توآنی کزآن یک مگس رنجه ای
ک امروز سالار و سرپنجه ای
نمایش نسخه قابل چاپ
توآنی کزآن یک مگس رنجه ای
ک امروز سالار و سرپنجه ای
یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
در خواب دوش پیری در کوی عشـق دیدم
با دست اشارتم کرد ک عزم سوی ما کن
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمیکشم، این آه از پیِ آه است
تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است
تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است؟
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است
خانم! دل و دماغ ندارم همین بس است...
وعده ديدار نزديک است ياران مژده باد
روز وصلش ميرسد، ايام هجران ميرود
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
بقیشم بلد این نیستم ای دوستان،ای رفقا [nishkhand]