میکشد غیرت مرا گر دیگری آهی کشد.........زان که می ترسم که از عشق تو باشد آه او
نمایش نسخه قابل چاپ
میکشد غیرت مرا گر دیگری آهی کشد.........زان که می ترسم که از عشق تو باشد آه او
وای چه دردی است که درمان ندارد ... فتادم به راهی که پایان ندارد
دیروز
مازندگی را
به بازی گرفتیم
امروزاو.مارا
اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
داستان از میوه های سر ب گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی ک می گوید ک تنها نیست ؟؟؟؟
تادرین شش روزه.مارا مهلتی است
خوش نباشد.ازدل شیدا گذشت
تو را با غیر می بینم صدایم در نم آید / دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
دیگرم.پروای جان خویش نیست
خنده درمن .زهر خندی بیش نیست
تنی آلوده درد و دلی لبریز غم دارم / ز اسباب پریشانی تورا ای عشق کم دارم
محنت ورنج خزان این گونه جان فرسانبود
گرنشاطی در دل ازعیش بهاری داشتم