گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت می گیری ،
خیلی آرام …
تا رهایش کنی ؛
شاپرک میان دستانت له می شود …
نیت ِ تو کجا
و سرنوشت او کجا …
نمایش نسخه قابل چاپ
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت می گیری ،
خیلی آرام …
تا رهایش کنی ؛
شاپرک میان دستانت له می شود …
نیت ِ تو کجا
و سرنوشت او کجا …
چه دوستی پاکی دارند کفش ها ؛
یکی گم شود ، دیگری محکوم به آوارگیست
حواسمان را جمع کنیم …
آدمها مثل موبایل ها low battery ندارند ؛
اکثرا بدون اخطار قبلی و خیلی ناگهانی تمام میشوند …
نیازی نیست اطرافمون پر از آدم باشه …
همون چند نفری که اطرافمون هستند ، آدم باشند کافیه !
هر آنچه که زیباست زیبا می ماند
حتی اگر پژمرده باشد …
مشکل اینجاست که،
همیشه برای فرار از دست یک “آدم” به “آدم” دیگری پناه برده ایم !
اعتیاد به آدم ها بدترین نوع اعتیاد است
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛
باشد که موضوع انشای زندگیت “خدا” ،
مقدمه اش “عشق او” ،
و انتهایش “نگاه او” باشد …
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
حس قشنگی ست …
بودن انسان هایی که به یک چشم بر هم زدن
دلت را پر از حس زیبای به پرواز در آمدن ، میکنند…
خدایا میبینی؟؟؟حالا که پر از حرفیم ....دیگر زنگ انشاء نداریم!!!!