پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
ادامه بحث شهدا و وصیت نامه شهدا و حجاب رو در تاپیک دیگری دنبال کنید
ممنونم.
در ضمن همه شهدا اجر و احترامشون بر ما واجب هست. و دلیلی نداره که چون یه عده از شهدا از ارتش هستند یا سپاه یا بسیج یا گمنام ما بخواهیم اجر اونها رو تعیین کنیم یا مقدار و ارزش کارشون رو.
اجر شهید با خداست و ما در حد و اندازه ای نیستیم که بخواهیم در این باره حرف بزنیم.
شهدای شاخص ما تمام شهدا هستند...
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
پس ی تاپیک درمورد چادر میزنم
همراهی بکنید.هرکی دوستداره بیاد دورهمی حرف بزنیم.
الان آماده میکنم ممنون[golrooz]
اسم تاپیک رو میذارم تاپیک دختران خوشتیپ چادری[labkhand]
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
خب انشاالله قراره این تاپیکو ادامه بدیم
این تاپیک به منزله ی خاطرات دخترای چادری هستش که هر کدوم داستانی داشتن نه اینکه با برداشت های غلط فکر کنن حتما همه باید چادری بشن!
همه دخترا رو دعوت میکنم خاطراتی از خودشون یا خانوادشون دارن حتما بزارن
خوشحال میشیم [shaad]
این متن زیر یکی از تجربه های دوستان بنده بوده که در پیج شبکه اجتماعیش نوشته بود
تمام خواهران من خودشون با علاقه شون چادر سر کردند بدون هیچ اجباری اما من نه، تا قبل از دانشگاه رفتنم چادر نمی پوشیدم اما مادر گفته بودند سه جا باید چادر سرم کنم، هیئت،دانشگاه، سرکار
یعنی دقیقا سه جایی که اکثر اوقات میرفتم
گفتند و گفتم چشم ! اما به دلم نبود، به دیگران هم میگفتم
رفته بودم ختم همسر یکی از دوستان، مادر گفتند با چادر برو. رفتم
خانومی تمام مدت نگاهم میکرد، علت را که پرسیدم گفت این حجاب عجیب برازنده ی شماست، انشاء الله حضرت زهرا پشت و پناهت باشه... نگاهش کردم و آمدم بیرون
هیچ وقت به زیارت رفتن اعتقاد نداشتم اینکه پولتو بدی بری جایی که گریه کنی! به دیگران هم همینو میگفتم که بجای این کارها برن شهری تفریحی خوش بگذرونند.
اردیبهشت ماه امسال به محض تمام شدن کلاسهای دانشگاهم، کسی عجیب مرا شکست.
تهران که رسیدم خوابی تمام دلمو زیر و رو کرد...
خواب دیدم که میون بیابونی نشسته م و گنبد مقابلم، هرچه به سمتش میرفتم نمیرسیدم... این خواب همدم هر شب من شده بود تا اینکه دوباره خواب دیدم میون همون بیابون نشستم به گریه، دو نفر دستامو گرفتند و بردند. گفتم: کجا میبریدم؟!
گفتند: مقصدمان حرم شاه خراسان است و تو باید با ما بیایی... مقابل ضریح مرا نشاندند و رفتند...
از خواب بیدار شدم به پهنای صورت اشک میریختم...
سپیده که زد تاکسی گرفتم به سمت ترمینال، با خواهرم بلیط سفر یک روزه ی با اولین قطاری رو که به مقصد مشهد میرفت رو گرفتم.
ماشین که چرخید به خیابان هتل که منتهی به حَرَم میشد. گنبد جلوی چشمام روشن شد
پیاده شدم ....با تمام توانم می دویدم؛ گریه میکردم و میدویدم
بارون گرفت...
یکی از خادمین خانوم چادر رو سرم انداخت و با گفتن التماس دعا بوسیدم
قالیچه ی ورودی رو کنار زدم... سیل اشک نمیگذاشت اجازه ی ورود بگیرم.
دویدم سمت جنوب شرقی گوهرشاد... همون گوشه ی عاشقی...
رفتم زیارت ضریح، چشم به ضریح با زمزمه ی صلوات جلو میرفتم که نفسم بند امد و بین جمعیت از حال رفتم. چشم که باز کردم یه بانوی عرب صورتم رو به گلاب میشست و صلوات میفرستاد... خوب بودنم را که دید، لبخند زد و رفت
اونجا یادِ رضایی که میگن غریبه بیداد میکرد
ساعت به وقت رفتن بود، امام مهمان نواز خوبی بود که دل به تاراج برد
نه قرآن نه دعا نه نماز! نشسته م و زل زدم به گنبد
شب راهی بودم
بارها بر گشتم و نگاه کردم، یک لحظه همه ی وجودم ترسید، نکنه نیای؟! سرمو کج کردم تا به خواهش چیزی بخوام! لبخندش بهم فهموند که نا گفته میدونه!
عجیب آروم بودم، چادر رو محکم به خودم گرفته بودم از خادم خواستم که چادر رو یادگاری اولین زیارت باشعورم بردارم. دیدند التماس میکنم رضایت دادند... با چادر از باب الجواد اومدم بیرون...
