ما زنده به آنیم که آرام مگیریم..........موجیم و آسودگی ما عدم است
نمایش نسخه قابل چاپ
ما زنده به آنیم که آرام مگیریم..........موجیم و آسودگی ما عدم است
تا مهر ابوتراب دمساز منست / حیدر بجهان همدم و همراز منست این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا / مشکن بالم که وقت پرواز منست
تو دریایی تلاطم داری ای دوست ...........تو لبخند و تبسم داری ای دوست
دو بیتی های من پایان ندارد ..............تو در فکرم ترنم داری ای دوست
ترا نیست آن تکیه بر کردگار / که مملوک را با خداوندگار
رازدار عشق را نبود مجال دم زدن ..........بخیه بر زخم دل از تار نفس داریم ما
افسوس که آنچه برده ام باختنیست
بشناخته ها تمام نشناختنیست
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرآنچه برداشتنیست
تونیستی که ببینی
چگونه عطرتو درعمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه هاپیداست
چگونه جای تو درجان زندگی سبز است
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالار و سرپنجه ای
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت / ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرابه باد ملامت گرفته اند
ترابه نام صدا میکنند.
(فریدون مشیری)