آن می که چو اشک من زلال است در مذهب عاشقان حلال است
نمایش نسخه قابل چاپ
آن می که چو اشک من زلال است در مذهب عاشقان حلال است
تاکنون کردی گنه دیگر مکن / تیره کردی آب افزون تر مکن
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت / دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
تفنگ نقره کوبم را فروختم[golrooz][golrooz]برای یار قبای ترمه نوختم
قبای ترمه ام را پس فرستاد[golrooz]تفنگ نقره کوب ای داد و بیداد
در محبت باش همچون افتاب[shaad]در رضا"چون مرده ای اندر مزار
در سخا" اب و فروتن همچو ارض[golrooz]بهر سر خلق چون شب رازدار
اینچنین اماده خواهی گشت باز [golrooz]تا شود منزلگهت ان شاخسار
عبدالرضا پالیزدار
ره کاروان شیر مردان زنند / ولی جامه مردم بر ایشان برند
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو ک با دلــــــــدار پیوندی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت ان مونس جان مارابس
ستمگر جفا بر تن خویش کرد / نه بر زیردستان دلریش کرد
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت