پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
اگر در راه شناخت از خداوند ،توفیق هدایت نجوئیم و خداوند راهنمایمان نباشد ،نمی توانیم آنگونه که شایسته است او را بشناسیم.پس کرم و لطف خداوند ما را به راههای هدایتش رهنمون ساخت و گرنه از عقل و حواس بودن مدد و تأییدات او کاری ساخته نیست.انسانی که از شناخت خود عاجز است ،چگونه پروردگار خود را خواهد شناخت.نهایت و غایت عقل و خرد در راه او به حیرت منتهی میشود و ذات پاک او از چگونگی و کجائی، بری است.ادراک انسان توانائی پی بردن به ذات او ندارد و دامان عقل و خرد در این راه چاک شده است.
به خودش کس شناخت نتوانست ذاتِ او هم بدو توان دانست
عقل حقش بتوخت نیک بتاخت عجز در راه او شناخت شناخت
کرمش گفت،مر مرا بشناس ورنه که شناسدش به عقل و حواسّ
به دلیلی حواس کی شاید گوز بر پشتِ قبّه کی پاید
عقل رهبر و لیک تا در او فضل او مر ترا برد بر او
به دلیلی عقل ره نبری خیره چون دیگران مکن تو خری
فضل او در طریق رهبر ماست صنع او سوی او دلیل و گواست
ای شده از شناخت خود،عاجز کی شناسی خدای را هرگز
چون تو در علم خود زبون باشی عارف کردگار چون باشی
چون ندانی تو سرّ ساختنش چون توهّم کنی شناختنش
وهمها قاصر است زاوصافش فهم ها هرزه میزند لافش
هست در وصف او به وقت دلیل نطق تشبیه و خامشی تعطیل
غایت عقل در رهش حیرت مایۀ عقل سوی او غیرت
عقل و جان را مراد و مالک اوست منتهای مرید سالک اوست
عقل ما رهنمای هستی اوست هستها زیر پای هستی اوست
فعل او خارج از درون و برون ذات او برتر از چگونه و چون
ذات او را نبرده ره ادراک عقل را جان و دل در آن ره چاک
رودکی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
شاد زي با سياه چشمان شاد/
كه جهان نيست جز فسانه و باد
زآمده شادمان نبايد بود/
وز گذشته نكرد بايد ياد
من و آن جعد موي غاليه بوي/
من و آن ماه روي حور نژاد
نيكبخت آن كسي كه داد و بخورد/
شوربخت آنكه او نخورد و نداد
شاد بودست از اين جهان هرگز /
هيچ كس؟ تا از او بباشي شاد
داد ديدست از او به هيچ سبب/
هيچ فرزانه؟ تا تو بيني داد
ســــــعدی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها —— بی خویشتنم کردی، بوی گل و ریحان ها
گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل —— تا یاد تو افتادم، از یاد برفت آن ها
ای مهر تو در دل ها، وی مهر تو بر لب ها —— وی شور تو در سرها، وی سر تو در جان ها
تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم —— بعد از تو روا باشد، نقض همه پیمان ها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن —— کوته نظری باشد، رفتن به گلستان ها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد —— باید که فروشوید دست از همه درمان ها
گر در طلبش رنجی، ما را برسد شاید —— چون عشق حرم باشد، سهلست بیابان ها
هر تیر که در کیشست، گر بر دل ریش آید —— ما نیز یکی باشیم از جمله قربان ها
هر کو نظری دارد، با یار کمان ابرو —— باید که سپر باشد، پیش همه پیکان ها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش —— می گویم و بعد از من گویند به دوران ها
شاعر عزیز عنصری
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
همي كرد در خانه در دل خروش
تو گفتي روانشبرآمد به جوش
گشاد از دو مشكين كمندش گره
ز لاله همي كند مشكين زره
هميگفت وامق دل از مهر من
بريد و نخواهد همي چهر من
كسي را چيزي بود آرزو
بجويد ز هر كس بگويد كه كو
بيامد كنون مرگ نزديك من
به گوهر شود جانتاريك من
هالو
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
رهزنان آهنگ را دزدیده اند
تارهای چنگ را دزدیده اند
بانگ ناقوسی نمی آید به گوش
از کلیسا زنگ را دزدیده اند
در بیابانی که نامش زندگی ست
سگ رها و سنگ را دزدیده اند
قهر می کارند در دل های ما
مهر تنگاتنگ را دزدیده اند
بهر محو عشق از فرهنگ ها
عشق نه ، فرهنگ را دزدیده اند
دوری خود تا ز حق پنهان کنند
واژه ی فرسنگ را دزدیده اند
بهر کتمان شکاف خویش و خلق
دره ی سالنگ را دزدیده اند
زنده ها جای شهیدان وطن
افتخار جنگ را دزدیده اند
نقش مانی را به نام خود زدند
موبدان ارژنگ را دزدیده اند
ننگ روی ننگ مانده تا ابد
چون که سطل رنگ را دزدیده اند
آب در هاون چه می کوبی عزیز
دسته ی هاونگ را دزدیده اند
شاعر عزیز خیام
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند
يک همدم پخته جز می خام نماند
دست طرب از ساغر می باز مگیر
امروز که در دست بجز جام نماند
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
میگم خوبه به این تاپیک میام ویه فال میگیرم[nishkhand]
http://nightmelody.com/fal/hafez/30.gif
شاعر عزیز آقاسی
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
کاش ما را با خودت همسان کنی
یک شبــاهنگی دگــــر بر پا کنی
کاش ما را قـــــــــدر آن آلالــــه ها
قـــــــدرت یک یاعلی گفتــن کنی
کاش مولایم شــــوم خـــــاک درت
درگــــه آلالــــه های هم رهـــــت
من سراپایم ,وجودم, مهر توسـت
شیر! حیدر! یاعلی گفتن زتوست
عاشق مهر ولای ات تا شـــــــوم
صاحب فخر سعـــــــــادت میشوم
کاش مــــــولا با نـــدای قــــــدرها
این دل مارا بســـــازی هم نـــوا
دخو
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
گفتم از فيض وصل، خــتـواهم زد
آتش شــــوق را مــــــــگر آبتـــي
گفت خوابيست خوش ولـــي بيند
فيل خوابـــي و فيلــــبان خـوابي
ليک از بهر نيــــــــتـک سنجيدن
صــد شنيدن کــــجا و يــک ديدن
شاعر عزیز قیصر امین پور
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
مولانا