پاسخ : مثنوي شاه و درويش يا قصه شاه و گدا
در خاتمه کتاب گويد
هر کجا هدهد سليمان رفت / ببر و بال مور نتوان رفت
در بهاران صداي غلغل زاغ / کي بود چون نواي بلبل باغ؟
من کنم سحر در سخنداني / تو بمن شعر ديگران خواني
يعني او نيز در برابر تست / در او هم بقدر گوهر تست
اين مسلم، ترا بغير چه کار؟ / هر چه داري تو هم بيا و بيار
ديگري جام شوق نوشيده / تو بديوانگي خروشيده
ديگري آه دردناک زده / تو بتقليد جامه چاکزده
تا بکي مي پري ببال کسان؟ / ناز خوش نيست با جمال کسان
من کنم سکه سخن را نو / تو کني عرض مخزن خسرو
چون تو زين نامه نيستي نامي / چه بري نام خسرو و جامي؟
حيف باشد که نام ديده وران / بگذرد بر زبان کج نظران
گر چه شعر تو نظم دارد نام / تو ازين نظم کي رسي بنظام؟
نظم اگر نيست چون در مکنون / سهل باشد طبيعت موزون
گر چه ما و تو هر دو موزونيم / ليک بنگر که: هر يکي چونيم
نعل اگر يافت صورت مه نو / هست اينجا تفاوتي، بشنو:
ماه نو سر بر آسمان سايد / نعل در زير پاي فرسايد
نيست مانند هم سموم و نسيم / اين يک از جنتست و آن ز جحيم
آن بنرمي چنانکه دل خواهد / وين بگرمي چنان که جان کاهد
پاسخ : مثنوي شاه و درويش يا قصه شاه و گدا
بدرالدین هلالی استرآبادی از بزرگترین شاعران اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم بوده است که اصالتاً از ترکان حغتایی است. او در هرات متولد شده است و از ملازمان امیر علیشیر نوایی بوده است. شهرت او در غزل است و مثنویهای شاه و درویش (شاه و گدا)، صفاتالعاشقین و لیلی و مجنون او نیز معروف است. امیر عبیدالله خان ازبک او را به جهت کینهٔ شخصی به تشیع متهم کرد و به قتل رسانید (این که او به راستی شیعه بوده یا نه را از روی اشعارش نمیتوان استخراج کرد چرا که وی در آثارش گاه از خلفای راشدین و گاه از ائمهٔ شیعه نام برده و چنان مینماید که به مقتضای زمان به این سو و آن سو متمایل میشده است). مشهور است که سیفالله نامی در قتل او ساعی بود و از این جهت سال مرگ وی را به ابجد با عبارت «سیفالله کشت» (معادل ۹۳۶ هجری قمری) ضبط کردهاند.