خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود مایلشان
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود مایلشان
بر درگه دوست هرکه صادق برود
تا حشر ز خاطرش علایق برود
صد سال نماز عابد صومعه دار
قربان سر نیاز عاشق برود
تو نیكی می كن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز
کسی کو با تو نیکی کرد یکبار
همیشه ان نکویی یاد می دار
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیج،وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ،شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ،من جام جمم، ولی چو بشكستم، هیچ.
من تنها در سرما میان سیل غمها
چه کنم با همه دردها...
شرمنده فکر نکنم شاعر این شعرو بشناسین
مصرع دوم بیت دومش ک با م بود من چه میدونستم با واو بگم یا با میم
نه نگران شاعرش نباش نمیبینه [bamazegi]
چراغی کهنه ام ،وقت است خاموشم کنی ،کم کم /
من آن افسانه ام باید فراموشم کنی ،کم کم
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست
گر که او خواهد همی من میروم
میروم انجا که با یادش خوشم
تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق/
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم/
هیچ لحظه نخواستم که رسد به دوست گزند
پس دیگر میرم تا شود اسوده ز دستم بی گزند
چون همی خواستم به وصال یار رسم
این چنین کردم ببخشم ای مهربان
پیراهن خیس ابر تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است
این زندگی کبود، این تلخ بنفش
زخمی است که سال هاست بر دوش من است
الا یا ایها الساقی زمی پر ساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
کس نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست* در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان* همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
دويده پر ناله تر ، برفته ديوانه تر
نشسته بيگانه تر ، چرايى اى قهر مان ؟
نه شوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت مارا
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که در آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند[golrooz]
کای فرازنده این چرخه بلند
وی نوازنده دل های نژند
وفا مجو زکس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم [golrooz]
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز/ ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
زمی سجاده رنگین کن ، گرت پیر مغان گوید[golrooz]
که سالک بیخبر نبود ، زراه و رســــم منزلها[golrooz]
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ
تا ز اندک تو جهان شود پــــر
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
بیرزد اگر همه خوبان دهندت باج
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم به پيچد ‚ پيچد سخت
فروغ فرخزاد
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
نی حدیث راه پرخون میکند
قصه های عشق مجنون میکند
غمی به قدمت تاریخ درد مردم داشت
دلی به وسعت جغرافــــــیای عرفانی
دیگر ز پا فتاده ام ای ساقی اجل
لب تشنه ام ، بریز به کامم شراب را
لب کارون چه گل بارون
میشه وقتی که میشینن دلدارون
تو قایقها دور از غمها
می خونن نغمه خوش لب کارون
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
**********************
مزد ان گرفت که جان برادرکارکرد
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها [golrooz]
جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست
گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو
گفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کم تر آید [golrooz]
گفتم که خطا کردی تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تفدیر چنین بود
حافظ
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست[golrooz]