نمایش نسخه قابل چاپ
نشسته ، خسته به جوی و ترانه می سازم
سرشک خون دلم را روانه می سازم
زمانه ساز دگر ، سوز دیگری دارد
به سوز و ساز زمین و زمانه می سازم
بهار عمر چو اندر خس و خزان طی شد
نه غنچه بست و نه گل شد نه دانه می سازم
اگرچه رخت تحمل زتن در آوردم
به روزگار تباهم بهانه می سازم
خیال خنده ندارم چو هر چه می گویند
حدیث منبر و واعظ فسانه می سازم
هزار بیت محبت که در جهان باقیست
به خشت و خاک قلم شاعرانه می سازم
.....
....
مرا که فرصت "جبران" شود روزی
نهال غیرت و مردی نشانه می سازم
فرهاد علی پور " جبران"
رنگ ها را خوب میشناسم
بهار سبز است...
نرگسها زرد...
آسمان ابی است...
اقاقیها بنفش...
پس چرا مداد من سیاه میکشد همه ی نقش ها را در نبودن تو...
از بهار تقويم مي مانداز من
استخوانهايي كه تو را دوست داشتند.
الیاس علوی
ابر ملالی اگر توراست
چونان غروب سرد غم انگیز بگذرد
دردی اگر به جان تو بنشست
این نیز بگذرد....
.فریدون مشیری.
یه وقتایی باید رفت . . .اونم با پای خودت . . .
باید جاتو توی زندگیه بعضی ها خالی کنی . . .
درسته توی شلوغی هاشون متوجه نمیشن . . .
اما بدون یه روزی یه جایی بدجور یادت میفتن
اونوقت دیگه خیلی دیر شده
عطر تو شباهت به تنهايي دارد..
گاهی آنقدر تنها می شوم که خدا هم به تقدیر می گوید :
کمی مهربانتر باش !
من دلم تنگ شده ، فاجعه را میفهمی
عمق دلتنگی و این حال مرا میفهمی
چون درختی که ، بریزد همه ی بار وبرش
شده ام مضحکه ی ، صاعقه ها میفهمی!!!!!!!1
شعـر و شاعـری را بـی خیـال
اینبـار کـه بـه دنیـــا آمـدم
گـره ی روسـری ات مـی شـوم ...
مـن هـی ...و بـه هـر بهـانـه ای ،خـودم را وا مـی کنـم از سرت
و تـو محکمتـر از قبـل ...
گـره ام میـزنـی پیش خـودت
http://up.hammihan.com/img/useruploa...49890.5962.jpg