تویی بهانه آن ابر ها که می گـریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
نمایش نسخه قابل چاپ
تویی بهانه آن ابر ها که می گـریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب دیدم حال پیر کنعانی
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت / در قفس بودم رهایم کرد و رفت
45 کاربر مهمان در تاپیک مشاعره همین لحظه؟؟؟ sh_omomi112
چقدر سایت علمیه (منظور اینکه علمش اثرګذاره) و مردم دنبال علم هستن [khande][nadidan][sootzadan]
تو از حوالی اقلیم هرکجا آبـــــــــــــاد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
یادګار از تو همین سوخته جانی ست مرا / شعله از توست اګر ګرم زبانی ست مرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا ، خالا که من افتاده ام از پا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!! [daava]
اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم موئی از سر دوست
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کسى مباد اسيرشنکجه ى افلاس
که آدمى به سر دار به ز نادارى(بيدل)
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد/آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود