باز هم با نام تو افسانه ایی گلریز شد
بازهم درسینه ام عشق توشورانگیزشد
نمایش نسخه قابل چاپ
باز هم با نام تو افسانه ایی گلریز شد
بازهم درسینه ام عشق توشورانگیزشد
وقتی قراره نقش زاپاس رو برات بازی کنم ازم انتظار نداشته باش دعایی بجز پنچریت بکنم!
ترجیح میدم با شنیدن حقیقت ،ناراحت بشم تا با شنیدن دروغ ،آرام
زیاد نباش...زیاد خوب نباش...زیاد دم دست نباش...زیاد که خوب باشی...زیادی که همیشه باشی...دل آدم ها را می زنی..آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی..به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند...زیاد که باشی..زیادی می شوی...زیادی هر چیزی هم آلرژی می دهد...عجیب...دورمی شوند...خیلی عجیب...زیادی می شوی.
(•̪●)
مهرناز
10:50شب
سه شنبه22شهریور90
نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن......
هر کی هر چی گفت، بگو :حق با شماست و خودت را خلاص کن.....
آدمهایی که عقیدهات رو میپرسند، نظرت را نمیخواهند.! میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی....!
و اگر با نظرشان مخالف بودی ، یا اینقدر باهات بحث میکنن تا بگویی : تو درست میگی !
یا باهات دشمن می شوند !!
بحث کردن با آدمها بیفایده است
(•̪●)
مهرناز
10:50شب
سه شنبه22شهریور90
این روزها حوصله ای برای شیرین نوشتن نیست
فرهادم اگه بود، تلخ می نوشت......................
(•̪●)
مهرناز
11شب
سه شنبه22شهریور90
براتون آرزو میکنم در میان مــــردمی که می دوند برای زنده بودن
آرام قدم بردارید برای زندگی کردن...
(•̪●)
مهرناز
11:15شب
سه شنبه22شهریور90
از یه نشونه غافل نباشیم...
هر وقت به یاد امام زمان (عج) افتادی
قبلش ایشون به یادت بوده
نشانه ها رو دریابیم...
این منم [tafakor]تازه از سر جلسه بلند شدم.[negaran]هیچ چیز غیر طبیعی نمیبینید.[soal]همه چیز عادیه...
پوشک دانشجویان ایزی لایف ![bamazegi]
(مخصوص امتحانات) [nishkhand]
چه بگویم از زیبای فصل ها هر کدام جای خود دارند اما
زمستان مهربانانه در آغوشم میگیرد
گویی مرا میبوسد
زمستان من زمستان تو
آری فصل عشق و دوستیست
فصلی که ولنتاین درش هست
فصل عشق
فصل آفرینش دوباره
زیباست مگر نه؟!زیباست که برف را در آغوش بکشی
باران را که بر روی دستانت میلغزند یه رخ گرمای آفتاب سوزان بکشی
آری این عشق است که می بارد
در وجودت جاری میشوند
مثل خون که در رگهایت جاری میشوند
مثل آب روان که در رود جاری میشود
این فصل نیز جاری میشود در زندگی تو
و زیبایی برایت رقم میزند
حال تو ببین من راست میگویمت
آناهیتا
11.47
پنج شنبه
ساده بودم ساده
ساده مثل کف دست
من نمی دانستم
ساده بودن سخت است
مثل آینه آب
...صاف و اسان بودم
دل و دستم یک رنگ
مثل باران بودم
که به خاک افتادم
(•̪●)
مهرناز
00:15بامداد
جمعه25شهریور90
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست.. پس قشنگی های دنیا دست کیست.. باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست.. ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست......؟
ابر خاكستری بی باران پوشانده
آسمان را یكسر
ابر خاكستری بی باران دلگیر است
و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد كدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاكستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
آزاده
00:17 بامداد روز جمعه 25 شهریور 90
ماها دو دسته اییم
دسته زنده کش
دسته مرده پرست
خیالت راحت من تو را از ما جدا کرده ام!!!
بهمن واثقی
چه بی رحمانه دراز می کشی روی علف های فاصله
و با چشمان دور بینت به نزدیکی من و مرگ
می خندی . . .!!!
مثل باران خاطراتت ماندنيست
لحن پر مهر صدايت خواندنيست
گرچه ما اندک زماني در کنارت بوده ايم
تا ابد مهر و وفايت ماندنيست .
غرور و باز هم غرور
حرف امروز ماست
نمیخواهی بشکند
اما دل را میشکنی
با غرور
چرا باید چرا؟!
