چو عاشق میشدم گفتم *** ز بودم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
نمایش نسخه قابل چاپ
چو عاشق میشدم گفتم *** ز بودم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
آنهایی که بی عاطفه هستند روزگاری بسیار عاشق بوده اند http://spot-of-rain.persiangig.com/image/2/tear.jpg
نرگسی با لاله ای پژمرده گفت **** بین که ما رخساره چون افروختیم
گفت مــــا نیز آن متاع بی بدیل **** شـــــب خریدیم و سحر بفروختیم
آسمـــــــــان روزی بیاموزد تو را **** نکته هــــــــایی را که ما آموختیم
خرمــــــی کردیم وقت خرمی **** چون زمان سوخــــــتن شد سوختیم
" دلگیـــر " نبــاش!
دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛
رهـــا نمـی شــوی.....!
یــادت بــاشد :
"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را؛
بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید ...
سلامتیه اون پسری که...10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت... 20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت.... 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!! باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
گفت: آخه اونوقتا دستت نمی لرزید...!
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف ٬ سخت محتاج به گرمای پر و بال توام
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت ٬ میتوان گفت که من چلچله لال توام . . .
براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس
- - - به روز رسانی شده - - -
تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم
نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم ..... زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام
وقتي که گريه کرديم گفتن بچه است................. وقتي که خنديديم گفتن ديونه است.................. وقتي که جدي بوديم گفتن مغروره............................. وقتي که شوخي کرديم گفتن سنگين باش............................. وقتي که حرف زديم گفتن پر حرفه.......................................... ......... وقتي که ساکت شديم گفتن عاشقه........................................ ........... حالا ام که عاشقيم مي گن گناه
- - - به روز رسانی شده - - -
فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم را ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد