودك عشقت كم سال است
گفتي:مرا اين شوريده حالي چه حاصل ؟
گفتم : زماني مي رسد داني بي حا صل
گفتي:پس از عشق فا صله گيرم
گفتم:از نفسهايم چه بگويم
گفتي :بي ترديد عاشقم كردي
گفتم:عاشق نيستس عاشقي نكردي
گفتي:پس اين همه عذاب چيست؟
گفتم:عاشقا نه هايم همه دلتنگي ايست
گفتي :از من خام نباش دلگير
گفتم:عشق حاصل همين خا مي ايست
گفتي مي پندارم كه تو عاشق تريني
گفتم:عاشق ترين هم شود قرباني
گفتي:قربا ني تو ميشوم روزي
گفتم:آن روز من دهم ميهماني
گفتي :مهما ني اش به عهده ي من
گفتم:مهمانش تو هستي در مرگ عاشقا نه ام
گفتي : اخر داستان عشقت همين بود؟
گفتم : معني عشق همين است
گفتي:پس عشق از وصال مي گريزد
گفتم:وصال به پاي عشق نمي سوزد
گفتي :عشق چيست بي حاصل؟
گفتم :حاصلش نيست وصال عاشق
گفتي: پس ما هر دو عاشق ترينيم؟
گفتم :خوب مي داني كه هر دو غافل ترينيم
گفتي:پس هر دو مي شويم قرباني
گفتم:گر شويم قرباني ما هم ماندگاريم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ديگه به نبودت عادت كرده بودم
خو دمو با خيالت راحت كرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگي بگم
براي دل خو دم شعر غريبي رو بگم
گو نمو تر بكنم شوق اشكا مو ببينم
او مدي دلتنگي ها همه رفتن
شوق وصال و جا گذاشتن
تا او مدم با آغوشت جون بگيرم
خيال تازه اي رو پيش چشماي تو ديدم
دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقي
سر كار گذاشتن دل تو شب ها ي بي قراري
دو باره لحظه ناب رسيدن
دو باره تشنه ي شوق بو سيدين
چه خيال ساده و خوبي
پيش چشما ي تو بودن و دل فريبي
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
عشقتوجاملبريزازترانهاست
هرنفستسازدراينميخانهاست
چهبگويمكهقلبمنكندتنازي
بااينجامكهتويهخوردشدادي
هرچهگويمهمهكفروخطاست
درميكدهعشقثانيههمبرفناست
هيكهنهاديدروجودمهمههستي
خوانديازشعرترانهياينسرمستي
بگوبادلعاشقچهكنم
لحظههايرفتهبربادراچگونهبازيابم
بگوكهعاشقبودي
ثانيههايمراباعشقخريدي
بگوهرثانيهقربانينفسهامشدي
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بعد از چند روز كه نگرانم شده بود خواست كه منو عوض كنه وابستگي ها
مو بهش هي كم كنه...
فكر مي كرد منم عشقم دو روزه با يه اخم با يه بي مهري ميميره اما خبر
نداشت كه عشق من خيلي دل فريبه
به همين آسونس ها نميميره...
از صداقتش دو باره جون گرفتم با تموم حرفاش دو باره خو نه ساختم اين
خو نه ي خالي يه پرو با خيالش نقاشي كردم.
هنوزم رنگش مهلوم نيست ...
اگه بر گرده دو باره رنگ نقا شيم مي شه رنگ عشقي كه بهم مي ده دو باره...
با هاش خدا حافظي كردم . اما بهش گفتم خوا ستي یک وقت تنهام
بگذاري بهم نگو كه بمونم تو انتظار و خماري ...
كه هميشه فكر كنم بر مي گرده دو باره چشماي خيسمو اينبار خو دش برام
رو هم مي گذاره...
بهش گفتم اگر آغوشت نيست تصورش آسون تره از داشتنشه
حالا منم مي خوام برم كه فقط منتظر او مدن دو بارش باشم.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
می خوام همه بدو نن من چقدر دوست دارم...
من عاشقتم دیوو نه وار زندگی مو فدای تمو م صدا قتو پاکی چشمات می کنم.
مهربونم برای اینکه بر گردی دو باره برای همیشه ترکت می کنم.
برات گفتم طاقتی که پیدا کردمو کی بهم داده ؟؟؟؟؟
همونی که من تازه به سر چشمه ی معرفتش رسیدمو هر چی که می
خوام رو از اون طلب می کنم.
حالا بدون تو من هر شب با اون خلوت می کنم .برای دیدنت همیشه به
آسمون نگاه می کنم . چون که ریسمان عشق من تا آسمون ادامه داره...
من منتظرتم دو باره برگرد...http://blogfa.com/images/smileys/04.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/11.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/20.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
انتظار...
و اما انتظار
می دو نی چطو ری منتظرم...
هر شب با خیال خام با تو بودن می خوابم . هر صبح به امید دیدنت از رختخواب بلند می شم.
طا قتی که بهم داد ی دیگه داره یواش یواش تموم می شه بهت گفتم که من بی تو آروم آروم نفس می کشم تا نفسهام تموم نشه.
