ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
نمایش نسخه قابل چاپ
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
یکی را که در بند دیدی نخند / مبادا که فردا بیفتی به بند
دردیست غیر مــــــردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
و گر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا درآغوشش بگبرم تنگ تنگ
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت - از پاي فتاده، سرنگون بايد رفت
تو پاي به راه در نه و هيچ مگوي - خود راه بگويدت که چون بايد رفت
تا حبّ علی و آل او یافته ایم
کام دل خویش مو به مو یافته ایم
وز دوستی علی و اولاد علی است
در هر دو جهان گر آبرو یافته ایم
من نگفتم که مرا از قفس آزاد کنید/قفسم برده به باغی ودلم شاد کنید
دی می شد و گفتم صنما عهد بجای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
تا به گل هر لحظه بلبل را فغانی دیگراست
هر طرف از شهرت گل داستانی دیگر است