من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان عاشق و مست
نمایش نسخه قابل چاپ
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان عاشق و مست
تو كيستي
اگر تو نيز مانند من كسي نيستي
ما يك زوج مي شويم
مبادا اين راز را با كسي در ميان نهي
ما را تبعيد خواهند كرد.
دوش رفتـــم به در میـــکده خواب آلوده / خرقه تر دامن و سـجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه ی باده فروش / گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده
هرگز نمی شود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم
مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نور است
که آفتاب شود روز و شب، ستاره شود
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
من از بيگانگان هرگز ننالم
كه هر چه كرد با من آشنا كرد
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
كه كيمياي سعادت رفيق بود رفيق!