بعد از اون زیارت خیلی اتفاقها افتاد، خیلی اتفاق های خوب...
با برادرم رفتم جنوب، اونجا خیلی حرفها زدم به خدا...
من با چادری که یادگار شماست برگشتم خانوم، سر قولی که به شما دادم می مونم...
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
منم چادری نیستم.مانتوییم.احساس بدیم ندارم[nishkhand]
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
خانمهاي با حجاب ميتوانند در برابر تمسخر افراد بيمار متناسب با زمان، شرايط و جنسيت و سن آنها از شيوه هاي زير براي مواجهه شدن كمك بگيرند
1- سكوت: چون جواب ابلهان خاموشي است.
2- زمزمه و تكرار آيات آخر سوره مطففين و توجه به مژده خدا:
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ ﴿٢٩﴾ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ ﴿٣٠﴾ وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ ﴿٣١﴾ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَٰؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ﴿٣٢﴾
و بعد با اميد زمزمه كنيد
فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ﴿٣٤﴾
3- توجه به حضور ناظر محترم( خدا، فرشتگان و ائمه)
وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
بگو : عمل كنيد يقيناً خدا و پيامبرش و مؤمنان اعمال شما را مىبينند ، و به زودى شما را به سوى داناى نهان و آشكار بازمىگردانند، پس شما را به آنچه همواره انجام مىداديد آگاه مىكند .
4- جواب زيركانه مانند پيامبر(ص)
روزي پيامبر (ص) با همسرش عايشه نشسته بود ،كه يك مرد يهودي از كنار آنان عبور كرد و به عنوان سلام گقت : سام عليك .
او با اين رفتار خود خواست كينه و دشمني خودرا را آشكار سازد و آداب معاشرت مسلمانان را به تمسخر گرفته و پيامبر (ص) را تحقير گند ،به هر حال پيامبر (ص) درپاسخ او گفت :" عليك (برتو باد )".
دراين هنگام يهودي ديگري از كنار پيامبر گذشت و گفت " سام عليك " پيامبر فرمود: عليك .يهودي سوم آمد او نيز همان جمله را تكرار كرد . گويا اين سه نفر با هم قرار گذاشته بودند پيامبر (ص) را اذيت كنند .
عايشه با ديدن اين همه گستاخي و بي ادبي برآشفت و خطاب به آنان كفت " مرگ برشما باد ، خشم و لعنت خدابر شما بوزينه ها و خوك ها" پيامبر به عايشه فرمود : "اي عايشه ! اگر فحش و ناسزا به شكل جسماني درآيد درشكل بسيار زشت و ناخوشايندي مجسم مي گردد و باعث سرافگندگي و خواري انسان ميشود ، ولي ملاطفت، نرم زباني و زينت مي دهد".
عايشه گفت : آيا نشنيديد اينها چگونه بر شما سلام كردند ؟
پيامبر(ص) فرمود : آري ،رفتار آنها را ديدم و منظورشان را نيز دانستم ، و من هم محترمانه ناسزايشان را به خودشان برگرداندم .
5- تكرار شعر:
در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم
سرزنش ها گر كند خوار مغيلان غم مخور
6- توسل به حضرت زينب(س)
7. توجه و عمل به آيه 34 فصلت:
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ
و نيكى با بدى يكسان نيست. [بدى را] با آنچه نيكوتر است دفع كن كه ناگاه [خواهى ديد] همان كسى كه ميان تو و او دشمنى بود، چون دوستى صميمى گشته است.
8. يادآوري اين حكايت سعدي:
سگي مرد صحرا نشيني را گاز گرفت. او در حالي كه از پايش خون مي رفت و از درد به خود ميپيچيد به خانه آمد. دختر خردسال، كه كودكانه مي انديشد، به پدر تندي مي كند كه مگر تو را دندان نبود تا سزاي سگ را بدهي. پدر از سخن وي- كه از سر خُردي و خامي است- مي خندند و در جواب مي گويد:
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
نمیدونم چه بلایی سر تاپیک دختران چادری اومده
به کی مشکلمون رو بگیم هرکی تو این سایت ی سازی میزنه
هرکی با حجاب و چادر مخالف پست نذاره ویا دعوتنامه براش نفرستادیم
الان تاپیک دختران چادری یا همون با حجاب کوووووووووووووووووووووووو ووووووووووووووووووووووووو ووووووووووووووو
پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Tadaei
نمیدونم چه بلایی سر تاپیک دختران چادری اومده
به کی مشکلمون رو بگیم هرکی تو این سایت ی سازی میزنه
هرکی با حجاب و چادر مخالف پست نذاره ویا دعوتنامه براش نفرستادیم
الان تاپیک دختران چادری یا همون با حجاب کوووووووووووووووووووووووو ووووووووووووووووووووووووو ووووووووووووووو
سلام
منظورتون اینه:
پاتوق دختران خوشتیپ با حجاب
این تاپیک رو تو تالار گفتگوی آزاد ایجاد کرده بودین