کا ش می تو نستم انتظار و از لغت نا مه ها حذف کنم یا که فرا موش کنم من منتظرم
اما نمی شه من با تو بو دنو نبو دنم همش یکیه با تو بودن عاشقم و نگران بی تو بودن
و بی تو بودن عاشق ترم و نگران با تو بودن
نمی دونم که اینا رو می خو نی یا هنو زم فکر می کنی حر فام بچگو نه است
اما اگر او مدی و خو ندی بدون که این بچه در کمال بزرگی داره با هات حرف می زنه ، تظا هر به بزر گی سخته
تظا هر به تحمل کردن سخته ،
مهربو نم تموم حر فا یی رو که زدی وقت دلتنگی هام مورو رشون می کنم تا یا دم نره یه زما نی ما با هم حرف می زدیم.
الان من تو مدرسه دارم آ پ می کنم و ...
دلم خیلی برات تنگ شده
بهم گفتی تنهام نمی گذاری اما من همیشه تنهامو تنها کسی که منو تنها نگذاشته غم دو ریه تو ست .
تا درد دل بعدی و دلتنگی های بیشتر بای.http://blogfa.com/images/smileys/06.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
سلام عزیزم
نمی دونم چی بگم ..
حالا که رفتی نمی دو نم چطوری زنده بمونم
گفتی من دیوونه بودم آره من دیوونه بودم چون حالا که نیستی نمی دو نم با کی بمونم.
تو رفتی هنوزم خاطراتت زنده موندن .
هنوزم هر شب و هر روز به یادت می نویسم....
دلتنگی های بیشترم رو پشت اشک های اسمون می ریزیم تا که معلوم نباشه چقدر عاشقت بودم.
رفتی اما نگفتم خداحافظ تا همیشه چون هنوزم با منی توی قلبم تا همیشه...
اما خداحافظ خداحافظ به ظاهر و خوش آمدی به این قلب که نداره هیچ قراری
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود
ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم
گفتني ها را حرف زدم
كودكي ها رو مرور كردم
و زمان فراموش شد
كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود
همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...
حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن
من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم
نه هزاران كيلومتر دور از تو
امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم
خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم
زيرا هميشه دل تنگ بودم
امروز خنده هايم بلند بود
و قلبم پر از شادي
انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود
كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد
كاش زندگي دو صفحه داشت
صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من
وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت
وكيبورد هم كار دل را مي كرد
كاش زندگي فقط همين بود فقط همين
كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن
كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد
تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني
كاش مي شد فاصله را از بين برد
تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد
اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است
و باور اين كه كسي دوستت دارد
كاش مي شد همه چيز را باور كرد
حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...
اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود
كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد
كاش همه چيز حقيقت داشت
حتي يك عشق مجازي
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
به تموم عا شقا ...
پر وا نه هاي سو خته بال پيام مي دم
اگه مي خواين بال منم مثل بالتون كباب نشه
دعا كنيد اين خسته دل از انتظار رها بشه
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم"
.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی
کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3
بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و
برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون
چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ،
شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل
فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از
اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو
بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد.
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت
هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم
که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی*دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
ای کاش این کار رو کرده بودم
http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند...به جز مداد سفيد...هيچ کسي به او کار نمي داد...همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}...يک شب که مداد رنگي ها...توي سياهي کاغذ گم شده بودند...مداد سفيد تا صبح کار کرد...ماه کشيد...مهتاب کشيد...و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توي جعبه ي مداد رنگي...جاي خالي او...با هيچ رنگي پر نشد.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یاد گرفتم که :
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند .
با وقیح جدل نکنم ، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می سازد.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او بدهم باز هم از من بیزار خواهد بود .
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم .
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد
شعله ها بی تو زبی رنگی دریا گفتند
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مــن ..
طعــم شیرین یافتن را...
در طعم تلــخ از دست دادن یافتم ...
و در این میان ...
سهم من تنهـــــا یک
یادت به خیر ساده بود ....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
[COLOR="rgb(72, 61, 139)"][golrooz][golrooz][golrooz]به نام یگانه معشوق هستی[golrooz][golrooz][golrooz]
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت:ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راحش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راحت کنم
[/COLOR]
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه ی کوچک ما سیب نداشت
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نمی ذارمـــ ـــــــ تو رو از » مــــــــــن » بگیرند
حتی تو عالــــــــم عکســ و نقاشیــ
روی پیشونیــــ سر نوشته
تو باید فقطــــــــــــــــ مالــــــــ خودم باشیــــــــ ـــ
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمیره
واسه هر کسی که میگم قصه شو اتیش میگیره
دل من یه دریا خون بود
چشم تو یه دنیا تردید
اخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید
شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفتو جون داد
زلزله خیلی دلا رو از اون شب تکون داد
غما امشب شیشه های خونه رو زدن شکستن پابه پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من به سیبی خوشنودم
و به بوییدن یك بوته ی بابونه
من به یك آینه ، یك بستگی پاك قناعت دارم...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
آن سوی دلتنگی ها. آن سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن
هاست.
