چرا یه پست در دو تاپیک؟؟؟؟!!!!!!![soal]!!!!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
نمیدانم باید ببخشم یا بخشیده شوم
فقط میدانم ذهن کسی را اشفته ام
که از دلش هیچ نمیدانم
و میدانم دیگر با عذر خواهی هم نمیشود کاری کرد
باید گذشت
باید رفت
میدانم
باید بروم
حتی اگر دلم هم بخواهد دیگر باز نخواهم گشت
مگر با دستانی پر.
با کوله بار توصیه های پدر و مادر راه افتادیم توی عالم وجود . اما در مقابل مسایل زندگی به درد نخوردند . دچار دردسرهایی شدیم یکی از یکی افتضاح تر .
لویی فردینان سلین
متنفرم از روزهایی که خودم هم نمی دانم دردم چیست ...
دسته دلقکها _فردینان سلین
دلم برای خدا تنگ می شود، اما
سفر به خانه ی ایشان برای من فیشی ست.
حــرف هــایی هستــند از جنــس
شیــشــــه ؛
زود میــشــکنند ؛
اما ناجور میبــرنــد ...
برای بودن گاهی لازم است که نباشی!
شاید نبودنت ، بودنت را به خاطر آورد
اما دور نباش
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد..........
اكنون هبوط رنگ
سال ميان دو پلك را
ثانيه هايي شبيه راز تولد
بدرقه كردند.
كم كم ، در ارتفاع خيس ملاقات
صومعه نور
ساخته مي شد.
حادثه از جنس ترس بود.
ترس
وارد تركيب سنگ ها مي شد.
حنجره اي در ضخامت خنك باد
غربت يك دوست را
زمزمه مي كرد.
از سر باران
تا ته پاييز
تجربه هاي كبوترانه روان بود.
باران وقتي كه ايستاد
منظره اوراق بود.
وسعت مرطوب
از نفس افتاد.
قوس قزح در دهان حوصله ما
آب شد.
سهراب سپهری
فكر
آهسته است
و آرزو دور
اما
دل من روشن از نور امید است.
کاش زندگی از آخر به اول بود…
پیر بدنیا می آمدیم…
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیمسپس کودکی معصوم می شدیم و درنیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…