بعد از سالها جعبه سياه تانكي كه حسين فهميده رفته بود زيرش رو پيدا ميكنن، توش آخرين جملات حسين ضبط شده بود كه ميگفته: "...حاجي جون مادرت هل نده،...ده حاجي هل نده! نامرد، اين همه نارجك چرا بهم بستي، يك وقت بلا ملا سرم مياد.... حــــــــاجـــــي!
نمایش نسخه قابل چاپ
بعد از سالها جعبه سياه تانكي كه حسين فهميده رفته بود زيرش رو پيدا ميكنن، توش آخرين جملات حسين ضبط شده بود كه ميگفته: "...حاجي جون مادرت هل نده،...ده حاجي هل نده! نامرد، اين همه نارجك چرا بهم بستي، يك وقت بلا ملا سرم مياد.... حــــــــاجـــــي!
یارو با خوشحالي به دوستش ميگه بالاخره اين پازل رو بعد از ۲ سال حل كردم . دوستش ميگه: ۲ سال زياد نيست؟ ميگه:نه بابا رو جعبه اش نوشته ۷ تا ۱۰ سال
--------------------------------------------------------------------------
يه روز دوتا ساده لوح سوار يه تاكسي ميشن. تاكسيه پژو بوده. بعد یکی شون به راننده ميگه: اقاي راننده يه نوار بزار حال كنيم. راننده ميگه: خودت يكي از تو داشبورت انتخاب كن بزار. طرف هم از تو داشبورت بين چند تا نوار يه نوار ويديو پيدا ميکنه هر چي سعي ميكنه بزاره تو ضبط نميتونه بزاره اون رفيقش مي زنه تو سرش ميگه اي گيج اين نوار مال تريلي نه پژو
-----------------------------------------------------------------------
زمان جنگ صدام گفته بود كه من به شهر هاي مذهبي حمله نميكنم ! اول تهران بزرگ نوشته بودن كه به شهر مذهبيه تهران خوش آمديد
---------------------------------------
یارو دوزاري سياه پيادا ميكنه، ميره تلفن عمومي گوشي رو برميداره، ميگه: الو آفريقا
----------------------------------------------
بچه مثبته از گنده لاته ميپرسه: آقا ببخشيد... خيلي خيلي عذر ميخوام..شرمنده.. روم به ديوار.. اسمتون چيه؟!
طرف شاكي ميشه، ميگه: اينجوری كه تو پرسيدي، اسمم انه!!!
به غضنفر میگن چرا سي ديت انقدر خش داره ميگه:آخه زير قسمتهاي مهمش خط كشيدم !
__________________________________________________ __________________--
به خروسه ميگن : چرا معتاد شدي؟ ميگه اگه زنتوعریان بزارن پشت ويترين معتاد نمي شي !
یارو رو برق مي گيره مامانش مي گه ننه جون ولش نکن همين بود که باباتو کشت
----------------------------------------------------
روزي سه تا ديوونه مي رن عروسي، دو تا شون مي رن وسط و مي رقصن، اون يکي مي شينه کنار و مي گه: قرمز سبز زرد، قرمز سبز زرد
مي پرسن؟ تو چرا نمي رقصي؟ مي گه: من رقص نورم
-------------------------------------------------------------
طرف شب چهار شنبه سوری باباش اتیش می گیره جو می گیرتش از روش می پره
------------------------------------------------------------------
یارو رو ميفرستن جبهه، بعد شيش هفت ماه برميگرده، در ميزنه، داداش كوچيكش با يك تپه ريش درو وا ميكنه! یارو هول ميكنه، ميگه: چي شده!؟
ننه مرده.. بوا مرده؟!
داداشش هيچي نميگه، فقط يك نگاهِ معني داري بهش ميندازه و ميره تو.
طرف جفت ميكنه، ميره تو ميبينه داداش بزرگش هم تا زير گردن ريش گذاشته! بدبخت پاك شلوارشو خيس ميكنه، ميگه: اصغرجون، تورو خدا بگو چي شده؟! كي مرده؟!
داش اصغر هم يك نگاه بهش ميكنه و از اتاق ميره بيرون.
بنده خدا بدبخت و سراسيمه ميره تو اتاق باباش، ميبينه ريش باباش رسيده تا دم نافش!
دو دستي ميزنه تو سرش، ميگه: بوا... بگو آخه چه بلايي سرمون اومده؟ ننه مرده؟!
باباش ميگه: اي كاش ننت مرده بود! كاش بوات مرده بود! پسر آخه اين ريش تراشو چرا بردي؟!!!
--------------------------------------------------------
یارو از دهات میاد تهران ميره مسابقه 20 سوالی
مجري بهش ميگه جواب سوال يه حيوونه شما شروع كنين به پرسيدن
طرف با همون لهجه ی غلیظ میگه : 1 ميتانم بگيرمش ؟
مجري ميگه بله
ميگه : پلنگه ، بازه ، چيتايه ، غزاله، يوز پلنگه ، عقابه ، …
مجريه داغ ميكنه ميگه نه آقا اينا نيست 10 تا از سوالات تموم شد ده تا ديگه بپرس
طرف ميگه : ميتانم با يه دست بلندش كنم
مجري ميگه : بله
یارو شروع ميكنه كه : فيله ، اسب آبيه ، واله ، كرگدنه ، نهنگه ،…
مجري ميگه خير شما باختين جواب سوال ( قورباغه ) بوده
طرف ميگه : به علي دانستم عارم آمد بگم
طرف به زنش ميگه: عزیزم دوست داشتي مرد بودي؟ زنه ميگه: نه، دوست داشتم تومرد بودي
-----------------------------------------------
یارو ميره جهنم ميبينه قصاب محلشون تو جهنمه ميره پيششو ميگه کورش آقا اينجا چيكار ميكني؟
کورش آقا ميگه جريان داره تو چرا اينجايي؟
طرف ميگه منم جريان داره و تعريف ميكنه كه : يه روز رفتم خونمون ديدم يه جفت كفش مردونه كنار كفشاي دخترمه رفتم تو گفتم كي اينجا بود نگفت همه چيني هارو شكستم ، گفتم كي اينجا بود ؟ نگفت تلوزيون رو از پنجره انداختم بيرون ، گفتم بگو كي اينجا بود ؟ نگفت اومدم كمدو از پنجره بندازم بيرون كه خودمم باهاش افتادم بيرون و مردم .
قصابه محكم ميزنه تو سرش كه بي پدرو مادر من تو كمد بودم
------------------------------------------------
طرف آخره پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه ميكرده
يارو جاهله با خودش ميگه بزار يكم بخنديم، ميره جلو، گيلاس عرقشو برميداره، لاجرعه ميره بالا.
طرف اول يك نگاه غمناك به يارو ميكنه، بعد يهو ميزنه زير گريه!
جاهله ناراحت ميشه
:ميگه: بابا بيخيال، شوخي كردم جون حاجي..اصلاً الان يدونه مَشتيشو برات ميگيرم، مهمون من!
طرف در حين هق هق
ميگه: نه داداش، تقصير تو نيست. اصلاً امروز بدترين روز زندگي منه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار، رئيسم هم بيرونم كرد!
بعد اومدم برگردم خونه، ديدم ماشينم رو دزد برده!
رفتم كلانتري، گفتن كاريش نميتونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونه، يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم،
يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش دراومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، ديدم خونه ام تو آتیش سوخته! آخر تصميم گرفتم خودمو
بکشم
كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو تا ته خوردي
----------------------------------------------
به یه پیرمرد میگن بزرگترین آرزوت چیه؟ میگه ای کاش زن ها رو مثل اسکناس میشد خورد کرد.مثلا یه 50 ساله بدی 2 تا 25 ساله بگیری!!!
---------------------------------------------
به طرف ميگن سزارين يعني چي؟ ميگه: بچه به شرط چاقو
يه الاغ از باباش مي پرسه بابايي الاغ ها هم زن ميگيرن.باباش ميگه آره پسرم, اتفاقا فقط الاغ ها زن مي گيرن
-----------------------------------
مادردختربه خواستگار ميگه: شماقسم ميخورين تاحالا ازدواج نكردين؟خواستگارميگه: بله ...به جون دوتابچم
---------------------------------
به پسره مي گن نه نه و بابات چه جورين؟ مي گه روزا مثل سگ و گربه شبا مثل پيچ و مهره
-----------------------------------
گفت : خونه قاضي عروسيست . گفتم : بتو چه؟ گفت : مرا هم دعوت كرده اند . گفتم : بمن چه ؟!
-----------------------------------
سعيد از دوستش، خسرو، مي پرسد: «دلت مي خواست جاي چه كسي بودي؟»
خسرو جواب مي دهد: «جاي تو.»
سعيد با تعجب مي پرسد: «چرا جاي من؟»
خسرو جواب مي دهد: «براي اين كه دوست نازنيني مثل خودم داشته باشم.»
زن از شوهرش ميپرسه : عزيزم تو زن خوشگل دوست داري يا زن با شعور؟ مرده ميگه : هيچ كدوم عزيزم من تورو دوست دارم...!!!
-------------------------------------------------
یارو چاق بوده ميخواسته ماشين پژو 206 بخره. ميره پشت فرمان بشينه ماشين رو امتحان کنه، ميبينه جا نميشه، مياد پايين به يارو فروشنده ميگه: اين ماشين که يک کمي تنگه، يک شماره بزرگتر، پژو 207 ندارين؟
----------------------------------------------------------------------------------------------------
به بنده خدا ميگن: بابات به «رحمت ايزدي» پيوست! بنده خدا ميگه: «رحمت ايزدي» ديگه كيه؟ ميگن: نه، منظورمون اينه كه «به ديار باقي شتافت»! ميگه: «ديار باقي» كجاست؟ ميگن: يعني «دار فاني» رو وداع گفت! ميگه: «دار فاني» ديگه چهجور داريه؟ ميگن: يعني «رخت از اين دنيا بر بست»! ميگه: منظورتون رو نميفهمم! ميگن: الاغ! باباي خرت مرد! ميگه: خر من كه بابا نداشت!
--------------------------------------------------------------------------------------------------
الايا ايهاالساقي ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولي تالار و شام و عاقد و عکاس و آرايشگر و فيلم و لباس و تاج و کفش و کيف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجير و سرويس طلا آنهم از آن سرويس خوشگلها... و از اين جور مشکلها
---------------------------------------------------------------------------------------------------
یارو سکه ميندازه صندوق صدقات ? سوارش ميشه
دوتا یارو تصميم ميگيرن فارسي صحبت کنن اولي ميگه پاشو دومي مي گه نميپاشم اولي جواب ميده نگو نميپاشم بگو پاشيده نمي شوم
------------------------------------------------
خصوصيات دخترا:
1) تا زبونشون باز ميشه عوض مامان بابا ميگن شوهر!!
2)حالشون از پسرا به هم ميخوره ولي نمي دونم چرا 666 تا دوست پسر دارن
3) اگه خونشون آتيش بگيره بين بابا و لوازم آرايش حتما لوازم آرايش و انتخاب مي کنن!
4) نون شب ندارن بخورن ولي پول عمل دماغشونو رديف ميکنن!
5) همه خوشکل و خوش هيکلن(خدايا منو بخاطر اين دروغم ببخش)
6) از 8 تا 20 سالگي شونصدتا دوست پسر داشتن که هيچ کدوم درکشون نميکردن
---------------------------------------------------------------------------------------------
ساده لوح تو جبهه بوده از هر طرف خمپاره ميومده يكي داد ميزنه سنگر بگيريد طرف از اون ور ميگه واسه من بربري بگيريد
----------------------------------------------
یارو ديش ماهوارشو مي ذاره رو پشت بوم روش مينويسه کولر!!.
-----------------------------------------------
پسر از مادرش پرسيد: «مادر جان! توي اين شيشه روغن موي سر بود؟»
مادر با خونسردي جواب داد: «نه، چسب بود، چسب مايع.»
پسر با وحشت گفت: «حالا فهميدم چرا هر كاري مي كنم، نمي توانم كلاهم را از سرم بردارم!»
تاريخ سيب زميني
معلم به دانش آموز:« بگو ببينم! سيب زميني از كجا پيدا شد؟»
دانش آموز:« از زماني كه اولين سيب از درخت به زمين افتاد.»
---------------------------------------------------------------------------------
اولي:« به نظر تو، هويج باعث تقويت بينايي مي شود؟»
دومي: «حتما، چون تا به حال هيچ خرگوشي را نديده ام كه عينك زده باشد.»
-------------------------------------------------------------------------
معلم: «مريم! اگر هم شاگردي ات، سارا، هزار تومان به تو بدهد و
دوباره پانصد تومان ديگر هم بدهد، در مجموع چه قدر پول خواهي داشت؟»
در همين موقع سارا با عصبانيت مي گويد:« اجازه! ببخشيد، از كيسه خليفه مي بخشيد؟! »
-----------------------------------------------------------------------------------------
از يك نفر كه با پا غذا درست مي كرد پرسيدند: «چرا با پا آشپزي مي كني؟»
جواب داد: «آخر دست پختم خوب نيست.»
------------------------------------------------------------------------------
رئيس تيمارستان به يكي از مراقب ها مي گويد: «من در اين جا از همه راضي هستم، فقط ديوانه اي هست كه اصرار دارد من برج ايفل را از او بخرم.»
مراقب مي گويد: «خب، چرا نمي خريد؟»
رئيس تيمارستان مي گويد: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما مي خريدم.»
دختر و پسری مشغول چت در اینترنت هستند.
پسر: تو احتمالاً خیلی زیبا هستی!
دختر: به چه دلیلی این طور فکر می کنی؟
پسر: خوب، طبیعت حتماً این خنگی تو را به نحوی باید تلافی کرده باشد!!!
---------------------------------------------------------
خانم اولی: من خیلی از پیری می ترسم.
خانم دومی: آخه چرا؟
خانم اولی: چون آدم همه چیزهای خوبی که داره از دست می ده، مثل زیبایی، ...
خانم دومی: ولی من اصلاً نگران پیری ام نیستم.
خانم اولی: خوب معلومه، چون تو چیزی نداری که از دست بدی!!!
------------------------------------------------------------
یارو تو صف نونوايي بوده که شاطر ميگه نون تموم شد همه داشتن ميرفتن که طرف ميگه نون تموم شده چرا صفو به هم ميزنيد؟
----------------------------------------------------------
خوشا مردي كه اصلا زن ندارد ... بلاي خانگي چون من ندارد
هزاران زن فداي موي يك مرد ... فداي گوشه ابروي يك مرد
نميدانم خدا بر جنس ماده ... چرا مهر و وفا اصلا نداده
الهي غرق ماتم باشي اي زن ... هميشه همدم غم باشي اي زن
كه گفته زن شريك عمر مرده ... مگر زن ميكند تخم دو زرده
زن ار باشد چو حوري نزد بنده ... بود بدتر ز هر مار گزنده.
-------------------------------------------------------
3تادوست با هم ميرن يه خربزه ميخرن. ميگن هر کي که امشب شيرين ترين خواب رو ديد اون خربزه رو بخوره. صبح که بيدار ميشن
اولی ميگه:من ديشب خواب ديدم تو مسابقه دو شرکت کردم و نفر اول شدم.
دومی ميگه:من خواب ديدم با تمام فاميل رفتيم يک جائيکه همه جور خوراکي ها بود و مفت مفت بود و ما همينجور مي تونستيم بخوريم.
ميبينن سومی بنده خدا هيچي نميگه، ميگن تو چي خواب ديدي، ميگه: والله من هر کاري کردم خوابم نمي برد، ساعت 3 بلند شدم خربزه رو خوردم