سلام من اول این تایپک چیزی نوشته بودم حالا باید بگم که ازدست دادم همه ی زندگیمو و حالا دیگه امیدم به زندگی بشدت کم شده ولی توکلم به خداست اینشاالله با تلاش اون چیزایی رو که از دست دادم برمیگردونم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام من اول این تایپک چیزی نوشته بودم حالا باید بگم که ازدست دادم همه ی زندگیمو و حالا دیگه امیدم به زندگی بشدت کم شده ولی توکلم به خداست اینشاالله با تلاش اون چیزایی رو که از دست دادم برمیگردونم
راستش خیلی یاد بچه های قدیم سایت افتادم...
و بچه هایی که به تازگی از سایت رفتن...
گفتم اینجا بنویسم... نه یه یادآوری، نمیدونم چی...
دلم برای همشون تنگ شده!
واقعا جاشون خالی هست توی سایت...
بین 20 تاپیک آخر
توی شوخی ها و خنده ها
توی ناراحتی ها
توی لیست کاربران آنلاین
...
مینویسم اینجا که اگه یه موقعی دوباره اینجا سر زدم(بعدها)، یادم بیاد چه دوستان خوبی داشتم توی سایت و خب به هر دلیلی رفتن!
یادم بیاد همین سایت، باعث آشنایی من با کسی شد که الان از بهترین دوستامه!
گرچه آدم های تلخ و اتفاقات ناگواری هم بود که باز هم با همین سایت سر و کلشون پیدا شد!
آدمایی که الان دیگه نیستن...
با بعضیا ارتباط از طریق یاهو، فیس بوک، حتی موبایل حفظ شد... اما بعضی دیگه ...
ولی حتی اونایی که باهاشون از راه های دیگه ارتباط دارم، جای خالیشون توی سایت احساس میشه!
کسایی که حتی صندلی داغ داشتن توی این سایت و دیگه نیستن...
امیدوارم هر کدوم هر جا هستن، موفق باشن [golrooz]
خستم از نقش بازی کردن، نقش آدمای شاد و بیخیال رو بازی کردن، ولی از درون نه شادم نه بیخیال، خدا تو که همه چی رو میدونی، فقط یه چیز، تمومش کن! فقط تمومش کن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!sh_dokhtar3
کمممممممممممممممممممممممم ممممممممممممممممممممممممم مممممممممممممم آوردددددددددددددددددددددد ددددددددددددددددددددددددد ددددددددددددم!
من خستــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــم! این حق من، این سهم من از زندگی تو این دنیات نبود خدا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدایا شکرت
خیلی خوشحال شدم
خدایا شکرت میدونستم هوامو داری[golrooz]
هشتم بهمن سال 91 رو هیچوقت فراموش نمیکنم
من تو را در قلبم داشتم و تو رهایم کردی
.......نرفتم وماندم به خاطر تو به خاطر قلبم ..ماندم .....در کنارت ......در سکوت ......من در کنارت ماندم چون به تو قولی و تعهدی در قلبم داشتم ......دوستت بودم و دوستت داشتم .....چه روزها که دلم شکست ....اما تو....هر گاه که دلم میشکست .....دریا را بهترین مکان برای اندیشیدن درباره همه اتفاقات میدانستم – درباره تو ...درباره همه چیز ..در ساحل دریا قدم میزدم و دل خود را ارام میکردم ......کنار تو ماندم باتمام مانع ها – باتمام مسائلی که مرا از با تو بودن منع میکرد .......در زندگیم تنها دلم را به تو داده بودم و از تو میخواستم ..... تنها وفقط .. نسبت به من صداقت داشته باشی ...............این خاطره برای توست ....... برای اینکه بیاد بیاوری گذشته را ....من دیگر نباید اندیشه تو را داشته باشم .....زیرا..... باید تنها باشم .....زیراتنهایی همیشه به من وفادار است ....خاطره من .......قلب من ....اندیشه من ......ستاره من ......به یاد داشته باش ...تو را تا ابد در قلبم خواهم داشت ...... در سکوت ......به تنهایی .....و در اسمانم ...
http://axgig.com/images/37638146637775617474.gif
- - - به روز رسانی شده - - -
در یک اتاق تاریک چهار شمع در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند،شمع اول: من صلح هستم و نمی توانم همیشه روشن باشم و خاموش می شود.شمع دوم: من ایمان هستم و معلوم نیست تا کی روشن باشم و به آرامی خاموش می شود.شمع سوم: من عشق هستم، کسی ارزش من رو نمی دونه،و ناگهان خاموش می شود.کودک دوان دوان وارد اتاق می شود کنار شمع هامی نشیند و با گریه میگه:چرا رفتین؟ چرا منوتنهاگذاشتین؟ چرا خاموش شدین؟ در این هنگام :شمع چهارم میگه :گریه نکن ، ناراحت نباش، تا من روشن هستم تو می تونی اون شمع های دیگه رو روشن کنی ، من امید هستم. *
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .
یـکــ اتــآقِ تـآریک
یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم
یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !
وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے
hh
امشب بغض تنهايي من دوباره مي شكند...چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
- - - به روز رسانی شده - - -
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
خدای مهربونم شکرت....................................
خدا خیلی نزدیکی...................................... ..........
همه جوره هوامونو داری ....خدای مهربونم.................................... ..............[golrooz][golrooz][golrooz]
انتظار برای هر چیزی حتی یه چیز کوچیک هم سخته، اینکه منتظری دو دلیل داره یا کاری از دستت دیگه برنمیاد که انجام بدی و محکومی به انتظار !
یا میتونی کاری رو انجام بدی و نمیدی، حالا انجام ندادنش چون نخواستی یا هر دلیل دیگه، بازم منتظر میمونی، جزو گروه دوم که باشی، باید منتظر خیلی چیزا باشی، منتظر اینکه دیگران برات تصمیم بگیرن، منتظر هر چه پیش آید خوش آید، بعضیا اسمشو میذارن بیخیالی، ولی ته همین بیخیالی هم منتظری! گروه دوم ممکنه از اون آدمایی باشن که به ظاهر راضین و همه چی خوبه اما اگه بری سراغ ته همون دلی که گفتم خیلی حرفا برا گفتن داره، خیلــــــــــــــــــــــ ـــــی !
امروز مورخ 3/11/1391
پنجشنبه
به ساعت 3:07
به وقت دلتنگی!