دل ربودی و بحل کردمت ای جان ،لیکن
به از این دار نگاهش، که مـرا میداری
نمایش نسخه قابل چاپ
دل ربودی و بحل کردمت ای جان ،لیکن
به از این دار نگاهش، که مـرا میداری
کلا همه شعر ها ریخت ب هم ها ... ی دور نگاه کنین ... مشاعره خراب شد ... [nishkhand]
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان ب درویشـــــــــــــــی و خرسندی
یا بزن سیلی به رویم یانوزش کن سرم
در دوحالت چون رسم بردست میبوسمش
شاهد عهدشباب آمده بودش به خوابباز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شدحافظ
ظالمی رادیدم خفته نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
هرکجا سلطان بود،دورش سپاه و لشگـــر استپس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر اسـت؟باخـبـــر باشـیـــد ای چشـم انـتـظـاران ظـــهـــوربهترین سلــطان عالــم از هـمـه تــنهـا تر اســت
توطاعت حق کنی به امیدبهشت
نه نه تونه عاشقی که مزدوری
یک امروز است ما را نقد ایام / بر آن هم اعتمادی نیست تا شام
به یکتایی قسم یکتاست عباس
به مردی شهره دنیاست عباس
سرو بلند من که به دادم نمیرسی..........دستم اگر رسد به خدا میرسانمت