چگونه است؟!
صبح كه بيدار شدي
كدامين نقاب را بر مي داري؟
فصل نقابهاست...
انگار كسي ما را بي نقاب نمي بيند
اگر روي واقعي داشته باشيم
كسي ما را نمي پسندد
به دنبال لحظه ايم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ايا آن روز هيچ "خودي" باقي خواهد ماند؟
نمایش نسخه قابل چاپ
چگونه است؟!
صبح كه بيدار شدي
كدامين نقاب را بر مي داري؟
فصل نقابهاست...
انگار كسي ما را بي نقاب نمي بيند
اگر روي واقعي داشته باشيم
كسي ما را نمي پسندد
به دنبال لحظه ايم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ايا آن روز هيچ "خودي" باقي خواهد ماند؟
خدا را دوست بدار ...
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . .
زخم شدم
شیشه به زخمم نشست....
شیشه شدم
سنگ سرم را شکست.....
یارب اگر
سنگ شوم لحظه ای!!
بر دل این سنگ
چه خواهد گذشت!!!
توی سه وقت دعا براورده می شه
وقت اذان
وقتیکه باران میباره
و وقتیکه دلی می شکنه
من وقت اذان زیر باران دعا کردم هیچوقت دلی نشکنه....
همیشه دوستت خواهم داشت
از پیرمـــرد و پیرزنـــی پرسیدند (؟)
شما چطـــور 60 سال با هم زندگی کــردید !
گفتند مــا مربوط به نسلی هستیم که
وقتی چیزی خــراب میشد تعمیرش می کــردیم نه تعویضش .
حکایت من حکایت کسیست که عاشق بودولی قایق نداشت
دلباخته سفربودولی همسفرنداشت
کسی که زخم داشت اما ننالید
گریه کرداما اشک نریخت
حکایت کسیست که پرازفریادبودولی سکوت کرد....
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند :
زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد
یکی بدبختی مطلق معنی کرد
یکی درد درمان ناپذیرش خواند
و سرانجام یکی رسید و گفت :
زندگی به تنهایی ناقص است !!! تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود...
سفریباید کرد ....... تا به عمق دل یک پیچک تنها که چرا اینچنین سخت به خود می پیچد...
شاید از راز درونش بشود کشفی کرد شاید او هم به کسی دل بسته ست ...
من به این دل وابسته خود مشکوکم....
من به نمناکی گونه های خود مشکوکم...
من به التماس قلب بی قرار خود مشکوکم...
من به حیرانی دیدگان خود مشکوکم...
من به آشفتگی ذهن شیدایم مشکوکم...
من نمی دانم اگر از عشق بپرسند چه پاسخ بدهم...
نمی دانم اگر تنها ماندم چه کسی در خیال من پرسه خواهد زد...
همین است که می گویم...
با تردید اما می گویم...
من به احساس خودم مشکوکم...
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعرهای قشنگی
چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد
کسی
…
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود