تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
نمایش نسخه قابل چاپ
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
ز غم کسی هلاکم که ز من خبر ندارد / عجب از محبت من که در او اثر ندارد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد..........وابستگیم را به تو باور کردم
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی[golrooz]
یوسف مصر را بگوسکه به نام خود مزن
هر پسری عزیز شد یاد پدر نمیکند؟
- در دلم بود که جان در ره جانان بدم...............جان ز من نیستکه در مقدم او جان بدهم
ملکا ,مها ,نگارا ,صنما ,بتا ,بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری
یا رب مددی نما که بیتاب شدم...........یک بار دگر شب شد و بیخواب شدم
من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
به دست نا امیدی ها دل امیدوارم را
(فریدون مشیری)