زندگی چیست؟!
جز محبت؟
جز مهربانی؟
یا که فقط کینه
حس حسادت
کاش ها ادامه دارد...
در پس این کاش ها
آدم هایی تنها
هر گوشه ای در دنیا
میگویند خدا
ببین دل های تنهای ما را
نمیدانم چرا باز هم با این تنهایی ها
دست ها را نمیگیریم
با هم نمی مانیم
صادق نمی مانیم
مهربانی را در دل ها نمیکاریم!!!
این است قصه زندگی حالا
اگه یه وقتی ردی شدی از اینجا
و خط منو شناختی
بدون هنوزم بیادتم[sootzadan]
چیزی تو ذهنم نبود چون گفته بودین دیوار نویسی اینجوری شد دیگه[nishkhand]
سلام [shaad]من یک عضو جدید سایت هستم از زاگرس نشینان جنوب خوشحال هستم که عضو این سایت شدم.
مگر به خوشی ست
مگر به جانا جانا ست
مگر زندگی بی مهربانی زیست شدنی ست
مگر ها در ذهن غوطه ور هستن
بگذار بگویمت
نه هرگز
مهربانی را بیاموز
از برگ درخت پاییزی
حتی زیر پایت آخ نمیگوید
میگوید از سر مهربانی و عشق است
آناهیتا
16:45
جمعه
افلاطون میگه : اگه نتونستی کسی رو فراموش کنی ، بدون هرگز از یادش نرفتی ...
از صميم قلب عشق بورز. ممكن است كمي لطمه ببيني، امّا تنها راه استفاده بهينه از حيات همين است.
آسمان
فرصت پروا ز بلند است
ولی
قصه این است : تا چه اندازه کبوتر باشیم .....
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند
معنی کور شدن را گره ها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشمها بیشتر از حنجره ها میفهمند
کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان ، شوکت زن بودنشان را ..!
کاش مردان همیشه مرد باشند و زنان همیشه زن ...!
آنگاه هر روز نه روز "زن" نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است ..!
صداها غرق شدن توی دریا کی دید پرنده را که فریاد میزد خدا یا تو رو می خوام..بالی به من بده تا ازاد شوم از موندن در اینجا
عشق ورزی را از کویر بیاموز که دریا بودنش را به افتاب بخشید.
تـــو را به خـــاطر می آورم بی هیـــچ بهـــانه ای ...
شـــاید دوست داشتن همـــین باشد !!...
بـــی بهــــانه
به خـــاطر آوردن تـــــو..
زندگی کن و لبخند بزن
به خاطر انهایی که با لبخندت زندگی میکنند
و به امیدت زنده هستند.
ايمان به بخت و قسمت، بدترين نوع بردگي است.((اپيكتت))
یک نفر...
یک جایی...
تمام رویاهاش لبخنده توست...
...
وزمانی که به تو فکر می کنه...
احساس می کنه که زندگی واقعا"با ارزشه...
پس هرگاه احساس تنهایی کردی...
این حقیقت رو بخاطر بسپار...
یک نفر...
یک جایی...
در حال فکر کردن به توست
کاش هیچ خیال کودکانه ای
عشق را به بازی نگیرد که عشق
آیینه ایست که به بازیچه شدن
می شکند.
نه از تنهایی میترسم
نه از تنها ماندن
ترسم تنها از
تنها بودن
در کنار دیگری ست
آسمان
فرصت پروا ز بلند است
ولی
قصه این است : تا چه اندازه کبوتر باشیم .....
همیشه حرفی رو بزن که بتونی بنویسیش
چیزی رو بنویس که بتونی پاش امضا کنی
چیزی رو امضا کن که بتونی پاش بایستی
(•̪●)
مهرناز
11:00شب
جمعه25شهریور90
زندگی من به دو بخش تقسیم میشه
بخش اولش مهم نیست
بخش دومش هم به کسی مربوط نیست [nishkhand]
وقتی دلت گرفته و غمدار است
وقتی همه ی دوستان دشمنند
وقتی سوختن تنها علاجش ساختن است
وقتی دوست داشتن ، پایانش از یاد بردن است
وقتی در همه ی راهها چاهی پنهان است
وقتی آسمان بالای سرت از دود دلهای گرفته سیاه است
به چه می توان دل خوش کرد... ؟ !
تو را به خاطر می آورم بی هیچ بهانه ای
شاید دوست داشتن همین باشد
بی بهانه به خاطر آوردن تو ....!
برای زندگی فکر کنید ولی غصه نخورید. (دیل کارنگی)