دوست خوبم
دعامیکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تورا
درانحصارقطره های اشک نبینم
دعامی کنم که لبانت رافقط درغنچه های لبخندببینم
دعامیکنم دستانت که وسعت آسمان وپاکی دریاوبوی بها راداردهمیشه ازحرارت عشق گرم باشد
من برایت دعامیکنم که گل های وجودنازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه خانه ات دعامیکنم
که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشیدآسمان زندگیت دعامیکنم که هیچگاه غروب نکند
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ديشب خدا داشت ازم امتحان مي گرفت ..
آره امتحان...
گفت اين عبارات رو که مي گم بنويس..:
منم نوشتم...
دوست داشتن ...
عشق ...
مردن ...
دلتنگي ...
تنهايي...
خدا..
باور...
اشک...
رفطن...
دوستت دارم...
عاشقتم ...
بي تو ميميرم ...
دلم برات تنگه ...
بي تو تنهام.. .
به خدا قسم...
اما تو باور نداري....
اما تو ديگه رفطي....
خدا يه نگاهي بهم انداخت گفت...:
(( اينجوري نمي شه تو همه کلمات و جملات رو درست نوشتي بجز (( رفطن )) چون باور
نداري ! بايد تمرين کني ... بايد پنجاه بار از اين کلمه بنويسي تا خوب ياد بگيري ... همين
الان بنويس.............. بنويس اون رفته..... ))
منم پنجاه بار نوشتم... :
اون رفته. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفطه ....
اما هنوز خدا داره... نگام مي کنه... ....چشام خيسن........ ! ! دلم تا سر حد مرگ تنگه ....
دلم تنگه.... دارم ميميرم...!! يکي به دادم برسه.... دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه...
دوباره اين دل ديوونه واست دلتنگه......
اما خدا گفت......: نه .... قبول نیست .... هنوز هم رفطن را اشتباه می نویسی ....چون باور نداری ....
_________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم
خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم
بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم؛ زخم پاهايم به من ميخندد
خسته شدم بس كه تنها دويدم
اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن ....
ميخواهم با تو گريه كنم
خسته شدم بس كه تنها گريه كردم!
ميخواهم دستهايم را به گردنت بياويزم وشانه هايت را ببوسم
خسته شدم بس كه تنها ايستادم .....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خیلی عصبانی بود
گفت:اگه دوسم داری ثابت کن
گفتم:چه جوری؟
... تیغو برداشت و گفت: رگتو بزن
گفتم: مرگ و زندگی دست خداست
گفت : پس دوسم نداری
تیغو برداشتم و رگمو زدم وقتی داشتم تو آغوش گرمش جون میدادم آروم زیر لب گفت :
اگه دوسم داشتی تنهام نمی ذاشتی!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گاه کوچکم میبینی گاه بزر گ
من نه کوچکم نه بزرگ
تویی که گاه دور میشوی و گاه نزدیک
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خورشیدی بودم پر گداز که تلألو نگاهم ، هنوزدر آبگیر یخی جامانده است...تا ساحت سرد چشمانت روزی مغلوبم کردشدم سیاهه ای سپید سیارکی سرد که تنهایی اش در وسعت مقیاس زمان نمی گنجدآری...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
در تنگنای اتاقی تاریک
خیره به تصویری از وجود یک مردم
مردی از سایه سار تنهایی
آشنای دیرینه دل تنگم
مردی با یک نگاه روحانی
وسعت قلب پاکش در وجودم
همیشه جاودانی
دلم برایش همیشه بی تاب است
وعروس چشمهایم
خیس از وجود پر رازش
و هنوز هم زنده است
گرچه می گویند که او دیگر نیست
مردی از مردهای زندگی
اکنون
جایش در کنار دخترش
خالی است
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یاد گرفتم عاشق تو باشم
یاد گرفتم تو را بی نهایت باور کنم
آموختم تو را بخوانم
آموختم از تمام وجودم فریادت بزنم
وتو هر بار صدای بی صدای مرا شنیدی و پاسخ گفتی
خطا میکنم و به بیراهه میروم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از كوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی كه كدام جام شكست
كه كدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو ..
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه ی قرارداد ها را که روی کـاغذهای بی جان نمی نویسند!
بعضی از عهدها را روی قـــ?؟ــلـب هـای هم مـی نویسیم ...
حواست به این عهدهـای غیر کاغذی بـاشد ...
شکستنشان یک آدم را مـی شـکند !!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
روی قـلــبــــــــــ♥ـــــــ ے نـوشـــتــه بـود : شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن...
ولـــــــــــے مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم : شــکـســــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن!!!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز , وسعتهای ناب
نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی باز کن
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
آن روز که چشم تو ز من برگردد
وز بهر تو کشتنم میسر گردد
در غصه ی آنم که چه خواهم عذرت
گر چشم تو در ماتم من تر گردد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
وان چنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم