مرا چشمي است خون افشان ز دست آن كمان ابرو/ جهان پر فتنه خواهد شد از آن چشم و از آن ابرو
نمایش نسخه قابل چاپ
مرا چشمي است خون افشان ز دست آن كمان ابرو/ جهان پر فتنه خواهد شد از آن چشم و از آن ابرو
وفایی نیست در ګل ها ، منال ای بلبل مسکین / کزین ګل ها پس از ما هم فراوان روید از ګل ها
(شهریار)
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
حس مشاعرم اومده [khanderiz]
یک دل و یک جهت و یک رو باش / از دو رویان جهان یک سو باش
شب است....
از روزنه ماه
به اسمان ابی دیگری مینگرم....
انگار انجا نیز
ازین دریای خونین ِ سرزمینِ شب
ابرهایی ست دلگیر
کوهی مه آلود
و بید مجنونی که خون میگرید...
دست های آسمان هم ، خونیست
آری ، اینروزها کبوتران را ، در لانه سر میبرند !!!
plarak
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشــــــــــی و خرسندی
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب